پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

عید تا عید ۱۵ (رمز: ش***) شریف

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۴۴ ب.ظ

این تصویر اگر بخشی از نقشۀ تهران باشه، خط‌های مشکی مسیرِ ۲۸ خرداد منه و خط‌های قرمز مسیر ۲۹ خرداد که همون روز مصاحبۀ دانشگاه شهید بهشتی باشه. بعد اگه دقت کنید، من بعد از مصاحبه، رفتم دانشگاه الزهرا و معرفی‌نامه گرفتم از استادم. بعد از مصاحبه :))



من هر موقع میرم تهران، یه سرم به دانشگاه و دانشکدهٔ سابقم می‌زنم. اگه نرم شریف، بلاتشبیه، حس می‌کنم رفتم مشهد و نرفتم زیارت. یا مثل اینه که بری شمال و دریا رو نبینی. هر بار که می‌خوام برم تو، نگهبان دم در کارت می‌خواد یا می‌پرسه چی کار داری؟ هر بار دلم می‌خواد  راستشو بگم. بگم کاری ندارم. بگم فقط می‌خوام برم در و دیوار و آدما رو تماشا کنم. هر بار که می‌رم، چند ساعتی تو عرشه و سالن مطالعه می‌شینم و فکر می‌کنم. تو حیاطش قدم می‌زنم و فکر می‌کنم. روی صندلیا و روی چمنا می‌شینم و فکر می‌کنم. انگار که جای دیگه فکر کردنو بلد نباشم، همۀ فکرامو با خودم می‌برم اونجا و فکر می‌کنم. بعد بلند می‌شم و بی‌سر و صدا می‌رم پی زندگیم. 

هفت رسیدم شریف. هفت عصر، زمان معمول و عادی‌ای برای ورود به دانشگاه نیست. مخصوصاً اگه دانشجوی اون دانشگاه نباشی و مخصوصاًتر اگه تابستون باشه. نگهبان پرسید کجا؟ گفتم تولد مربی والیبال دوستمه. اومدم تولد. خودمم قبلاً دانشجوی اینجا بودم. شمارۀ دانشجوییمو پرسید و گفت برو. تولد مربی والیبال نگار بود واقعاً. رفته بودم تو خوردن کیک کمکشون کنم.



این دفعه محسوس‌ترین تغییر دانشکده میز و صندلیای همکف بود. زمان ما نبود همچین امکاناتی. رو زمین می‌نشستیم. این گلدونا هم نبود. سایت هم خیلی عوض شده بود. ولی سالن مطالعه و کلاسا تغییری نکرده بودن. بعد از تولد، حدودای هشت، هشت‌ونیم تا یه جایی با نگار بودم و بعد دیگه مسیرمون عوض شد. اون رفت خوابگاه و من رفتم بنیاد سعدی.

۹۸/۰۵/۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نگار