پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1144- بیات‌نوشت4+رادیکال4 (این قسمت: فُرم)

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ق.ظ

اعتبار گذرنامه‌ی من و بابا تموم شده بود. اینو وقتی فهمیدیم که بابا می‌خواست بره سفر و حواسمون نبود ماه‌ها از اعتبار پاسپورت‌ها می‌گذره. فرم درخواست گذرنامه‌ی جدید رو پر کردم و دادم به خانومی که مسئول وارد کردن اطلاعات به سیستم بود. در مقابل رشته و دانشگاه چیزی ننوشتم. یک جای خالی بیشتر نداشت و من نتونستم تصمیم بگیرم کدوم رشته و دانشگاهم رو اونجا بنویسم. در مقابل شغل هم چیزی ننوشتم. برگه رو گذاشتم کنار برگه‌ی بابا و شناسنامه‌ها و دادمشون به خانومه. شناسنامه‌مو باز کرد و اطلاعاتشو با فرم، تطبیق داد و اسممو پرسید. گفتم. گفت ولی تو شناسنامه‌ت طوری نوشته شده که سوسن می‌خونم اسمتو. گفتم ینی اون نقطه‌های نون و ی رو نمی‌بینید؟ گفت اگه اونا رو لحاظ نکنیم، سوسن خونده میشه؛ سریع اقدام کن و برو شناسنامه‌تو عوض کن. گفتم خب باید اون نقطه‌ها رو هم لحاظ کنید که سوسن خونده نشه. دیدم داره جلوی رشته و دانشگاهم می‌نویسه برق شریف. گفتم از کجا می‌دونستید اینو؟ یک لحظه حس کردم خیلی معروف و خفنم لابد. گفت اطلاعات پاسپورت قبلی‌تو چک کردم. اونجا اینو نوشتی. گفتم ولی دیگه من اونجا این رشته رو نمی‌خونم. گفت مهم نیست. راست می‌گفت. مهم نیست. آدرس خونه رو با آدرسی که بابا تو فرمش نوشته بود مقایسه کرد و خنده‌ش گرفت. گفت آدرس خونه‌تونو چقدر متفاوت نوشتین! خونه و پلاک همونه؛ ولی مسیرتون فرق داره. گفتم زاویه‌ی دیدمون به مسائل متفاوته کلاً. پرسید درس‌ت تموم شده؟ گفتم آره. گفت کار هم می‌کنی؟ نمی‌تونستم توضیح بدم کارم دقیقاً چیه. گفتم رسماً نه. گفت پس بنویسم بی‌کار؟ گفتم نه!!! گفت پس می‌نویسم خانه‌دار. گفتم نه!!! کلافه و سردرگم گفت پس چی بنویسم اینجا؟ گفتم بنویسید دانشجو. می‌دونم می‌خواست بپرسه مگه نگفتی درس‌ت تموم شده؟ ولی نپرسید. /تیر 96/

رشته‌های آزمون استخدامی هیچ وقت شامل حال من و گرایشم و شهرم نمیشه خداروشکر. چه لیسانس، چه ارشد. معلوم هم نیست دکترا کجا قبول بشم یا نشم اصلاً و از مهر 97 تهران باشم یا همین جا. برای همین پیگیر استخدام و کار نیستم زیاد. ولی از اونجایی که هوا را از من بگیر، آزمون و کنکور و امتحان را نه، تو آزمون استخدامی دانش‌بنیان شرکت کردم. من ویارِ امتحان دارم همیشه. الکی الکی رفتم دوباره کنکور ارشد دادم و قبول شدم. نه تنها ویار امتحان دارم، ویار قبول شدن هم دارم. ینی ببینم یه جا دارن آزمون آفتابه‌سازی می‌گیرن، میرم منابعشو گیر میارم می‌خونم میرم امتحان میدم و آفتابه‌ساز میشم. هر از گاهی به سرم میزنه برم جای این و اون امتحان بدم. مثلاً مبلغی بگیرم و تضمینی پزشکی قبول شم. حیف که یه کم غیراخلاقی به نظر می‌رسه این کار. به هر حال تو آزمون استخدامی دانش‌بنیان شرکت کردم. فکر هم نمی‌کنم اینجا همچین شرکت‌هایی باشه و حتی اگه باشه هم فکر نمی‌کنم موندگار باشم تو این شهر. ولی خب سنگ مفت، گنجیشک مفت؟ مفتِ مفت هم نبود البته. 57 تومن پیاده شدم. چرا 57؟ چرا 50 نه؟ چرا 60 نه؟ پیش‌آزمون هم گرفتن قبلِ آزمون. 87 تا سوال روان‌شناسی که نمی‌دونم چه تأثیری روی گزینش می‌تونه داشته باشه. ولی آخه 87!!!؟ خب نمی‌تونستن سه تا سوال دیگه هم بپرسن بشه 90؟ /شهریور 96/



بقیه‌ی سوالات: [11]، [21]، [31]، [41]، [51]، [61]، [71]، [81]

بیات‌نوشت چیست؟ نوشته‌های منتشر نشده، از دهن افتاده و بیاتی که خاصیت و اهمیت چندانی نداره و به جز این پیام قرمزرنگ!، پیام مهمی درش نهفته نشده.

