پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

ساعت ۳:۱۵ صبحِ یکی از روزهای ماه مارچِ سال ۱۹۶۴ کیتی جنووس از محل کارش به خانه بازگشت و اتومبیلش را در فاصلهٔ سی‌متری آپارتمانش پارک کرد و در همین مسیر توسط یک قاتل زنجیره‌ای مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفت. زن شروع به فریاد کشیدن کرد و کمک خواست. یکی از همسایه‌ها که شاهد صحنه بود فریاد زد «آن زن را رها کن»، مرد ترسید و از صحنه دور شد. نیم ساعت بعد دوباره به سراغ زن نیمه‌جان رفت که تا آن زمان خودش را کشان کشان به داخل راهرو آپارتمان رسانده بود؛ به او تجاوز کرد و با ضربات چاقو جانش را گرفت. 

بر اساس روایت‌های مختلف ۱۲ تا ۳۸ نفر از همسایگان شاهد بخش‌های مختلف این رویداد بودند. نکتهٔ شگفت‌انگیز اینجاست که هیچکدام از آنها تقریبا هیچ اقدامی نکرده بودند. نه کسی با پلیس تماس گرفته بود و نه کسی در ماجرا دخالت کرده بود. نیویورک تایمز دو هفته بعد با انتشار این خبر مقالهٔ داغی نوشت دربارهٔ سقوط جوامع مدرن و نبود همدلی و انسان‌دوستی در شهرهای بزرگ که سر و صدای زیادی به پا کرد. 

جان دارلی و باب لیتِن روان‌شناسان اجتماعی دانشگاه ییل و هاروارد که تحت تاثیر موضوع قرار گرفته بودند برای بررسی صحت ادعاها دست به آزمایش زدند. به عنوان مثال آنها بازیگری را در موقعیت شلوغی قرار دادند و پیش‌تر از او خواستند که ناگهان وانمود کند دچار حملهٔ قلبی شده و احتیاج به کمک دارد. همین عمل را در موقعیت‌های خلوت و کم‌جمعیت هم تکرار کردند و زمان و میزانِ کنش افرادی که در صحنه حضور داشتند را اندازه گرفتند. آنها طی دوازده سال بیش از ۴۰ بار این آزمایش‌ها را در حالت‌های مختلف تکرار کردند و تقریبا همیشه نتیجهٔ یکسانی عایدشان شد:

در شرایط اضطراری (تصادف، حمله، سرقت، تجاوز، سانحهٔ پزشکی و غیره) شانس یاری رساندن به فرد آسیب‌دیده با تعداد تماشاگرانِ حادثه رابطهٔ عکس دارد! در واقع هرقدر تعداد افرادِ حاضر در صحنه کمتر باشد، احتمال کمک کردن بالاتر می‌رود. دارلی و لیتن نام این پدیده را «اثر تماشاگر» (Bystander Effectt) گذاشتند. تبیین‌های زیادی برای این پدیده ذکر شده است؛ روان‌شناسان اجتماعی بیش از همه بر مورد زیر تاکید دارند.

بر اساس نظریهٔ تایید اجتماعی (Social Proof) افراد تمایل دارند در موقعیت‌های اجتماعی از اطرافیانشان تبعیت کنند و همانند آنها رفتار کنند. از طرف دیگر هر فردی تصور می‌کند که دیگران بهتر می‌دانند که چه بکنند و برای دخالت در این سانحه شایستگی بیشتری دارند. هر شخصی با خودش می گوید: «این همه آدم، چرا من باید پا پیش بگذارم؟ شاید کار را خراب‌تر کنم، حتما بقیه بهتر می‌دانند که چه باید بکنند، اصلا شاید دکتر یا پلیس در صحنه حضور داشته باشد...» هر قدر تعداد افراد حاضر در این رویدادها بالا می‌رود مسئولیت‌پذیری افراد کاهش می‌یابد. 

در روز کریسمس سال ۲۰۱۰ سیمونه بک یاداشت خودکشی‌اش را بر روی والش در صفحهٔ فیس‌بوک قرار داد، تعداد زیادی از دوستانش زیر استتوسش کامنت گذاشتند. روز بعد جسدش توسط پلیس کشف شد. هیچکدام از ۱۰۸۲ دوستش شخصا با او تماس نگرفته بودند و کسی به اورژانس نیز خبر نداده بود.

📎 رضا چمنی، کانال تکامل و شناخت

۹۷/۰۷/۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۳۳)

۲۳ مهر ۹۷ ، ۰۷:۱۴ آشنای بی نشان
 جالب بود ولی در خصوص عنوان مساله فرق میکنه و نمیشه قیاس کرد
پاسخ:
میشه قیاس کرد. شما تماشاگرید و وبلاگ من پر از اتفاقاتی که واکنش طبیعی شما رو برمی‌انگیزه. من سال ۹۴ با کامنت بسته وبلاگ نوشتم و حتی امکان لایک و دیس‌لایک رو هم برداشته بودم. فقط خودم می‌دونستم چند نفر خواننده دارم. روز تولد وبلاگم وقتی کامنتا رو باز کردم خیلیا تعجب کردن از دیدن تعداد زیاد تبریک‌ها و کامنت‌ها. تو اون بازهٔ زمانی که کامنت‌ها بسته و وبلاگم ظاهراً خلوت بود کافی بود بنویسم یه خار رفته تو دستم. هزار نفر هزار تا راه برای درآوردنش کامنت خصوصی می‌ذاشتن. حالا اگه بنویسم تیر دوشعبه رفته تو چشمم نهایتش پنجاه نفر کامنت می‌ذارن که وای عزیزم متأسفم ایشالا خوب میشی
بخش دیگه‌ای از داستان رو هم ایجا می‌تونی ببینی: 
http://go.ted.com/-O_JCQ
 
