اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم :))
تموم شددد؟ :)))
آقا خوب شد کامنتو باز کردی، من اسکناس هزاری نو داشتم عیدی میدادم یاد تو بودم همهش :دی
سلاااااام
عیدت مباااارک
کللللى نظر و حرف داشتم واسه تک تک پستات تو نطفه خفه شدن😭😒 😁آخیش الان احساس راحتی و ناراحتی توأمان دارم.راحتی واسه باز بودنِ کامنتا ناراحتی برای اینکه تموم شدن پست ها .اصلا یه حس عجیب غریبیه😁😕
اقا اونجا که گفتی یاد خودت افتادی که وسایل ملت رو بهشون میرسوندی،یاد خودت افتادم که تو کربلا اون مسیر طولانی رو طی کردی که کلید رو برسونی به امانتی مدنظرت :)
امانتی نه اماناتی درسته فکر کنم🤔😁
آخه چهلتا پست، یه دونه کامنتدونی؟! من دیگه صحبتی ندارم!
حرف زیاد بود، همهش یادم رفت ولی. یه دونهش الان تو ذهنم هست که میگم: کأنه رو یه جایی کأنهو نوشته بودی. یه جا دیگه هم غلط املایی داشتی که یادم نیست.
عید همه مبارک. :)
من که زبونم بند اومده :)
سلام
اون هزارتومنیها رو اتو هم میکنی؟ تنها سؤالی که ذهن من رو مشغول کرده بود همین بود.
سلام
:) ( از شدت حرف های در گلو مونده به لبخند روی آوردم :)) )
سلااااام
عیــــــــدتون مبارک
من روحاً خوبم خدارو شکر. امیدوارم شما و همه دوستانم حالشون خوب باشه.
سوال راجع به کامنتا که پرید یعنی یه دونه اش نپریده ولی ترجیح میدم نپرسم. به قول خودتون هر چیزی رو که نباید دونست. راجع به خوابتونم اون من بودم که دربه در دنبال یه راه ارتباطی میگشتم و پیدا نمیکردم. آخرشم که خودتون میدونین چی شد. ولی اگه سوالم به دستتون نرسیده دوست داشتم روز عید غدیری یه شیرینی خوشمزه درست کنم منتهی بدون داشتن همزن. علت اینکه از شما میپرسم اینه که به قول خودتون کیه که مهندسی طور و دقیق و البته با توجه به نیازسنجی من بتونه جوابمو کامل بده؟
من فقط میخواستم بگم ایدهٔ وارد کردن رمزها با نیمفاصله، خبیثانه بود. روزی رو میبینم که هرکس نیمفاصله بلد نباشه از کشور دیپورتش کنن:|
تا دیشب نرسیده بودم پستا رو بخونم. مثل کسی که شب امتحان همه درساش مونده باشه یه کله 35 تا پستو خوندم. قشنگ هلاااااک شدم.
کلی حرف داشتم ولی نذاشتی کامنت بذاریم ، یادم رفت:/
آخیش بالاخره چهل تا تموم شد :دی یعنی ببین واقعا شهرزادهای قبل از تو سوتفاهم بودن:| واسه همه طویل نویسی هات مرسی:/...طویل نویس و با جزئیات بنویس کی بودی تو آخه؟:/
ببین بی اغراق میگم توو این روزا همه جا پستای تو و خوندنش دلگرمی و سرگرمی شیرینم بود. سرگرمی نه به اون معنا . بلکه به این معنا که وقتی حالم خوب نبود، وقتی جناب شوهر مثل امشب توو ترافیک مونده و نیومده و من از بیکاری حوصلم سر رفته بود، وقتی توو مترو میخواستم وقت بگذره و کلی شرایط دیگه خوشحال بودم پستای تو هست و میام میخونمشون با کمال میل.
اول از همه بگم من که راه آسون علامه رو بهت گفتم باز پاشدی رفتی چیتگر از اونور رفتی؟:/
یه سوالم خیلی برامپیش اومده اما با توجه به اینکه اگه میخواستی بنویسی خب قطعا توو پستت نوشته بودی احترام میذارم و نمیپرسم ولی خب خیلی برام سواله...
دلم نوقا خواست بابا:( حتی دلم ماکارانی هم خواست گفتی ماکارانیشو گرم کرد:دی
جنگل الیمستان یادت هست حدودی از تهران تا اونجا بدون وقفه چندساعت راهه؟ و اینکه کوهنوردی داره تووش؟
اون هسته ی زرآلوت رو دیدم اصلا دلم برات کباب شد:( :دی
خوبه توو اون خونه های سعدی نترسیدی من بودم تا صبح خوابم نمیبرد. من خوابگاهم میرسیدم دوستام نبودم تا صبح خوابم نمیبرد.