۹۶/۰۶/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بابا

نظرات (۳۶)

ببین این بیات نوشت هایت ممکنه منتشر نشده باشند، ولی اصلا از دهن افتاده و بیات نیستند :-) خاطره هستن دیگه، باحالن، من دوستشون دارم :-)
پاسخ:
اینا رو مواقعی نوشتم که دوست داشتم وبلاگ نداشتم، یا حذفش می‌کردم یا بالاخره یه بلایی سر وبلاگم میاوردم
این نوشته‌ها خیلی طفلکی و مظلومن خلاصه :))
خوبن، بیات بعضی چیزا خوشمزه تره،
 از آزمون خوشم نمیاد، چون اون رو راه عادلانه ای برای انتخاب نمیدونم، هرچند ممکنه تنهاترین راه باشه.
اربعین می خواین برین کربلا؟ 

پاسخ:
مثل همون آش دوغ / ماستِ سرده :)))
نه. همچین برنامه‌ای نداریم
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۵ محسن رحمانی
عجیب عجیبیدها .
پاسخ:
اصن خیلی عجیب!
این کجاش بیات نوشت بود. خیلی هم قشنگ و عالی بود :)
به علاوه با ایده ات در مورد اینکه جای بقیه امتحان بدی خیلی خیلی موافقم. بیا یه لطفی کن و به جای من آزمون دکترا بده. از همین یه سد کنکور لعنتی هم بگذرم تموم شه، بره. خیالم راحت شه. 
پاسخ:
بیاته دیگه. یکی مال تیرماهه، یکی هم دو هفته پیش. اون موقع که نوشتم به خودم گفتم خب که چی؟! و منتشر نکردم :|
کنکور دکترای چی باشه مهمه. قیمتاش فرق داره :دی به هر حال باید وقت بذارم بخونم و کتاب متاب بخرم :))
سن سادیسمین وار ... سادییییییییسم
پاسخ:
چون من معنای دقیق و تخصصی این بیماری رو می‌دونم، هیچ وقت از این لفظ استفاده نمی‌کنم. حالا با این فرض که منظورت صرفاً دیگرآزاری در معنای عام هست جوابتو می‌دم که خیر! من بیشتر خودآزاری دارم تا دیگر آزاری :دی
یه کم هم سطح دانشتو ببر بالا و هر حرفیو هر جا به کار نبر
بی‌سواد :)))
سادیسم = سادومازوخیسم = خودآزاری حاد


حوصله بحث باهات ندارم.در نتیجه هرچی میگی درسته.حرف بعدیتم درسته.حرف قبلیتم درسته
فعلا
پاسخ:
می‌دونم اینو. ناسلامتی اصطلاح‌شناسی خوندم :| دلیل اینکه میگم من به کار نمی‌برم این الفاظو، بارِ معنایی جنسی توی تعاریفشون هست. [1] و [2]
یادمه زمان کنکورتون ازتون پرسیدم دکترا شرکت میکنید؟
گفتید نه الکی یه ارشد دیگه
من فکر کردم به شوخی میگید الکی
پس جدی جدی الکی شرکت کردید:))