اینکه اولین کسی که پاسخ میده و از حرکت پیروی می‌کنه خیلی مهمه. این نیست که همه بی‌مسئولیت باشند. همه اعتماد به نفس شروع یه حرکت رو ندارند. حالا اگه همین آزمایش بازیگر دچار حمله قلبی رو این‌طوری تکرار کنیم که یه بازیگر دیگه هم به عنوان اولین نفر برای کمک وارد صحنه بشه نتایج احتمالا تغییر خواهد کرد و تعداد کمک کنندگان افزایش پیدا می‌کنه.
پاسخ:
ممنون برای لینک :)
اینجا چند تا مسأله مطرحه. یک اینکه من خودم وقتی می‌بینم یه‌ وبلاگی هزار تا دنبال‌کننده و هر بار سر می‌زنم بهش سی چهل تا خوانندهٔ آنلاین داره، وقتی حالش بده کمتر رغبت می‌کنم برم اثری روی حال و روزش بذارم. برعکس، اگه وبلاگ گمنام و کم‌خواننده‌ای باشه احساس مسئولیتم بیشتر میشه و نزدیک‌تر میشم بهش.
و دوم، در مورد تبعیت از آرای بقیه؛ من تا حدودی این اخلاقو ندارم و شجاعت شنا در جهت مخالفو دارم. اما به تجربه در خوانندگانم این اخلاقو کمتر دیدم برای پست‌هایی که کامنتاشون عمومی بود
عجب
میدونی؟ از یه جنبه باهات موافقم. برای همینه که ترجیح میدم نظراتم تاییدی باشن و بعد از دو سه روز تایید کنم تا نظرات بقیه روی هم اثر نگذاره و بتونم نظرات خواننده هام رو از جنبه های مختلف بدونم و نفر اول با کامنتش بقیه رو هدایت نکنه!
ولی از وقتی قابلیت سین کردن کامنت اومده توی وبلاگ انگار یه اجباری حس میکنم برای تایید کامنت. که برای پست اخیرم ترجیح دادم وقعی به این حس اجبار ندهم!
پاسخ:
نظر من اگه سین بشه و با تأخیر پاسخ داده بشه ناراحت نمیشم. اتفاقا خیالم حداقل راحته که خونده شده و با خودم فکر می‌کنم لابد سر فرصت و حوصله قراره جواب بده
اما در مورد تأییدی کردن نظرات و هدایت شدن بقیه با کامنت اول، باهات موافقم. من سال ۹۴ کامنتای وبلاگم بسته بود و سال ۹۵ هم تأییدی بودن و روش‌های مختلفی رو توی این سال‌ها اعمال کردم و تجربه‌م میگه کامنت بسته (خصوصی) بهترین نوعشه
خیلی نکته جالبی بود و استفاده کردم ولی کامنت گذاشتن در وبلاگ در دسته ی موارد اضطراری قرار نمیگیره و شاید نشه با این موضوع مقایسه کرد...
پاسخ:
این موضوع روان‌شناسی لزوما برای موارد اضطراری نیست. هر موضوعی که واکنش مخاطب رو برانگیزه رو شامل میشه. مثال می‌زنم. چند وقت پیش یکی از دوستان که وبلاگش به نسبت خلوت‌تر بود و خوانندهٔ زیادی نداره نوشته بود خاکشیر و تخم شربتی رو مخلوط کرده و گذاشته یخچال و بدمزه شده. من براش کامنت گذاشتم و گفتم منم یه بار این کارو کردم و چنین شد و چنان شد و با یکی دو تا از دیگر خوانندگان راه حل ارائه دادیم. همون موقع یه وبلاگ پربازدید دیگه راجع به قرمه‌سبزی پست مشابهی داشت. با اینکه هر دو تقریبا دوست من بودن و هیچ کدوم خیلی صمیمی یا خیلی غریبه نبودن، من برای دومی کامنت نذاشتم و پستشو سرسری خوندم و با خودم گفتم لابد از بین این همه خواننده‌ای که داره یکی که بهتر از من بلده کمکش می‌کنه
پس لزوما برای موارد خاص و اضطراری نیست این قضیه
۲۳ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۷ مصطفی فتاحی اردکانی
حالا پست به کنار
ابداع عنوان شباهنگی رو تبریک عرض می کنم.

در مورد پست هم همون نظر غمی
پاسخ:
گفتم نمیشه که متن پستام طویله باشه عنوانشون نباشه :))
همون پاسخ نظر غمی :)
فقط میتونم بگم خلوص نیتت از وبلاگ نویسی رو بالا ببر😁
پاسخ:
دیگه اون تعصبی که پیش‌تر به این فضا داشتمو ندارم
اون که شوخی بود😉 ولی خودِ من هم جدیداً متوجه شدم با توجه به خصوصیات اخلاقی که دارم کامنت خصوصی بهترین نوعِ کامنت گیریه. حتی گاهی کامنت بسته خیلی بهتره!
البته به دلایل دیگری به این نتیجه رسیدم.
پاسخ:
البته اینم بگم که منظورم از خصوصی بودن کامنت صمیمیت نیست. به هیچ وجه منظورم صمیمیت نیست.
بله میدونم. چیزی که نمیدونم اینه که چرا این برداشت رو داشتی که من فکر کردم منظورت صمیمیته؟ 😐
یا چرا فکر کردی منظور من از کامنت خصوصی صمیمیته؟
پاسخ:
نه من همچین فکری نکردم. وقتی جوابمو با «البته اینم بگم» شروع کردم ینی تأییدت می‌کنم ولی می‌خوام اطلاعات قبلی که بهت دادم رو تکمیل کنم. اگه فکر می‌کردم منظورت صمیمیته و مثلا می‌خواستم مخالفت کنم یا از اشتباه درت بیارم، جمله‌مو با «نه» شروع می‌کردم و می‌گفتم نه، منظورم از کامنت خصوصی کامنت صمیمانه نیست.
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۰:۵۴ ملکه بانو
جوابت به نظرا رو خوندم و برام جالب بود. فکر که کردم، حس کردم حرفت تقریبا درسته اما من نظرات بسته رو دوست ندارم، حسم اینه نویسنده نظر من براش مهم نبوده و معمولا برای نظرات بسته نظر نمیدم
پاسخ:
این‌طور نیست. بحث مهم بودن یا نبودن نظر تو نیست. بحث دیده شدن یا نشدنشه. ببین من خودم وقتی کامنت‌ها رو می‌بندم، لینک پیام خصوصی بازه و دوستان از اون طریق نظرشونو به خودم میگن. دلیلشم اینه که به دلیل حساسیت موضوع! که البته این حساسیت رو خودم تشخیص می‌دم، نمی‌خوام خواننده‌ها نظرات همدیگه و جواب من به نظرات رو بخونن.
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۱:۰۲ حامد سپهر
من بشخصه اصلا با این معیار که چون خیلیا نظر گذاشتن واسه یه پست و من دیگه لازم نیست نظر بذارم عمل نکردم و معمولا اگه اون مطلب یا پست رو دوست داشته باشم نظر میذارم
البته در مورد تاثیر پذیری نظر دهنده از اولین کامنت موافقم چون خیلی وقتا باعث هدایت نظر دهنده ها تو یه مسیر دیگه میشه