هروقت اسم حداد عادل رو میاری من یاد اون سخنرانی وزین ممودی! میفتم که میگفت آقای عادل بهم گفته با این ادبیات حرف نزنم ولی خب اون ... رو لولو برد:|
باغ کتاب منم میخوام برم ولی نمیدونم چیا داره؟ خوبه؟
بعد شما میرید کافی شاپ ابمیوه میخورید؟ بابا اونارو همه جا میشه خورد که چیزای باکلاس میطلبه کافی شاپ:دی
ببین فعلا از طرف من ترتمیز ترین حرفای زشتی که بلدی رو به خودت بده میام سروقتت حسابی یقتو میگیرم
همینجا هم نخل بلورین مخاطب مدار ترین خواننده بلاگستان رو ازت میگیرم میزنم زیر بغل و میرم
مردم آزار
میخواستم بپرسم خبری داری ازش که گفتی نداری... جدیداً هم خبری نداری از جلبک؟ یا راه ارتباطی که بشه ازش خبر گرفت؟
خب عموما با اون حرفی ندارم
سلاممم عید شما هم مبارککک
داشتم کامنتا رو میخوندم دیدم بلااستثنا همه ناراضی بودن از بسته بودن کامنتا:)))
ولی من نمیدونم چرا راضی و خوشحال بودم^_^
قشششنگ با خیال راحت نشستم و دونه به دونه خوندم و واقعا دوستشون داشتم و خوندن شون حس و حال خوبی بهم میداد ، هروقت بی حوصله و خسته بودم میخوندم و حوصله ام برمیگشت : دی سوالای ذهنی ام رو هم نادیده میگرفتم میگفتم اگه گفتنی بود خود نسرین میگفت:))
یه سری چیزارو هم دوست داشتم خودم کشف کنم یا حدس بزنم در موردشون ^_^
خلاصه که بین اینهمه عید تا عیدی که داشتم، مثلا تخفیف های رستورانها یا اپ ها، تو بهترین عید تا عید من بودی:))
هیچ سوالی ام ندارم که بپرسم:دی
بازم از این پست رمزدارا بذار برامون، با تشکر
:))))
سلام
عیدت مبارک
همینم مونده بود بیام سفر و کاغذی از کیفم بیارم بیرون که روش نوشتهرمزهای شباهنگ:)
سلااااام.عیدت مبارک.
خب من اول باید تبریک فصل جدید وبلاگو بگم.روزی که دیدم تصمیم گرفتی یه فصل دیگرو شروع کنی خواستم واست بنویسم و قسم به جادوی چهار که الهام بخش این فصلت شد، بعد گفتم بذار زیر اولین پست تبریکمو میگم بعد که دیگه پستا کامنت نداشت گفتم بعد از اون چهل پست میگم.خلاصه اینکه همون طور که خودتم میدونی خیلی خوشحالیم که هستی.
اقا من عااااشق این خلاقیتاتم اینکه همیشه یه چیزی واسه رو کردن و متفاوت بودن، داری.منظورم همین کلمات رمز اخر هرپسته.همه چیه این چهل تا پست رو دوست داشتم.اصن بدجوری چسبید بعد مدت ها.
بالاخره
آزادی حس خوبی داره
منم غلط املایی میدیدم و به روح رفتگان آدمی که این قابلیت بستن نظرات اضافه کرد صلوات میفرستادم
غلطا هیچی این همه پست این همه موضوع این همه نظر و این همه فراموشی:)
هر وقت در هر مکانی در هر جای شهر بیکار میشدم مینورم اینجا یه سر میزدم واسه همین نمی شد بنویسم تا یادم نره (فکر کنم خیلیا اینجوری بودن )
و یه نکته مهم اگه از پستا عقب میومفتادی دیگه رسیدن به پست آخر واقعا سخت بود🤣 مثل امشب که یه چندتایی مونده بود و خوندم
عیدتون مبارک
همه سیاسیون تا وقتی از نزدیک باهاشون در ارتباط نباشیم واقعا نمیفهمم چه جور ادمایین
داخل مصاحبه یه چیزی مشخص میشه داخل مناظر انتخابات یه چیز وقتی سر کلاس و صحبتای عادی ترشون میشینی کلا جنبه دیگه ای از این ادما رو میبینیم
واسه همین همه جا گل و بلبل😂
خسته نباشید هم میگم واسه پستای پشت سر هم 😊
سلام(:
اوصیکم بتقوالله و نظم امرکم:D
۱.همون که۲۲ گفت: فرزندم مسیرهای رسیدن به علامه سریعتر و آسونتر هم هست چرا خودتونو شزحه شرحه کردین؟؟؟
( حتی خبر میدادین آدرس بوفه، فست فود، سوپرمارکت و قس علی هذه دهکده رو میدادیم از گشنگی تلف نشین)
۲.چرا وقتی میخواین برین اصفهان اونم دانشگاه اصفهان ترمینال کاوه؟؟؟ چرا واقعا؟ خب صفه میرفتین دو قدمی دانشگاه بود که!
