665- از مسئولین خواهشمندم اسم این قضیه حمارو عوض کنن بذارن شباهنگ. پیشاپیش سپاسگزارم ازشون
این عکسِ همون شبی هست که فرداش قرار بود برم سر کار (سهشنبه شب)
لباسامو اتو کردم و مرتب و منظم چیدمشون رو تخت نسیم و
از اونجایی که در آنِ واحد نظرم در مورد اینکه کدوم کیفو بردارم عوض میشه،
تصمیمگیری در مورد کیفو موکول کردم به صبح!
بیشک بهترین رنگ لباس در اسلام، رنگ سفید است
امام باقر (ع) به نقل از پیامبر میفرماید: هیچ رنگى در لباسهایتان بهتر از سفید نیست
و نیز نقل شده است که بیشتر لباسهاى پیامبر به رنگ سفید بود
امام صادق (ع) و امام رضا (ع) هم سفید میپوشیدند
البته خیرُ لِباسِ کلِ زمانٍ لباسُ اَهْلِهِ ینی بهترین پوشش در هر عصری، لباس مردم همان زمان است
علی ایُ حال، لباس سفید، طورى است که چرک و آلودگى زودتر در آن معلوم میشود،
و انسانِ مقید به سنّت نبوىِ نظافت، به شستن و تمیز کردن آن روى میآورد!!!
به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است
و ناگفته نماند که یکی از دلایلی که من این خوابگاهو انتخاب کردم (دو تا انتخاب داشتم)،
وجود ماشین لباسشویی بود
شما که انتظار ندارین یه روز در میون یه تشت بذارم جلوم رخت چرکامو بشورم؟
اونم رخت و لباس سفید تو این دود و دم تهران
والا!
و علاقهی بنده به رنگ سفید به حدی بود و هست و خواهد بود
که اگه از خون نمیترسیدم، پزشکی میخوندم:دی
ولی حیف و افسوس و صد افسوس که خون میبینم حالم بد میشه، فشارم میافته
و از آمپولم میترسم حتی!
به اینجا میگن شرکت!
و این همون میزیه که به هیچ کس وفا نکرده تا حالا!!!
که اگه دقیقتر به این تصویر توجه کنیم، متوجه میشیم صبح قرعهی کیف به نام کدومشون درومد!
و روی میز، در کنار فلاسک، شما یک عدد دفتر و به عبارتی تقویم جدید 94 رو میبینید
که در حین کار، کلیدواژههامو توش مینوشتم و مینویسم که بیام بعداً پستشون کنم
میز بغلی، میز آقای همکاره که اسمشو نمیدونم، به جز دو تا استادی که رئیس شرکتن و اون دختره که باهاش سر تموم کردن فایلا شرط بستم و بردم، اسم هیچ کدوم از بچههارو نمیدونم؛ به جز من و اون دختره که باهاش سر تموم کردن فایلا شرط بستم، همهشون پسرن و خلاصه این میز بغلی میز آقای همکاره که از ابعاد لیوانش میشه به ابعاد خودشم پی برد حتی!!! و من تو کف اون مسواک و خمیر دندونشم به مولی!!!
اینجا آشپزخونه است و چای تازه دم و
حتی میشه ناهار هم آورد و گرم کرد و خورد و ظرفاشم شست حتی!
و اما اینجا!
اینجا متروئه
ینی نقشهی متروئه
و ما یه قضیهای داریم به نام قضیهی دور از جون همهتون، حمار!
قضیه حمار میگه همواره کوتاهترین مسیر بین دو نقطه، خط راست است
ولی خب این قضیه برای آدمایی صدق میکنه که حواسشون تو مترو جمع ه
نه امثال من که تااااااااااااااااااازه وقتی میرسن امام یادشون میافته باید آزادی پیاده میشدن و
به جای مسیر مشکی کوچولو، اون مشکی درازه رو طی میکنن و
حتی مورد داشتیم وقتی از فرهنگستان برمیگشتم به جای اینکه بپیچم دست چپ رفتم سمت راست و
به خیال اینکه اوکی ایستگاه بعد پیاده میشم و برمیگردم، با طیب خاطر (آسایش خاطر) نشستم و
راننده مترو هم نامردی نکرد و همهی ده تا ایستگاه مسیر قائم رو تا ته دربست رفت و
نگو تو اون ساعت، مترو بین ایستگاهها نگه نمیداره و
هیچی دیگه!
تا ته رفتم و دوباره برگشتم و مسیری که تو یه ربع بیست دیقه طی میکردم و میرسیدم خوابگاه،
یه دو سه ساعتی طول کشید و خسته هم بودم تازه!
تازه خط عوض کردن تو مترو مصائب و مشکلات خاص خودشو داره که بگذریم...