حالا یه چیز خنده دار هم بگم یه آقایی بود وبلاگ مینوشت و کامنتهاش هم بسته بود یه روز ازش پرسیدم علتش چیه اینکار ؟ خیلی رک گفت : میخوام میزان صمیمیتم با مخاطبای خانوم وبلاگم رو اونیکی خانوما نبینن :)) یعنی هدفش از وبلاگ نویسی خیلی مقدس بود خدایی:))
پاسخ:
اون بنده خدا حق داشته :)) منم یه مدت همچین مشکلی داشتم. مثلا یه خوانندهٔ خانوم داشتم که اسمش پسرونه بود و دوست نداشت بقیه بفهمن دختره. موقع جواب دادن به کامنتای عمومیش همه‌ش حواسمو جمع می‌کردم که صمیمی نشم و بقیه نگن چرا با این آقا صمیمی هستی. یه موقع هم می‌دیدی یه خوانندهٔ پسر دبیرستانی و حتی راهنمایی دارم که با فعل مفرد خطابش می‌کردم. به چشم برادری هم نه، به چشم فرزندی می‌دیدمش :دی. بعد سوء تفاهم پیش میومد که چرا بهش گفتی تو. ینی می‌خوام بگم باز بودن کامنت‌ها این مشکلاتم داره که بقیه میان جوابای منو می‌خونن و میگن چرا با این این‌جوری حرف زدی و با اون اون‌جوری. نمی‌دونن که این فامیله، دوسته، بزرگتره، کوچیکتره، دختره، پسره، چیه.
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۱:۳۹ هالی هیمنه
غمی موضوعِ خیلی خوبی رو مطرح کرد، همچنین جوابِ کامنتش هم درست بود، ولی یه مورد به درستی در نظر گرفته نشده بود. یه تفاوتِ اصلی که توی دنیای مجازی و واقعی وجود داره. اینکه مخاطبِ وبلاگ همیشه یه فردِ کاملاً تنهاست، و هیچگاه این «تنها افتادگی» و «همرنگِ جماعت نشدن» براش آزردگیِ خاطر و بارِ روانی نداره، و قرار نیست بابتش به سوالی پاسخ بده، بر خلافِ دنیای واقعی که همیشه همراه با هزینۀ روانی‌ـه.
پاسخ:
مخالفم.
مخاطب وبلاگ همیشه تنها نیست و همیشه احساس تنهایی نمی‌کنه. شما همین الان برو وبلاگ دختری از نسل حوا و هولدن. با اینکه امروز پست جدیدی نذاشتن ولی کلی نظر جدید پای پستشونه و کلی خوانندهٔ آنلاین همین الان تو وبلاگشون هست. بعد مثلا برو وبلاگ نیکولا، لافکادیو، پرسپکتیو، بیست‌ودو. با اینکه هر شش تا وبلاگ پربازدید و معروفن (حالا شاید شما نشناسی)، ولی نبودِ آمار وبلاگ یا نشون داده نشدن نظرات این حس رو در من مخاطب برمی‌انگیزه که دو تا وبلاگ اول شبیه ترمینال و شلوغه و چهار تا وبلاگ دیگه با اینکه تهِ دلم می‌دونم کلی خواننده دارن ولی دیده نشدن آمار اون حسی که در دو وبلاگ اول در من می‌انگیزه، دیگه نمی‌انگیزه :| حالا این وسط بعضی وبلاگ‌ها هم هستند که آمارشون نشون میده کم‌بازدید و خلوتن و واقعا هم خلوتن. اینجا دیگه آدم حس تنهایی می‌کنه
خیلی باهات‌موافقم! و اگرچه من کامنتام رو به این علت نبستم در طول نوشتنم بلکه به خاطر بی وقتیم بود و مدتی که کامنتام باز بود پای پستا اگر دیر جواب میدادم دیر تایید میکردم یا پاسخ طولانی و باب میل خواننده ها نبود!( داشتم خواننده هایی که میامدن میگفتن چرا جواب اون یکی کامنت طولانیه من نه!) و یا حتی کافی بود دوتا رو تایید میکردم چهارتا رو بعدا ممکن بود از اون چهارتا دوتاشون اعتراض میکردن چرا؟ و من علیرغم اینکه هزاران بار پست گذاشتم و گفتم وقت ندارم و ترجیح میدم اون وقتی که دارم رو و میخوام توو وبلاگ خرج کنم رو به پست گذاشتن های زیادم اختصاص بدم و باز هیچکس باور نمیکرو و میگفت اگر وقت نداری کامنت جواب بدی چرا وقت داری پست بنویسی؟! و من باز هرچی توضیح میدادم بابا من اگر وسط هزارتا کار هم باشم ممکنه پست بذارم و این ربطی نداره به اون و ترجیح من اینه وقتی که برای وبلاگ میذارم روی پست گذاشتنم باشه و خب نهایت دیدم ببندم نه دیگه نیازی هست توضیح بدم و نه نیازی هست شرمنده کامنتا بشم و هروقت وقت کردم خصوصیا رو جواب میدم و به این علت بستم چون بی وقت بودم ولی باهات موافقم و این موافقتمو با چندمثال برات بازش میکنم:
۱- در طی سالیانی که وبلاگ من کامنتاش بسته بود امکان نداشت روزی بیاد که من هیچ کامنتی نداشته باشم( یک روز فقط این اتفاق افتاد که یادمه اومدم با خنده همینو نوشتم و پشت بندش سیلی از کامنت ها سرازیر شد) . اوایلی که کامنت ها رو بسته بودم و خب خواننده منتظر باز شدنش بود و امید داشت وقتی پای بعضی پست ها کامنت هارو باز میکردم باز خواننده ها کامنت عمومی میذاشتن و حتی میگفتن چه خوب که بازه! ولی وقتی مدتی گذشت و دیگه مشخص شد من باز نمیکنم مگر بعضی وقتا پای بعضی پستا کافی بود اون وسطا یه پستی رو کامنتاشو باز بذارم دیگه همون همیشگی ها توو خصوصی هم که همیشه کامنت میذاشتن هیچی نمیگفتن!
۲- یکبار دو سه تا از خواننده های همیشه خاموشم که نمیشناختمشون و حتی اونموقع هم بی ادرس و نشون کامنت گذاشته بودن برام کامنت گذاشته بودن و تعریف کرده بودن. من یادم هست اونارو اسکرین گرفته بودمو گذاشتم توو وبلاگم و گفتم خواننده خاموش نوشته. و یه اتفاق جالب یادمه افتاد اونم اینکه پشتش یه خواننده خاموش دیگه روشن شد گفتم منم همین حسو نسبت به وبلاگت دارم و تعریف کرد. من اونم اسکرین گرفتم و گذاشتم و یادم هست نوشتم ظاهرا امروز روز تعریف خاموشا و روشن شدنشونه. و پشت بند اون سه چهارتا خاموش دیگه تحت تاثیر اون قبلی ها روشن شدن. میخوام بگم خواننده توو کامنت گذاشتن ناخودآگاه خیلی تحت تاثیر محیط قرار میگیره!... نمونه ش کامنت اوله هر پستی برای هر وبلاگیه. خودم بارها تجربه کردم. کافیه یکی نوشته باشه خیلی زیبا مینویسی. باقی هم همین تاکیدو میکنن. کافیه اولی نقد کرده باشه بعدیا هم شروع به نقد میکنن. کافیه اولی مثلا از کل پستت درباره پینوشت آخر نظر داده باشه خود به خود باقی نظرات هم معطوف به همون میشه.
خلاصه که باهات موافقم .ولی با اینکه کامنتاتو ببندی موافق نیستم چون علیرغم همه ی اینا ولی یه واقعیتی هست شباهنگ اونم اینه که همیشه هر وبلاگی چندتا خواننده ی ثابت و طرفدار داره که اونا همیشه هستن و با معرفتن. همیشه نظر میدن همیشه میخونن و کاری به بقیه ندارن. پس برای اونا باز بذار. من اگر بستم برای بی وقتی بود ولی تو حیفه نبند.وبلاگه و نظرات پایین پستش:)
پاسخ:
مثال‌های خوبی زدی. منم از این تجربه‌ها داشتم. و اعتراف می‌کنم گاهی حجم پاسخم میزان ارادتم به کامنت‌گذار رو نشون میده :)) ولی دیگه این‌طوری نیست که متر و ترازو بذارم جلوم بگم برای این دو خط جواب دادم برای اون سه خط و نیم. به حوصله و وقت و شرایط روحیمم بستگی داره.
اینم بگم که کامنت گذاشتن برای وبلاگ‌های کامنت‌بسته یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. شبیه امتحانیه که نمونه سوال ازش نداری. نمی‌دونی نویسنده به سلام تو چجوری جواب خواهد داد و سخته ارتباط برقرار کردن.