(اهل فن فرمودن شانستون زده بوده وگرنه نگهبانهای این دانشگاه مو رو از ماست میکشن و دنیارو پیش چشمتون تیره و تار میکنن)
و دیگه اینکه تا اصفهان رفتین گز نیما خریدین؟ هیهات گز سکه ای، گز کرمانی، بلداجی ای بابا ای بابا هعی گذشت
نمازخونه باغ کتاب نرفتین؟ اینبار رفتین حتما یه سر بزنین خیلی خوشگله☺
دیگه بقیه اش هم یادم نمیاد ولی تمرین حافظه ی جالبی بود😁
ااا راست میگین یادم نبود خودم اون کامنتو 😁
اون موقع قبل دفاعم بود و اوج کارام و بازم من در وبلاگستان در حال دور زدن بودم😑😶
میدونم و جراتش ندارم اینجا یا فصلهای قبلتر خیلی بچرخم
با توجه به اون بخش مرور بر فصلهای پیشین کاملا مشخصه چقدر عمیقه😶
به به نسرین خانم منور نمودی
والا خفه شدم .. خوب شد کامنتا باز شد >< ><
ماشاالله تهران تبریزو بدجوری در نوردیدی. .. ایشاالله هرچی که دلت میخواد نتیجه هم همون بشه، بوس *_*
سر یکی از پست ها خیلی خندیدم ولی یادم نیس کدوم بود :/ خلاصه مرسی اومدی خاطراتت رو باهامون شیر کردی
حالا راه های دیگه رو میگم خدارو چه دیدین شاید علامه قبول شدین(بلا بدور از سرتون😁)
راستی دانشکده زبان که سعادت آباده چرا مصاحبه رو تو جاده کرج گذاشته بودن؟😁😁😁
مترو صادقیه و مترو پایانه آزادی هر دو تاکسی به میدون دهکده دارن و به سرعت میرسین
مترو صادقیه اتوبوس واحد داره که ای بد نیست زمان پرشدنش ولی۵۰ دقیقه طول میکشه برسین به دهکده
گزینه های مترو رو هم بجز همین دو تا ایستگاه بکل فراموش کنین😁
ازپایانه تاکسی میدون ونک هم تاکسی میره دهکده
بزرگراه همت هم یه خط اتوبوس صورتی داره که بهش میگن همت چیتگر
ایستگاه مترو قبل از حقانی همته؟ همون اونو پیاده بشین میاین لب بزرگراه همت سوار این اتوبوس بشین تا دهکده میبره
هرجای دیگه بزرگراه هم مسیرتون خورد مثل میلاد و ضرابخونه و پونک و ... این خط راهگشاست
دیگه راه سریعتری بجز اینا نیست باقی همه فسانه است😁
* چرا نیما رو بین ساسان و سینا انتخاب میکردی؟🤔 من شاید سینا انتخابم میبود😁
من چشم و گردن دیگه برام نموند.
فردا یه شماره حساب میفرستم دیهمو کارت به کارت کن.
منم هستم.
ولی الان برم بخوابم. فردا یه نظر کلی و بلند بذارم.
عیدتون هم مبارک.
با عرض سلام و شب بخیر
عیدت مبارک جغد اعظم. منبریِ عظما ، بانو دردانه که از دوران شباهنگی ما رو میکشونی ازین سووو به آن سووووو.
اگر شیخ قبول بفرمایند بنده یه حاضری بزنم و برم بخوابم و فردا دوباره بیام.
خدافس :دی
آخییییش ، دختر یه لیوان آب برا ماهایی که عقب افتادیم ، ۲۰ تا پست پشتِ هم خوندیم بیار لطفا :))))
سلااام ، عیدت مباررررک ، آقا بسی حال کردیم بعد مدت ها چسبید !
عیدتون مبارک.
بالاخره من هم تونستم، واسه اولین بار همهی پستهاتونو کامل بخونم. قبلا زیاد وبلاگ میخوندم، اما یه مدت کلا گذاشتمش کنار. حالا که دوباره حسش برگشت، یکی از وبلاگهایی که تو خاطرم مونده بود، وبلاگ شما بود. الآن دلیلش رو کاملا واضح میدونم، چون در عین اینکه از دوسداشتنیهات مینویسی برای مخاطبت هم خیلی ارزش قائلی. آدم میتونه با خیال راحت رو ساختار و حرفهایی که تو نوشتههات میزنی، حساب باز کنه. در کنارش هم از خلاقیتت لذت میبریم و کلی چیز یاد میگیریم :)
فکر نمیکردم کامنت این پست رو باز بذارید و الا سعی میکردم نفر ۴م باشم!، بعدش گفتم نفر ۴۰م میشم!، بعدش گفتم نه، اگر ۴۰ نفر کامنت ندن چی؟ و بیشتر فکر کردم، دیدم که این پست رو برخلاف پستهای دیگه ساعت ۲۰ گذاشتید، ساعتی که به ظاهر توش ۴ نداره!، پس منم ۲۰می میشم، که دیدم اونم نشد :))
به هرحال خسته نباشید از زحمتهایی که میکشید، و براتون آرزوی موفقیت بسیار دارم.
