۱۲۰۴- هفده مرداد
داشتم ایمیلهام رو چک میکردم. اطلاعیۀ برگزاری سمینار آشنایی با تفکر سیستمی. از این ایمیلها که دانشگاه سابقم چند وقت یه بار برای فارغالتحصیلها میفرسته. چقدر پایاننامهم لنگِ این موضوع بود و چقدر به این سمینار و آدمای اونجا نیاز داشتم و چقدر دربهدر دنبالشون بودم و چه خوب که این فرصت پیش اومده. زمان؟ چهارشنبه هفده مرداد، از هفت صبح تا هفت عصر. هفده مرداد؛ انگار که این تاریخ چیزی رو در ذهنم تداعی کنه، کسی رو یادم بندازه، انگار که دستم رو بگیره و ببره به سه سال قبل، به اون گفتوگوی دوستانه، به یه چیزی میخوام بهت بگم، به حرفهایی که شروع نشده به ولش کن ختم شد. یک آن به خودم اومدم و گفتم وای امروز سهشنبه است، چرا انقدر دیر اطلاع دادن؟ تندتند داشتم میزم رو مرتب میکردم. چیزهایی که لازم داشتم رو میریختم روی تختم. چی بپوشم؟ چی ببرم؟ با چی برم؟ شب پیش کی بمونم؟ داشتم باعجله خرت و پرتهام رو میریختم تو کیفم، قرارهای امروز و فردامو کنسل میکردم، به کاری که باید تا آخر هفته تحویل میدادم و دیگه فرصتی برای تکمیلش ندارم فکر میکردم، ساعت بلیتها رو نگاه میکردم و واقعاً داشتم حاضر میشدم برم تهران که یادم اومد هنوز اول ماهیم، سهشنبه است ولی شونزدهم نیست که سمینار، فردا باشه.
+ عقل و صبرم ببُرد و طاقت و هوش