ولی قبول کن که حتی اگه ۲۴ ساعتت خالی هم باشه یه سری پست‌ها باااااید کامنتشون بسته باشه. من نسبت به پست‌های احساسی و شاعرانه‌م این حساسیت رو دارم. چون دوست ندارم به حاشیه بره و با سؤال و جواب‌های بی‌خودی حس پست به فنا بره، می‌بندم که کامنت عمومی نذارن براش. حتی اگه لازم باشه یه ستاره هم قبل از شماره‌ش می‌ذارم که نظر خصوصی هم نذارن براش. ولی قبول دارم که بعضی از پست‌ها مثل همین پست شبیه دورهمی و جلسهٔ همفکریه و باید نظراتش باز باشه و تبادل نظر بشه
من دقیقا همین آزمایش ام‎(:‎
چه توی محیط واقعی چه مجازی
وایمیسم عقب میگم بهتر از من خیلی هستن که کمک یا راهنمایی بکنن
فقط اگه سوال داشته باشم میپرسم
آما
در کمال احترام و قبول داشتن نظر جامع بیست و دو
پست های یه وبلاگ همیشه نیازمند نظرات خاص نیستن
حداقل برای من اینطوره
کم مینویسم
و از کل زندگیم هیچی نمینویسم و گاهی یه حاشیه کمرنگ
ولی همونم نظر خاصی نداره
چون میخوام برای خودم بنویسم
حالا مخاطب هم داشت، ممنون‎(:‎
ولی وقتی وبلاگی با نظرات بسته میبینم با علم به امکان ارسال خصوصی و اینا با خودم فکر میکنم این یه قدم هم عقب تر رفته
و رابطه باهاش سخت تره و نباید کامنت گذاشت
چون نمیخواد هرچیزی بشنوه
نمیدونم تا حالا خودم نظراتمو نبستم ولی شاید شیرینی اون گفتگوها روی کل نحوه وبلاگ داری و خوانی سایه بندازه
نمیدونم..
پاسخ:
من جزو نویسنده‌هایی‌ام که نمی‌تونم سرسری از یه کامنت بگذرم و نادیده بگیرمش. واقعا برام مهمه طرف کیه و چی میگه و چجوری و از چه طریقی و کِی میگه.
و بستن کامنت و کامنت خصوصی در کنار محاسنی که داره بزرگترین عیبش اینه که صمیمیتی ناخواسته رو ایجاد می‌کنه که کنترلش خیلی سخته
حالا واقعا بازخورد و نظر خواننده‌ها انقدر مهمه؟
پاسخ:
بازخوردشون تأثیری در جهت و مسیر من نداره، ولی دوست دارم تصویری که از من تو ذهنشون می‌سازن خیلی هم دور از واقعیت نباشه. برای همین بازخورد می‌گیرم.
اره دقیقا موافقم.
من وقتی یه وبلاگی مثلا مینویسه که ناراحته یا سوالی داره اگر بدونم تعداد بازدیداش کمه بیشتر امکانش هست جوابشو بدم چون میگم شاید کسی به جز من نبینه، پس بذار کمکش کنم.ولی خیلی کم پیش میاد اگر کسی که کلی امار وبلاگش بالاست در چنین شرایطی براش کامنت بذارم مگر اینکه تجربه ای حتما داشته باشم یا مثلا نسبت به اون وبلاگ نویس حس خوبی داشته باشم.
من همیشه میگم دلم میخواد پیج اینستاگرام یا وبلاگ و هرچیز دیگه ای بیش از حد مخاطب نداشته باشه.اونایی که پیج اینستاشون هزاران هزار فالور داره واقعا چه فایده وقتی همه ی کامنتاشونو نمیتونن بخونن.البته بعضیا موافق نیستن هرچی بیشتر واسشون بهتر.اما مخاطب زیاد هم یه معایبی داره مثل این و همین چیزی که خودت گفتی.
بعدم در حال حاضر وبلاگ تو حتی اگه کامنت ببندی یا همه ی امارگیرارو هم ببیندی ما میدونیم که مخاطبانت زیاده... ;)
در ضمن اگرهم که تو نظرات وبلاگتو ببندی ما اصولا همچین برداشتی نمیکنیم و با خودمون میگیم نظر نمیخواد، به تنهایی احتیاج داره و عمرا حتی خصوصی هم پیام بدیم مگر خیلی نیاز شه.
بعد یه چیز دیگه هم بگم مثلا من خیلی وقتا پیش میاد که وقتی کامنت میذارم، میدونم که حرفم اصلا جوابی نداره و دلم میخواد خصوصی بدم اما میگم حالا اون وبلاگ نویس از خودش میپرسه چرا خصوصی داد یا شاید مجبور شه اگه ایمیلمو داره اونجا جواب بده به درد سر بیفته اما۷۰ درصد مواقع دلم میخواسته خصوصی بفرستم.چون جوابی نداشته حرفم امااااا اگر وبلاگ نویس کوتاه جواب همون کامنتمو بده ناراحت میشم واسه همین دلم میخواد خصوصی شه که جوابشو نبینم ناراحتم نشم.اصن یه وضعیه ها!
پاسخ:
بازدیدها و مخاطبا زیاده، ولی خبری از اون کیفیت و اعتماد سابق نیست. طیف نوشته‌ها و خواننده‌ها به‌طرز عجیبی گسترده شده. قبلا خواننده‌هام کم بود، ولی می‌دونستم کیا هستن، الان نزدیک ۴۰۰ تا دنبال‌کننده از بیان دارم و هر روز چندصد تا بازدید و ده‌ها کامنت، ولی اگه بهم بگن خواننده‌های وبلاگتو نام ببر، نهایتش چهل تا رو بتونم بگم. اونم با تردید و نه قطعیت و از روی کامنتا :|
+ این‌جور مواقع می‌تونی پای کامنت خصوصیت بنویسی نیازی به جواب نداره.
من واقعا احترام زیادی برای خواننده‌های بدون وبلاگم قائلم و بیشتر از بقیه هواشونو دارم، ولی دلیل اینکه شدیداً از ارتباط ایمیلی موقع جواب دادن به کامنتاشون گریزانم، حس عدم اعتماده. یه بار شمردم دیدم ۲۴ تا خوانندهٔ بدون وبلاگ دارم (اسم همه‌تونو نوشتم :دی) و با اینکه خیلی وقته بعضیاشونو می‌شناسم، ولی تهِ دلم هیچ وقت قرص نیست که مثلا آیا نیلوفر واقعا دختره یا نه. برای همین گاهی کوتاه و سرد و سنگین جواب میدم. مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسه :(
چندی پیش تو یکی از پستام گفتم "خود شماها رو هم وقتی عمومی میشید دوست ندارم!"
واقعا
خیلی واقعا
به شدت واقعا
وقتی میرم تو یه وبلاگ شلوغ همه کامنت گذاشتن دلو دماغم واس کامنت گذاشتن میپره
به قول خودت همین لافکادیو رو که مثال زدی اینجوری نیست اما
میدونم خواننده هاش زیاده ولی من که نمیبیمشون!و راحت حرفمو میزنم بهش
کامنت خصوصی خوبیش اینه دقیقا
کامنتای عمومی مثل مهمونیای بزرگن.از در میری تو.همه دارن میگن میخندن.حس میکنی غریبه ای برمیگردی سرجات...
حالا همون صاحاب مجلس رو که تنها یه گوشه گیر بیاری هر چند میدونی با بقیه هم تنها میگذرونه!میتونی مهمونی دو نفره ای رو راحت تر باهاش برگزار کنی
پاسخ:
تشبیه بامزه و به‌جایی بود. اتفاقا موقع نوشتن پست یاد تو و اون پستت افتادم.
یه شعر هست که میگه غیرتم کشت که محبوب جهانی لکن (بخون لاکن)، روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد. من نسبت به بعضی وبلاگ‌ها این حسو دارم :)))
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۳:۳۶ صبا مهدوی
برای من شخصا عمومی یا خصوصی بودن نظرات تاثیری در انتقال تجربه ای -اگر داشته باشم- نداره نهایت اینکه نظر من بین نظرات هست و تایید می کنم.
ولی این اثر تماشاگر خیلی حرف درستیه...
پاسخ:
نظر بقیه در محتوای نظر من اثر نمی‌ذاره، ولی در نظر دادن و ندادنم چرا. همیشه تو وبلاگ‌های خلوت‌تر، بیشتر نظر می‌ذارم تا وبلاگ‌های پربازدید. 
در ابتدا که من عاشق عنوانم که یه پست جداگونه محسوب میشه!
در ثانی اینکه چه مطلب جالبی بود واقعا!