و اگه دوس داشتین بگین چرا ۲۰؟! سوال شده برام، و انگار دیگه این سریال ادامه نداره... و اگه مغزم درگیر بمونه، آیا مسئولین رسیدگی خواهند کرد؟ :))
هم اکنون با کامپیوتر سرکار کامنت می ذارم که روز عید هم تعطیل نکردن.
رییس تازگی ها فهمیده با کامپیوترشون تو نت می چرخم. همین که کروم رو باز می کنم میاد بهم کار میگه. امروز خودش نیومده ما ولی مجبورییم و اومدیم.
واقعا از اون گیره پرده و مربا و نون سنگک خریدناتون و کلا سلیقه ت خوشم میاد.
خیلی سخته آدم میره سفره جایی نباشه که تخت بگیره و استراحت کنه. خستگی می مونه تنش.
من تا حالا شمال نرفتم. پس چرا کنار آب نرفتید؟ کوهنوردی کردید که فقط.
انصافا جوجه دوست نداری؟ عاااشق جوجه ام. اصلا دلم تو این بی پولی آخر ماه جوجه خواست.دی: کوبیده هم دوست دارم ولی والا انقدر گفتن خالص نیست و قاطی داره انداختن از دلم.
چرا این نرم افزار اسنپ فود اطراف من رو همه چیو صفر نشون میده؟ نه رستورانی. نه کافه ای. هیچی.
انصافا حوصله ت رو برای وقت گذاشتن برای اون اپ و گرفتن اون امتیازا تقدیر می کنم.
کله که دوست ندارم ولی ماهیچه ی پاش رو چرا. :)))
خیلی اناناس دوست دارم. سلیقه مون دقیقا چپ همدیگه ست.
از تبریز ارم، شهناز، کوه عون بن علی، آبرسان رو می شناسم. :)
نوقا همون گزه؟
خیلی چیزا یادم نمیاد بپرسم و بگم. حواسمم نبود یادداشت کنم.
ولی خیلی خوشحالم بازم می نویسی. مدام چک می کردم که نوشتی یا نه وقتی دیدم می خوای شروع کنی گل از گلم شکفت.دی:
سلام :دی
درسته اسمم فینگیل بانو ه ولی باور کن به سن قانونی رسیدم :))) به منم شماره بده خب :دی تازه عدد محبوبم هم رسیده بود بهم :( 22 :(
در تایید کلام ِ "من ..." باید بگم که دانشکده زبان ِ علامه، توی سعادت آباده :دی خیابون علامه جنوبی. خوابگاهش هم نزدیک دانشکده س. البته شبانه یا روزانه ی دکترا رو نمیدونم. ولی میدونم از همه خوابگاه هایی که دورن به دانشکده، سرویس داره. و همینطور به دهکده. البته دانشکده معارف و زبان با هم ادغامه فعلا.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ که گز مراد نگرفتی و نیما گرفتی :دی
دیگه اینم بگم که من چند روز پیش، توی قسمت سرچ دستم خورد به حرف p و یهو پنل وبلاگمو پیشنهاد داد و بعد از دو ماه رفتم یه توک پا اونجا و دیدم ستاره ت روشن شده و همون روز 10-15 تا پستی که داشتی رو یک جا خوندم و طویله نویس کوچکِ درونم، بسی کیف کرد.
حرف زیاد بود برای پست ها ولی کم کم یادم میاد. چطور تو سوژه هاتو در نطفه خفه میکردی :( حالا ما کامنت هامونو در نطفه خفه نکنیم؟ به راستی چه سخت است سرانجام ِ بلاگر ِ کامنت ببند :دی
ببین قسطبندی به کار من نمیاد، خرجا بالاست اول زندگیمه میخوام جشن عروسی هم بگیرم، دیگه یه جا بده یه گوشهای از زندگیمو بگیره :دی
+ چند تا غلط املایی ِ حاصل از اشتباه ِ تایپی دیدم اما نمیدونستم کامنتدونی داره یادداشت نکردم.
+ اینم تازه یکهفتهست فهمیدم که برای نیمفاصله، علاوه بر Alt + 0157 میشه shift + ctrl + 2 رو با هم بگیریم و همون نتیجه رو میده.
