۱۲۲۹- چرا ترجیح میدهم آمار بازدیدکنندگان و دنبالکنندگان وبلاگ نمایش داده نشود، کامنتها در اغلب پستها بسته باشد و کامنتگذاران، نظرات همدیگر را نبینند و حضور سایر خوانندگان را حس نکنند؟
ساعت ۳:۱۵ صبحِ یکی از روزهای ماه مارچِ سال ۱۹۶۴ کیتی جنووس از محل کارش به خانه بازگشت و اتومبیلش را در فاصلهٔ سیمتری آپارتمانش پارک کرد و در همین مسیر توسط یک قاتل زنجیرهای مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفت. زن شروع به فریاد کشیدن کرد و کمک خواست. یکی از همسایهها که شاهد صحنه بود فریاد زد «آن زن را رها کن»، مرد ترسید و از صحنه دور شد. نیم ساعت بعد دوباره به سراغ زن نیمهجان رفت که تا آن زمان خودش را کشان کشان به داخل راهرو آپارتمان رسانده بود؛ به او تجاوز کرد و با ضربات چاقو جانش را گرفت.
بر اساس روایتهای مختلف ۱۲ تا ۳۸ نفر از همسایگان شاهد بخشهای مختلف این رویداد بودند. نکتهٔ شگفتانگیز اینجاست که هیچکدام از آنها تقریبا هیچ اقدامی نکرده بودند. نه کسی با پلیس تماس گرفته بود و نه کسی در ماجرا دخالت کرده بود. نیویورک تایمز دو هفته بعد با انتشار این خبر مقالهٔ داغی نوشت دربارهٔ سقوط جوامع مدرن و نبود همدلی و انساندوستی در شهرهای بزرگ که سر و صدای زیادی به پا کرد.
جان دارلی و باب لیتِن روانشناسان اجتماعی دانشگاه ییل و هاروارد که تحت تاثیر موضوع قرار گرفته بودند برای بررسی صحت ادعاها دست به آزمایش زدند. به عنوان مثال آنها بازیگری را در موقعیت شلوغی قرار دادند و پیشتر از او خواستند که ناگهان وانمود کند دچار حملهٔ قلبی شده و احتیاج به کمک دارد. همین عمل را در موقعیتهای خلوت و کمجمعیت هم تکرار کردند و زمان و میزانِ کنش افرادی که در صحنه حضور داشتند را اندازه گرفتند. آنها طی دوازده سال بیش از ۴۰ بار این آزمایشها را در حالتهای مختلف تکرار کردند و تقریبا همیشه نتیجهٔ یکسانی عایدشان شد:
در شرایط اضطراری (تصادف، حمله، سرقت، تجاوز، سانحهٔ پزشکی و غیره) شانس یاری رساندن به فرد آسیبدیده با تعداد تماشاگرانِ حادثه رابطهٔ عکس دارد! در واقع هرقدر تعداد افرادِ حاضر در صحنه کمتر باشد، احتمال کمک کردن بالاتر میرود. دارلی و لیتن نام این پدیده را «اثر تماشاگر» (Bystander Effectt) گذاشتند. تبیینهای زیادی برای این پدیده ذکر شده است؛ روانشناسان اجتماعی بیش از همه بر مورد زیر تاکید دارند.
بر اساس نظریهٔ تایید اجتماعی (Social Proof) افراد تمایل دارند در موقعیتهای اجتماعی از اطرافیانشان تبعیت کنند و همانند آنها رفتار کنند. از طرف دیگر هر فردی تصور میکند که دیگران بهتر میدانند که چه بکنند و برای دخالت در این سانحه شایستگی بیشتری دارند. هر شخصی با خودش می گوید: «این همه آدم، چرا من باید پا پیش بگذارم؟ شاید کار را خرابتر کنم، حتما بقیه بهتر میدانند که چه باید بکنند، اصلا شاید دکتر یا پلیس در صحنه حضور داشته باشد...» هر قدر تعداد افراد حاضر در این رویدادها بالا میرود مسئولیتپذیری افراد کاهش مییابد.
در روز کریسمس سال ۲۰۱۰ سیمونه بک یاداشت خودکشیاش را بر روی والش در صفحهٔ فیسبوک قرار داد، تعداد زیادی از دوستانش زیر استتوسش کامنت گذاشتند. روز بعد جسدش توسط پلیس کشف شد. هیچکدام از ۱۰۸۲ دوستش شخصا با او تماس نگرفته بودند و کسی به اورژانس نیز خبر نداده بود.