پاسخ:
دارم مرزهای طوالی! رو درمی‌نوردم :)))
این کانال تکامل و شناخت پر از همچین مطالب جالبیه
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۴ ملکه بانو
نه منظورم این نبود که نظر تو اینه. حسی که خودم از بسته بودن نظرات می گیرم رو گفتم.

پاسخ:
حداقل اینجا و تو این وبلاگ اون حسو نداشته باش :)
خب اینکه مشکلی نیست، هر طور راحتی.... میخوای باز بذار کامنتها رو، میخوای خصوصی کن، و ....

البته من قبلاً نظرم رو گفتم که این خاصیت وبلاگه که وقتی یه مطلبی عمومی نوشته میشه و کامنتها هم بازه، هر کس هر طور خودش صلاح میدونه نظر میده و این طبیعیه....
اینم درسته که بعضی از مردم از نظرات هم تأثیر میپذیرند و این هم طبیعیه و باید بپذیریم که بعضی ها اینطوریند.... مثل یه کلاس بحث آزاد میمونه که هر حرفی دنبال یه حرف دیگه میتونه پیش بیاد.....
خب این الان کجاش عجیبه یا سواله یا؟ من متوجه نشدم....
پاسخ:
نه دیگه. با این عبارت «هر طور» توی کامنتت مخالفم. من پستامو «هر طور» که دلم بخواد نمی‌نویسم که مخاطب هم «هر طور» خواست نظر بده. من مخاطب رو رعایت می‌کنم و اونم باید منو رعایت کنه. غیر از این باشه ارتباطمون پایدار نمی‌مونه.
این اثر تماشاگر در کل چیز عجیبی نیست و سؤالی هم ایجاد نشده. یه واقعیته که آگاهتون کردم به اون واقعیت :))
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۶:۰۳ جناب منزوی
من خودم به شخصه آمار دنبال کننده گان رو مخفی کردم، دلایل شخصی خودم رو دارم از این رو به " عنوان مطلب " احترام میذارم :)
مطلب تکان دهنده بود، نظیر همین تو جامعه ی ما هستش ولی از نوع فیلم گرفتن به جای کمک کردن.
پاسخ:
آمار وبلاگ وقتی قشنگه که آدم بدونه این ده نفر آنلاین کیان؟ آی‌پی و عدد که ذوق نداره.
البته این فیلم گرفتن اثر تماشاگر نیست ولی لابد اینم یه اسمی داره و بیماری محسوب میشه. بیماریِ فیلم گرفتن از واقعه تحت هر شرایطی
من الان رفتم کامنتا رو خوندم و اومدم چیز میز بنویسم دوباره.
راستش تو بلاگفا چون وبلاگایی مثل هولدن و شما و لافکادیو نیستن و هر چی هستن باقیمانده سالهای طولانی اند اصلا این حس ها نیست همه ی وبلاگا خلوتن و تعدادی خواننده مشخص دارن
اما بیان یه طوریه یعنی من برای بعضی وبلاگا واقعا با ترس و لرز کامنت میذاشتم،انگار سلبریتی یا همچین چیزین.بعضیاشم که خب اینقدر خوب مینویسن ادم ادم حس میکنه هرچی بنویسه بی ارزشه اما نکته مهم برخورد نویسنده وبلاگ در دفعات ابتدایی کامنت گذاشتنه.
مثلا اینجا من راحت کامنت میذارم چون میدونم شما محترمانه جواب میدید و یه جوری نیست ادم حس کنه داره با کامنت گذاشتن مزاحم وبلاگ نویس میشه!
من کلا خیلی وبلاگ میخونم و خیلیاشو خاموش چون به نظرم کامنت گذاشتن یعنی درباره موضوعی که ذهن نویسنده رو درگیر کرده نظر دادن اگر تخصص نداشته باشم یا حس کنم نظرات من واسه نویسنده اون وبلاگ حالب نیست ساکت میشم.دقیقا کاری که تو دنیای واقعی در مورد صحبت کردن با آدمها انجام میدم! 
پاسخ:
با من راحت باش دخترم. چیه چارزانو عین مهمونا نشستی. راحت پاهاتو دراز کن بابا. صبر کن برم یه متکا هم بیارم قشنگ لم بده :))) خلاصه اینجا رو خونهٔ خودت بدون :دی
کلا با این کامنتت موافقم. مخصوصا اونجاش که گفتی کامنت گذاشتن ینی دربارهٔ موضوعی که ذهن نویسنده رو درگیر کرده نظر بدی. گاهی باید به ذهن نویسنده رحم کنیم و درگیرترش نکنیم
میدونی مدت هاست دارم به بستن کامنت ها فکر میکنم
سالهای قبل امثال نیکولا و آلما رو درک نمی کردم
اما الان به شدت درک میکنم
بستن کامنت ها ایده ی خیلی خوبیه
دقیقا به همین دلایلی که گفتی و خیلی دلایلی که نگفتی