سلام
عید غدیر بر شما مبارک باشه
پ. ن. میگم اگه دیگه پست نمیذاری نتیجه دکترا رو چطور میخوای اطلاع بدی؟
حالا هر طور خوشت میاد، برای این گفتم که گفته بودی فقط کسانی که پست های قبلی رو خوندند میتونن نتیجه رو بفهمند! :)
آره خب. قطعا خوانندههای شما بیشتر از این حرفاست. ولی گفتم شاید بعضیهاشون نخوان همچنان نظر بدن و متاسفانه بخوان خاموش بمونن.
فیلمای شمال مربوط به شهر ما میشد :) هرچند که شاید باورتون نشه، خودم تا حالا هیچکدوم از این جنگلها و ییلاقات معروف آمل رو نرفتم. ولی جاهای بکرتری هم داره، امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه. ۲۸ خرداد هم روز تولد من بود که ولکنتون بهش اتصالی کرده بود :)) و جالب اینجاست که دو روز بعدش اومدید شهر ما! واقعا چه جالب... مگه میشه؟ مگه داریم؟ [با لهجهی مازنی] :))
یعنی الآن از روی اسمم، جنسیتم رو نمیشه تشخیص داد؟!
در مورد جالب بودن هم شوخی کردم، نمیخواد گارد بگیری :))
من تو کامنت بالا اینتر نزدم. بعد از اینکه ارسال کردم، خودش اینتر خورد :|
شایدم البته تو این کامنت هم این اتفاق بیافته. و شایدم البته رو نسخهی موبایل اینجوری نشون بده. به هرحال ارسال میکنم تا ببینم :)
نه درسته. انگار تو اون کامنت که اسم فارسیم توشه، این باگ وجود داره! جالبه :)
.
.
.
سلام عیدتون مبارک:)
ببین خوبه سر کار گذاشتن مردم:))
حالا من فکر میکردم این حروف اول رمزها بهم ربط دارن چندتا هم باهاشون کلمه ساختم تا یه جمله در بیاد ازش ولی نشد گفتم شاید مثل جدولها رمز روز عیده:))
از اولین پست میخواستم بگم اول یه کلاس آموزشی اکابر واسه ما بیسوادها بذاری واسه رعایت نیم فاصله:) تا مجبور نشم تنبل وار رمز همه پستهارو کپی پیس کنم:)
اون واژه رو هم که تو فرهنگستان پیشنهاد دادی رو به اسم شما، ما خودمون ثبت میکنیم
خیلی حرف میخواستم واسه پستها بنویسم الان یادم رفت:)
ممنون از پستهای جالبت
فکر نمیکنم حدس جفتمون درست باشه. یه نگاه به کامنتای "بانوچـ ـه"، "میلیونر" و "فینگیل بانو" قبل از اولین کامنتم، بندازید. وقتی میخوایم با موبایل نظر بدیم، معمولا اینجور مشکلات به وجود میاد. الا اینکه بخوایم از این اشخاص بپرسیم که با موبایل نظر دادن یا کامپیوتر؟ :)) که شوخی میکنم اصلا موضوع مهمی نیست. فقط خواستم در جریان باشید که ماها هم اینقد بیسلیقه نیستیم که بخوایم، یهدفعهای وسط متن اینتر بزنیم :))
قطعا اون خانمی که یونسه واقعا یونس نیست، درسته؟ چون نمیخندید :|
عه چه جالب. اگه جالبه که پس شوخی نکردم :))
ضمایرتون رو تطبیق بدید! :دی
سلام :)
یک شب زیبا حدودا تا ۳۰ رو خوندم و دیدم ای دل غافل صبح شده :)))
و با یک ساعت خواب به مدرسه رفتیم و تا ساعت ۴ به علم و دانش پرداختیم با چشم نیمه باز :))))
باشد که نصفه شب ها به وبلاگ شباهنگ (یا نسرین یا ترنادو؟) نیاییم :))
اون روزی که من پس از مدتها پنلم رو باز کردم و با ستارۀ روشن اینجا مواجه شدم، ۱۳ آگست بود و اومده بودم بهت تبریک بگم که دیدم نمیتونم. فلذا (من با این کلمه یاد خودت میفتم) اول با تاخیر روز چپدستها رو بهت تبریک میگم و بعد هم عید رو ^_^
تو جواب یکی از کامنتها گفته بودی نوشتههای تو مخاطب رو به حرف میاره. واقعا همینطوره. من بعد از خوندن سیوپنجمی رفتم که پست بنویسم انقدر که حرفم اومده بود، کمی نوشتم ولی چون خیلی زیاد و از هر دری سخنی بود پشمون شدم و اومدم ادامۀ پستهای اینجا رو خوندم.