پاسخ:
و خیلی دلایلی که نگفتم...
میتونم بگم واو به واو جمله هات رو متوجه میشم و فکر میکنم بهترین کار درست رو داری انجام میدی :)))
پاسخ:
چند روز پیش یکی از کامنتاتو پای یکی از پست‌های قدیمی‌م دیدم یادت افتادم. دو سالی میشه سراغی از ما نگرفتیا. بیشتر از دو سال حتی.
۲۳ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۳ شهاب الدین ..
سلام
درباره متنی که نوشتین، واقعش یهش اعتراض دارم. و فکر میکنم جامعه آماری شون کامل نبوده. یعنی با تمام فرهنگ های مختلف موجود امتحان نکردن. چه بسا که تو فرهنگای شرقی، مردم به دلیل نوع دوستی بالاتری که دارن، بیشتر دخالت میکنن. 
البته اینجا بحث اصلی، وبلاگه.
در مورد نظر دادن درباره مطالب وبلاگ، خب باز هم من شخصا جایی ببینم قسمت نظرات بسته است، تا وقتی مطمئن نباشم که از دیدن و خوندن نظرم ناراحت نمیشه، نظر نمیدم. یعنی باید اینقدر بشناسم نویسنده رو و مطمئن باشم از اینکه نسبت به من دید مثبت داره، تا جرأت کنم و حرفی بزنم. 
چون اولین برداشتم از بسته بودن نظرات اینه که نویسنده دوست نداره در این مورد صحبت کنه. 
و این مورد هم که میگین: نظرات افراد روی هم اثر میگذاره، خب میشه تأییدی کرد قسمت نظرات رو. و مثلا بعد از دو روز، نظرات رو جواب داد.
ولی آمار وبلاگ های که میخونم، هیچ وقت برام مهم نبوده. نه تعداد بازدید کننده و نه تعداد دنبال کننده. 
همینطور موقع نظر دادن، برام فرقی نمیکنه چند نفر نظر دادن یا ندادن. 
البته میخونم نظرات رو و اگه ببینم حرفم تکراریه، یا سوالیه که جواب داده شده، به احتمال زیاد دیگه سکوت میکنم. 
پاسخ:
سلام
در مورد جامعهٔ آماری، من به تفکیک فرهنگ شرقی و غربی اعتقاد ندارم زیاد. به نظرم آدما تو این مسائل شبیه همن. یه جورایی غریزیه.
همیشه هم بحث همدلی نیستا. دیدین این معتادهایی که صندوق صدقاتو خالی می‌کنن؟ تو همین تهران. بارها دیدم. هیشکی ولی واکنشی نشون نمیده. انگار حضور بقیه انگیزه رو از آدم می‌گیره و آدم با خودش میگه بین این همه آدم یکی شایسته‌تر از من هست که پا پیش بذاره
یاد وقتایی افتادم که یه پستی نوشتم و یه نفر یه کامنت 90% بی ربط پاش گذاشته، و نفر بعد راجع‌به کامنت اون اظهار نظر کرده و نفرات بعد هم به همین منوال؛ و من با قیافه‌ی دو نقطه خط حس کسایی رو پیدا کردم که شیش ساعت حرف زدم و هیچ‌کس گوش نداده -_- برای همین عموما سعی می‌کنم کامنتارو مثلا یه روز دیرتر تایید کنم که ملت نظر واقعیشونو بگن -_-
پاسخ:
آره این یه بخشی از ماجراست.‌ بخش دیگه‌ش اینه که بعد از تأیید شدن کامنتا وقتی منِ تازه‌وارد می‌بینم تو بیست تا، سی تا، یا حالا صد تا خواننده داری، دیرتر به حرف میام نسبت به وقتی که بیام ببینم پای پستت دو تا کامنت بیشتر نیست. ینی هم تعدادشون اثر داره هم محتوا
+آقا :)) من دیشب خواب دیدم یه جایی دانشگاه قبول شدی، بعد روز اول ما خواننده‌هات یه ون بزرگ گرفتیم و باهات اومدیم که کلاساتو پیدا کنی :| یعنی یه کاغذ که شبیه نقشه‌ی محوطه‌ی دانشگاه بود گرفته بودیم دستمون و با اون ونه دور دانشگاه می‌چرخیدیم، بعد کلاسه هم پیدا نمی‌شد. آخر بعد از کلی پرس و جو، در شمال شرقی‌ترین بخش محوطه‌ی دانشگاه، یه گودال طوری بود که دانشکده‌ای که کلاس اول توش برگزار می‌شد اونجا بود. بعد ما همونجا موندیم تا کلاست تموم شه و بعد کلاس بعدی :| البته پیدا کردن بقیه راحت‌تر بود، اما به طور عجیبی همگی مرزهای بیکاری رو درنوردیده بودیم و نشستیم ساختمون کلاسارو روی نقشه رنگ کردیم و کدگذاری کردیم. کلاس اول نارنجی بود، کلاس دوم صورتی، و.....
 تازه یکی هم رفت برامون پیراشکی و نوشابه‌ی زرد! گرفت در اون بین، که از همین‌جا تشکر می‌کنم ازش. یه موسیقی خوبی هم گذاشته بودن که من خیلی خوشم اومد، ولی یادم نمیاد چی بود؛ فقط اینکه بی‌کلام بود و یکی مرتبا می‌گفت این چیه گذاشتین خوابمون گرفت. 
بعد یه چیز عجیب، آخرین کلاس که تموم شد، پابرهنه برگشتی. گفتیم این چه وضعیه خب :| فرمودی حال نداشتم برم سر کلاس، رفتم تو نمازخونه دراز کشیدم؛ وقتی برگشتم دیدم کفشام نیست. و ما نچ‌نچ کنان پچ‌پچ کردیم که مگه شباهنگ هم کلاس می‌پیچونه؟
بعد جالب اینه که اصلا آزرده خاطر هم نشده بودیم که مارو گذاشتی اونجا و رفتی خوابیدی :)) بسیااار مرید طور، انگار کااملا وظیفه‌مون بوده مثلا 
پاسخ:
:))))) آقااااا پس بذار خواب دیشب خودمم تعریف کنم :دی اینا رو همون لحظه که بیدار شدم تو یادداشت‌های گوشیم نوشتم:
امتحان علوم داشتم. با ندا و سایر هم‌سرویسیای دورهٔ راهنمایی رفتیم یه مدرسهٔ دیگه. آزمون هماهنگ کشوری بود. من نخونده بودم. فکر می‌کردم مهم نیست. امتحان تو مدرسهٔ خودمون برگزار نمیشد. البته خوشحال بودم هماهنگه چون این‌جور امتحانا برای ماها آسون بود بس که تو مدرسه پدرمونو درمیاوردن. با خودم کارت شناسایی و کارت جلسه رو نبرده بودم. خودکار هم نبرده بودم. برگشتم سالن آب بخورم. توش چای سرد بود. لیوان چایو بردم بریزم کنار درخت. خانوم مستخدم تو سالن منو دید. یه چیزی گفت. یادم نیست. تو حیاط یه آقایی راجع به وبلاگم پرسید. گفت سوالات امتحان از وبلاگ توئه. گفتم وبلاگمو که پرینت نمی‌کنم ببرم سر جلسه. بالای دیوار بود آقاهه. نمی‌شناختمش. به‌سختی خودمو رسوندم بالای دیواری که شبیه پله بود. دستمو دراز کردم سمت آقاهه و گفتم دستمو بگیره که برسم به پشت بام. دستشو آورد جلو ولی محکم نگرفت. منم همون‌جا وسط زمین و هوا موندم. 
۲۴ مهر ۹۷ ، ۰۳:۱۹ دامنِ گلدار
سلام بر شباهنگ بلاگستان :) خیلی هنوز با شما آشنا نشدم و این روزها فرصت کمی دارم برای خوندن و کامنت گذاشتن. برای همین میبخشید اگر از روی بی‌اطلاعی چیزی می‌نویسم.