ممنون که هنوز هستی و انقدر هم خوب مینویسی. :))
سلام. من هربار میومدم بخونم اینجا رو دیوونه میشدم. چون هربار یه شش هفتا پست از دفعه قبلم اضافه میشد و من هم هرچی فکر میکردم رمز آخرین پست رو یادم نمیومد و باید میگشتم یه پستی رو پیدا میکردم که رمزش تو ذهنمه. یادمه اصفهان و زایندهرود و شریف و برخی دیگه بهم کمک کردن.
بعد از اونجا هر پست رو وا میکردم و میرفتم ته تهش ببینم رمز بعدی چیه، تا اینکه برسم به اونی که نخوندم :|
وای یعنی روانی شدم.
از اون بدتر اینکه همین امشب فهمیدم هربار کروم بهم پیام میداد که میخوای رمز رو سیو کنی؟ و من هربار بدون خوندن پیام ضربدر میزدم که زودتر پست رو بخونم. الآن که تموم شد تازه فهمیدم خودمو آزار دادم😂
سلام
من شباهنگ رو وقتی تعطیل شد پیدا کردم و یه عالمه از پستا رو خوندم در عرض چند روز
این پستا رو هم در سه مرحله خوندم و کیف کردم
اون چیزی که اینجا برای من جالبه، نشاط و انرژی شماست و اون حس و حال و جنب و جوش رو خیلی دوست دارم. خودم خیلی بیحال و تنبلم و از نشاط افتادم. اینجا یادم به روزگاران گذشته میفته..
سلاااام ینی اگر کامنتا باز نمیشد من دیگه خفگی میگرفتم!
من ارشدم سیستماتیک گیاهیه، بعد خب الزهرا رو که دیدی چقدر سرسبزه ما رو برای شناسایی گیاه تو طبیعت اکثر موارد میبردن تو همون سبز بیکران پشت دانشکدمون (علوم زیستی) همون فضای سبزی که خیلی بزرگه و پر از درخت، کنار در شمالی، بعد هی دونه دونه گیاه ها رو شناسایی میکردیم و اسم لاتینشو میگفتیم روز امتحان که میشد میرفتیم تو همون سبز بیکران، هی گیاه رو نشونمون میدادن اسم لاتین میخواستن هی من حس خفگی بهم دست میداد، اسمه تو مغزم بودا ولی نمیومد رو زبون که بگم:| یه جور وحشتناکی بود اصلا، دقیقا حس و حال خوندن پستهایی که یه عالمه حرف داشتم کامنت بذارم مثل همون بود :))))))))))) ولی عالی بود، خیلی کیف کردم با همشون، روز چپ دستا با تاخیر تبریک، عید هم همینطور :*
سلام
این فیلمو امروز دیدم یاد خلاقیت شما رو پرده افتادم. گفتم براتون بفرستم
https://www.aparat.com/v/ceTft
منم از اینکه شما خوشتون اومد بسی لذت بردم. اینهمه شما مارو شاد کردید یه بارم ما این کارو کنیم.
این مشخص بود خرسش یه کم شل و ول شده بود وگرنه منم همچین دلی ندارم البته دشواری نداره که شما کافیه با خانواده یکی از این فینگیلیای اطراف قرارداد ببندید همه عروسکایی که وروجکا پشت سرهم خراب میکنن رو دور نندازن و بدن به شما. تازه میتونید به خودشونم هدیه بدید یه حال اساسی یم بکنن.
والا نمیدونم چه جوری به ذهنشون میرسه ولی خوبیش اینه کامل نشونمون میدم من یه فیلم دیدم که دستگاهه مغز تخمه رو جدا میکرد بعد انقدر تند بود و بدون نشون دادن مراحل ساخت و فکر میکنید نکته اش چی بود؟ اینکه یه هموطن اون فیلمو ساخته بود.
نوشتن رو یادم نبود واقعاً :|
اون تکنیک رو امسال دبیر ادبیاتمون تکلیف کرده که طبقش لغات رو حفظ کنیم واسه کنکور. اما من همچنان از آنکی استفاده میکنم برای لغات و خلاصه هنوز استفاده نکردم روش دبیرمو:))
اوه اوه به ذهنم رسید ممکنه اینطور به نظر برسه که فضای ذهنیم صددرصد در مورد اونا خوبه و در مورد خودمون بد ولی خدایی حواسم به این مصداقش که یکیشم شما باشید نبود. من اواقعاً علام برائت میکنم که مث بعضیا باشم که فک کنم که اونا کدخدان و ما...
در مورد شیخنا حتی تر اینکه تو سفراشم یاد ما هست و کلی حال خوب به ما میده و حتی تر پی دی اف غذاهاشم در اختیار ماست (ما همچین حافظه ای داریم):دی
سلام
دیدی آخر پرهامو نسوزوندم؟ نخواستم به سیمرغ زحمت بدم دیگه :)
همهی پستها رو خوندم و الان حرفام یادم رفته.
فقط اینکه قلمت خشک نشه الهی :)
عیدتم مبارک :)
اشتباه نوشتم شریعتی چیتگر بود اسمش!
من گم میشم آدرس یاد میگیرم(: انقدر دور سرم لقمه ها رو چرخوندم که الان دیگه تئوریسین مسیریابی ام:D
یادم رفت اونجایی که توی عروسی دوستتون نماز شکسته خوندینم خیلی خندیدم:)))))
رساله شباهنگ😁
فکر کنم یه دور دیگه بخونم حرفام یادم بیاد انقدر تو خواب و بیداری و نشسته و به پهلو آرمیده خوندم جزییات نظرامو یادم رفته
همون اتوبوسها سرراهشون میدون دهکده که پارکینگ علامه اس میرن لازم نیست تا آخر خط بری بعد برگردی دهکده
یا ۱۲۴هزار پیامبر! خواهرم سرجدت نقشه مترو رو دقیق نگاه کن:)))) انقدر چرخش؟
من یه ماه پیش یه همچین خبطی برای رفتن به شهرک محلاتی کردم، همون اولین ایستگاه که مترو راه افتاد فهمیدم ولی دیگه جای برگشت نداشت ولی طبق معمول درس شد برام که چگونه برم محلاتی😁
تالار عروسی مگه هتل المپیک نبود؟ هتل المپیکم تو مجموعه ورزشی آزادی حساب میشه که میشه همون پایین دهکده المپیک یا بالای اکباتان!
یه حدشرعی داره نماز شکسته که میگن جایی که سواد(سیاهی) شهر دیده نشه دیگه نماز شکسته اس، که حدود۱۵/۲۰ کیلومتر تقریبا میشه
از فرودگاه امام خمینی تهرون پیداس از اونورم تا کرج چراغای شهر معلومه:D آخ وقتی هنوز تو محدوده خود شهری که حد شرعیش اصلا ایجاد نشده
توی تهرون چون ملت از خونشون خیلی دور میشن این مساله زیاد پیش میاد، فکر میکنن هرچی از خونمون دور شدیم شامل حدشرعی شده:))
مورد داشتیم رفته حرم امام نماز شکسته خونده😁😁😁
حالا همش کلاسم ولی بین کارام خالی شد دوباره میخونم نظرات ارزشمندمو به اشتراک میذارم😁
*راستی من یه پینوشت به جواب اون کامنتتون اضافه کردم دیدین؟
سلام
جاداره بگیم خدا قوت و خسته نباشید.
هم رفت و آمد زیادی داشتین.
هم کلی کار و
هم یه نفس پست نوشتین.
سلام
وقتی گفتی قراره رمز بذاری منتظر بودم یه خلاقیتی باهاش نشون بدی. تا اینکه بعدها اشاره کردی از همه حروف رمز ساختی!!!
دو تا از پستات قلبمو مچاله کرد یکی از شدت دلتنگی، یکی از شدت استرس. یادش بخیر دانشگاه اصفهان، سر در دانشگاه، غذاخوری یاس که خیلی کم میرفتم، خیابون هزار جریب ... دلم تنگ شد واسه اون روزا.
واسه پایان نامه ارشدت هم کاملا درکت می کنم. من خیلی استرس می گیرم وقتی ازم میپرسن تموم نشد؟!!!
من اینقدر حرفامو خوردم دیگه واسه این پست نتونستم کامنت بزارم :))
۳۵ چی شد؟!
هوم، حدسشو زدم. اما متوجه جاافتادگی ۱۹ و ۲۶ نشدم.
من خودم باورم نمیشه ۴۰ تاشو خوندم 😁
سلام و درود دُردانه خانوم عزیز
ممنونم از محبتت !
بیست تاش رو دیشب خوندم و باقیش رو هم امروز :)
سلامتی و شادی و موفقیت برات آرزومندم
سلام😁
پست اولو خوندم یادم افتاد در مورد اینوریدر سوال داشتم:))
شماهم از وقتی بلاگ اسکای تغییر قالب داده آپدیت وبلاگهاشون براتون نمیاد یا فقط منم؟
واای نسرین وقتی با بلاگ اسکای میومدم این روزا سیو نمیشدم منم که یادم نمیموند هی مجبور بودم از اول بیام
الان که سیو شد انقد ذوق کردم ی روز بشینم همه ی پستای رنگی رنگی و پر از عکستو بخونم🥰
آره بابا خیلی اذیت میکرد این اواخر
ای جونم اصن یهو دیدم ذوق زده شدم...
هنوزم شیطونم آتیش پاره اس..ی دقیقه هم نباید ازش غافل شد...