من با این اثر تماشاگر آشنا بودم ولی فکر میکنم ارتباط دوری داشته باشه با کامنت و مخاطب وبلاگ. این حرفم نه اینکه یک گزاره‌ی کلی باشه، بیشتر نظر شخصیه. منظورم اینه که کلا این داستان شخصیه و اگر برای شما کامنت خصوصی بهتر بوده، حتما باید هرطور راحتی ادامه بدی روش رو. ولی من شخصا وقتی کامنت بسته است یا فقط امکان نظر خصوصی وجود داره، احساس غریبگی میکنم. فکر میکنم این وبلاگنویس دوستان نزدیکی داره که حتی ممکنه وبلاگ اولین راه ارتباطی‌شون نباشه، و این یعنی یک جور do not disturb، پس کلا نظری نمیدهم. از اون سمت هم خیلی وقتها دریافت پیام خصوصی رو در وبلاگ خودم یکجور بار ذهنی اضافه میدونم. ترجیح میدهم درگیرش نشوم، چون کلا من انتظار ندارم خیلی خواننده‌ای اینقدر نزدیک بشه که بخواد چیزی رو خصوصی مطرح کنه. مگر بچه‌هایی که میشناسمِِ، یا بخاطر چیزی مثل آدرس و تلفن و اینجور اطلاعات. یعنی با دلیل منطقی پشتش.

خب تا اینجا میخواستم بگم برای هر آدمی فرق داره و شاید خیلیها مثل من نباشند، ولی مطمئنا بعضیها هستن :) بخش دوم حرفم سر اینه که مگر مخاطب فقط بُعد اسم و هویت فیزیکی‌اش معلومه؟ ببین، من وبلاگ دوست صمیمی‌ام اولین چیزیه که میخونم. بعضی پستها دلم رو میبره و حتما باید کامنت بگذارم، بعضیها رو میدونم حرفش چیه ولی چیز خاصی ندارم بگم، و چندتایی رو هم ممکنه اصلا برام جالب نباشه و دقیق نخونم. اما خواننده دیگه‌ای سرزده از راه میاد و کاملا با تجربه اون پستی که منِ قدیمی و خاص برایم باری به هرجهت بود، همدلی میکنه. اینکه خواننده رو نشناسی چه اشکال داره؟ و اینکه بشناسی مگر تضمین میکنه که همیشه همفکر باشند نویسنده و مخاطب؟

البته من اینجا وارد جاده خاکی شدم چون میدونم منظورت چیه و قبلا جولیک هم این مسئله رو مطرح کرده بود، اینکه خواننده دل نگذاره و الکی کامنت بذاره و حرف پست رو نخواد بفهمه، برای هر وبلاگنویسی اذیت کننده است. خیلی از آمار بالای دنبال‌کننده‌های بی‌تفاوت، نه به خاطر محتوا و باز بودن کامنتها، بلکه به خاطر نتورکینگ و افزایش آمار خودشونه، بخصوص از طریق حضور در وبلاگهایی که محبوبترند. میتونی این سیاهی لشکرها رو تو ذهنت حذف کنی و خواننده‌های واقغی رو پیدا کنی. این مهم نیست اونقدر. به نظر من راهکار دیر تایید کردن در چنین مواردی بهتر از همه است چون شکل‌گیری و جهت‌دهی بحث اونقدرها تحت تاثیر اینطور مخاطبهای اسپم قرار نمیگیره. 