نرگس کیست؟؟؟😁ببینم کیه که این فسقلی ازش خوشش اومده🤣
وای خدا چه کیوتیه...حق میدم به فندق😁😂
سلااااام
بعد قرنی اومدم دیدم عه پست رمزدار گذاشتی به شماره چهل! و رمز هر پست توی پست قبلیه! خلاصه چهل تا پست رو پشت هم خوندم.
نسرین خانوم بیخبر میای اصفهان، دوتا دانشکده بالاتر صدا میزدی ببینمت😊
پس ارشیا هم رفت. کانادا؟
خوشحالم دوباره مینویسی، و خوشحالتر میشم اگر اصفهان ببینمت♥️
سلام امروز همهی پستهات رو تقریبا یک نفس خوندم. اگه عصبانی نمیشی خواستم بگم منم از همون خوانندههای خیلی خاموش بودم:ا که بی سر وصدا میومدم میرفتم- ـ - البته بیشتر به خاطر این بود که ارتباط برقرار کردن برام سخت بود نسبتا. در هر صورت خوشحالم که فصل جدیدی رو شروع کردی و امیدوارم همینطوری جذاب ادامه بدی.
ای جونم...
ولی بچه باید کثیف باشه 😆دغدغه ی تر تمیزی نداشته باشه قشنننگ لذت ببره🤣
محشر
عالی
جالب
چالشی
بازی فکری هم بود یه وقتایی :))
منتظر شنیدن خبر قبولی هستم
منتظر پست بعدی هستم
سلام
فکر کنم من از خودت بیشتر منتظر اعلام نتایجم :دی هی منتظرم ستاره ت روشن بشه ببینم چی شده نتیجه.پس کی میاد این جوابا.عی بابا :))
سلام
ممنون که می نویسی:-) من هر موقع پست هات رو میخونم دلم میخواد منم بیام از همه چی بنویسم ولی چون میدونم اون طوری که باید نمیشه، قضیه منتفی میشه!
به موقع نتونسته بودم همه پست ها رو بخونم و بیست و چند تا پست رو امروز خوندمD:
چون دارم از طریق کامپیوتر کامنت میگذارم، نتونستم نیم فاصله رو رعایت کنم:/
سلام
فقط واسه اینکه نترسی و ناراحت نشی :d
اول قبول رو زدم فکر نمیکردم قبول نشی :|:(
هر چی خیره ایشالا برات رقم بخوره
شاید پشت این قبول نشدنت چه میدونم شاید مراد دلتون بیاد ؛)
ها ؟!:)
از کجا معلوم شاید عروس شدی ؟!:)
توکل بخدا
ولی واقعا تو دلم خالی شد .
در کل ایشالا هر جا هستی موفق و سلامت و شاد باشی🙏
من این تابستون به درجه اعلای ناتوانی در برنامه ریزی رسیدم! خستگی کارآموزی با اضافه کاریش هم از یه طرف باعث شد کلا چند وقتی سری به بیان نزنم. ولی نوشتنت و ستاره روشنت بی اغراق خوشحالم میکنه و هر بار فکر میکنم یعنی وبلاگ نویسی هنوز از رونق نیفتاده.
سلام هم دستی وروجک
عجب چالشی گزاشتی برای پست هات و رمزشون
اگه بدونی باگوشی با چه مکافاتی می خوندمت؟
ولی بازم دوست داشتم بخونمت تبریزی عزیز
همش منتظر بودم خبری از ازدواج و نامزدیتو بخونم
انشالله خبر قبولیت برای دکتری را بخونم
بالأخره تموم شد خوندن اینا
:نفسراحت!
سلام!
برم عکسو باز کنم، ایشالا رمزش قبوله
سلام خانم شباهنگ، یا دردانه، یا هرچی :دی
حوالی ساعت چهار بامداده، و بالاخره خوندن پستها تموم شد. شرمنده دیگه مغزم زیاد کار نمیکنه که بخوام نقدی حاشیهای چیزی بر پستهاتون بنویسم :) همین قدر بگم که یکی به جمع مریدانتون اضافه شد!
عجب بلاک چینی بود!
تو چه کردی با ما؟
حس میکنم از کت و کول افتادم اینقدر پسورد پستها رو زدم. :)))
ولی یهجور بازی و معمای جالب بود. خسته نباشید به خودت بابت اون همه فعالیت و نوشتن پستها و به خودمون بابت خوندن. :))
حرفم نمیاد. نمیدونم از چی بگم اصلا! :|
فقط مرسی که هستی! :| :))
من الان موفق شدم ٤٠ تا پست رو بخونم مدال منم بدین برم.
کاش قبول میکردی کانال تلگرام داشته باشی نسرین :((
بزنم بترکونمت؟!!! هان؟!
داشتم خفه می شدم، از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم واست توی نوت بنویسم. بخاطر یک سری ملاحظات، می فرستمش خصوصی