دیگه اینها چیزهایی بود که به ذهنم رسید با پست شما. اما قبول دارم از دید ارتباطی کامنت که بسته باشه آدمها در قبال کمک کردن مسئولیت بیشتری حس میکنن، ولی خب، همیشه که ما در جایگاه نویسنده در شرایط بحرانی و درخواست کمک نیستیم، درسته یا اشتباه میکنم؟
پاسخ:
سلام بر دامن گلدار عزیز :)
چه خوب که آشنا هستین. من یک ساله با این مباحث آشنا شدم. به واسطهٔ منابعی که برای دکتری می‌خوندم.
چون منظور خودمو خوب توضیح ندادم و به عنوان پست اکتفا کردم حق میدم نقد داشته باشید. ببین اینجا اصلا بحث، بحث کامنت خصوصی نیست. ینی بحث اصلی خصوصی بودن و نبودن کامنت نیست. منظور اصلی من دقیقا آمار وبلاگ و دیده شدن اینه که من دیروز فلان تعداد بازدید داشتم و فلان تعداد کامنت. این تعداد زیاد یا کم، در ذهن من مخاطب یه اثری داره. مثلا ممکنه با خودم فکر کنم چه وبلاگ خلوتی، یا چه وبلاگ شلوغی. و واکنش متفاوتی از خودم نشون بدم. در جواب کامنت‌های دوستان چند تا مثال زدم و اینجا یه مثال دیگه می‌زنم.
اواخر تابستون معمولا بلاگرای ۱۸، ۱۹ ساله که دانشگاه قبول شدن پست می‌ذارن و راهنمایی می‌خوان. در مورد خوابگاه، انتخاب واحد، فضای دانشگاه و هر چی. منِ نوعی، منِ مخاطب، به بلاگری که وبلاگش خلوته بیشتر کمک می‌کنم تا کسی که صدها خواننده داره. این اثر رو دیده شدن سایر خوانندگان در ذهن من گذاشته.
بسته بودن کامنت‌ها بحث جداییه و  محاسن و معایبی داره که قبلا در موردش جدا پست گذاشتم. حسنش اینه که مخاطب نمی‌دونه چند نفر چه نظری راجع به این موضوع ارسال کردن و اون اثر تماشاگر وجود نداره دیگه.
همیشه هم شرایط بحرانی و درخواست کمک مطرح نیست. هر پستی که هر واکنشی رو در مخاطب برانگیزه رو شامل میشه. حتی پست سادهٔ «وای امروز دلم خیلی تنگه».
خلاصه هدفم از این پست این بود که بگم خوبه خواننده‌ها همدیگه رو نبینن و حضور همو حس نکنن. در مورد «کامنت» مفصل تو این دو تا پست روی منبر رفتم :))


کاملا مشخصه خواب هات بازتاب افکار و دغدغه های روزمره زندگیته....
پاسخ:
اوهوم. از دوران نوجوانیم خواب‌هامو می‌نوشتم ولی یک سال و یک ماهه که منظم و دقیق همهٔ خواب‌هامو با جزئیات نوشتم. میانگین هر ماه ۱۹ شب خواب می‌بینم. اغلبشونم سه چهار سکانس و ماجرای بی‌ربطه. بعضیاشونم خیلی بامزه است. یه وقتایی که می‌خونمشون مطلقا هیچی یادم نمیاد و انگار نه انگار که من نوشتمشون. گذشته و آینده رو توأماً می‌بینم. ینی تو خواب‌هام هنوز دارم درس می‌خونم، هنوز پدربزرگ و مادربزرگم زنده‌ن، هنوز شریفم، هنوز فرهنگستانم، اما کلی بچهٔ قد و نیم قد دارم :| و جالب‌تر از همه اینکه کارهایی که در عالم واقعیت کنترلشون می‌کنم رو تو خواب انجام می‌دم معمولا :)) مثل عصبانی شدن، دست دادن با یه آقا، بدون حجاب بیرون رفتن. حیف که تخصصشو ندارم وگرنه یه کتاب روان‌شناسی در مورد این موضوع می‌نوشتم. 
جانم جان :))
واقعیتش میخونم . نظر هم میدم اما مکتوب نه :) وقتی پست میزاری به تک تک جملاتت واکنش نشون میدم ولی خب مکتوبشون نمیکنم . حس میکنم شاید جالب نباشه .. وقتت هدر بره .. همه رو میخونم خیلیا که حتی فکر نمیکنن میخونمشون ولی میخونم و  نظر نمیدم . منی که به پر حرفی معروفم نمیدونم چرا دیگه حال دلم اینقدرا خوب نیست . کلمات رو تو ذهنم ردیف میکنم به زبونم میارم اما مکتوب نمیکنم . نمی نویسمشون . 
 * راستش من حتی فکرشم نمیکردم قد یه سر سوزنم اصلا منو یادت باشه ^_^ ولی خوشحالم از اینکه یادته منو . و معذرت میخوام از اینکه نظراتم رو مکتوب نکردم T_T
پاسخ:
:) می‌فهمم چی میگی.
مگه میشه یادم بره؟ وبلاگتو همیشه می‌خونم :)
چند روز پیش که داشتم می‌رفتم مشهد، اون برگه‌ای که اسم دوستامو توش نوشته بودم و برده بودم کربلا رو می‌خوندم. اسم تو هم بود.

 

آزمون هماهنگ کشوری از وبلاگ تو بود؟ :))))) وبلاگ و کامنتا مثلا :| 

ببین فکر کن مثلا چندسال دیگه، یه رشته بیاد به اسم مدیریت شبکه‌های مجازی (البته شاید همین الانم وجود داشته باشه، گرچه نمی‌دونم وبلاگ شبکه‌ی مجازی محسوب شه یا نه، هرگز نفهمیدم) بعد یه درسشون موضوع وبلاگ بلاگرای مختلف باشه :)) سوال امتحانی مثلا این باشه که فلانی در پست 745 اقدام به پخت چه چیزی کرد و نتیجه چه شد و چه کسی در کامنت چهارم چه گفت :| 

ولی، یه شغلی با عنوان Social Media Manager هست، احتمالا به زودی رشته‌شو هم می‌ذارن. خلاصه اون پست‌های "وصایای یک بلاگر..." رو خوب نگهداری کن شاید بعدا تبدیل به کتاب دانشگاهی شه :د 

پاسخ:
بعد از الکترومغناطیس، علوم دومین درسیه که خواب امتحانشو می‌بینم اغلب. حالا نمی‌دونم این چجور علومی بود که منبع آزمونش وبلاگ من بود :|

بعد فکر کن من استاد این رشته میشم و سوال امتحانم اینه که یه پست با فلان موضوع بنویسید. عنوانش پنج نمره، خود پست ۱۵ نمره. یا مثلا سوال امتحان این باشه که به کامنت‌های زیر پاسخ دهید و برای پست‌های زیر کامنت بگذارید :)))
شباهنگ شبااااااااهنگ شبااااااااااااهنگ وای وای وای تو دلم انگار عروسیه از بس خوشحالم :))))))))))))))))))
قربون دل مهربونت T_T
خیلی حالم خوبه الان خیلی ^______^

پاسخ:
عزیزم :)))
اگه می‌دونستم خوشحال میشی زودتر میومدم می‌گفتم
خودت رو پیش یک روانپزشک نشان بده خخخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:
:|