پاسخ:
البته اون روز که شرکت کردم نمی‌دونستم نمیشه دو بار ارشد روزانه خوند و دومی شهریه‌ی گزاف داره. هر چند هر دو رو روزانه قبول بشی.
ولی خب چیزی از دست ندادم. ینی چیزایی که از دست دادم (33 تومن هزینه ثبت نام و دو ماه وقت صرف کردن و یه نمره کم شدن از یکی از درسام بابت غیبت جلسه‌ی اول بعد از عید و موندن تو خونه و درس خوندن) در برابر چیزی که به دست آوردم و یاد گرفتم، چیزی نیست.
البته استادمون اگه می‌دونست چرا غیبت کردم و نتیجه‌ی غیبتم چی بود، شاید اون یه نمره رو کم نمی‌کرد از من. ولی نگفتم بهش که چرا اون جلسه نرفتم سر کلاس.
جلسه‌ی اول بعد از عید 5 نفر غایب بودن و جناب آهنگر گفت یکی به نمره از پایان‌ترم غایبا کم می‌کنه. و این در حالی بود که ملت کلی غیبت داشتن و این اولین و آخرین غیبت من بود و تازه برای خوشگذرانی نمونده بودم تو خونه و داشتم برای کنکور می‌خوندم :|
عجب آدمیه این آهنگر
همین نمره ها رو کم کرده که سی و یکم شده دیگه:دی.
پاسخ:
:))) ولی باورتون میشه بیشتر از بقیه دوستش دارم؟!!! ینی برای خودمم قابل هضم نیست چنین علاقه‌ای :|
کتاب متاباشو خودم میدم بهت. همه رو دارم. شوما فقط بخون. دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام جانم
همشو بلدی 
می دونم :)
پاسخ:
:)) الان سازمان سنجش میاد وبلاگمو فیلتر می‌کنه 
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۷ سها (اسم مستعار)
این دوره زمونه که دیگه برای قبولی تو کنکورها زیاد خوندن لازم نیست....
منم اتفاقاً از کنکور دادن خوشم میاد و سابقاً یه مدت افتاده بودم تو خط کنکور رشته های مختلف و لذت می بردم....
پاسخ:
تو این دوره زمونه برای کنکور چی لازمه پس؟ :|
چالش و چلنج! کلاً لذت‌بخشه برام
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۷ سها (اسم مستعار)
منظورم اینه که بدون خوندن هم میشه قبول شد....

کنکور دادن برای من لذت بخش بود، اما الان فکر میکنم بهتر بود به جای چندین رشته کنکور دادن، رو اصلیه تمرکز میکردم فقط.... البته اون موقع شرایط من اینطور ایجاب میکرد....
پاسخ:
آره خب بدون خوندن هم میشه قبول شد؛ ولی آزاد، نه بهترین دانشگاه‌ها :)
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۱۱ سها (اسم مستعار)
چرا بابا، من همین بهترین دانشگاه ها رو دارم میگم. دلیلش هم اینه که تو مقاطع بالاتر، کنکور مفهومی تره و جمع بندی یادگرفته های سال های پیشینه....

البته همیشه درس خوندن خوبه و بالاخره اگه کسی درس بخونه، رتبه اش بهتر میشه.... اما قبول شدن با بالاخره یه رتبه ای بدون خوندن هم امکان پذیره....
برخورد نکردی تا حالا با کسانی که میگن همینطوری شرکت کردیم و قبول شدیم؟ من که خیلی دیدم تا حالا....
پاسخ:
بستگی به رشته و ظرفیت دانشگاه و میزان خواهانش هم داره البته.
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۸ مهندس خانوم
سلام از وقتی گفتی میخوای کم کم اماده مون کنی تا دیگه تو وبلاگ ننویسی به کامنتات هم رحم نمیکنم و میخونمشون. کاش پشیمون بشی ... 
حالا یه سوال: دکترا مگه رزومه هم مهم نیس? تو زمینه ی تقویت رزومه ت هم کاری می کنی? چون خودمم میخوام امسال با شرط معدل اقدام کنم میپرسم از این بابت نگرانم قبول نشم!
پاسخ:
سلام :)
لطف داری عزیزم :) خیلیا میرن و بی‌خبر هم میرن و دل آدم می‌شکنه از رفتنشون. من چون خودم هم خواننده‌ام، می‌دونم یهو تعطیل کردن چه قدر بده و حواسم هست به خواننده‌ها. درسته که تصمیم گرفتم روزانه‌نویسی نکنم و کم‌کم این عادت رو ترک کردم، ولی هر از گاهی میشه رو منبر رفت و چار تا پستِ آموزشی و فرهنگی و علمی گذاشت.

من تصمیم داشتم ارشدمو سریع دفاع کنم و همه چی تموم شه بره پی کارش. ولی از وقتی برای دکترا علوم شناختی رو انتخاب کردم، تصمیم گرفتم پروپوزالم حول محور زبان‌شناسی شناختی باشه و برای همین دفاعمو عقب انداختم که اول برای دکترا بخونم و آشنا شم با این حوزه، بعد روی پایان‌نامه کار کنم.
من نمی‌دونم شرط معدل چیه و چه جوریه؛ ولی معدلم خوبه و حتی به نظرم موضوع پایان‌نامه‌ی دوره‌ی کارشناسیم هم طوریه که به درد دکترا می‌خوره.
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۷ مهندس خانوم
خیلی عالیه .... مطمئنم موفق میشی.
به نظرم یه تماس بگیر ببین اگه معدل اول یا شااااااید دوم باشی بتونی بدون کنکور درخواست بدی برای مقطع دکترا. با این حساب پس رزومه ت هم میتونه کمکت کنه. البته مثلا باید چک کنی شرایط دکترا بدون ازمون اون دانشگاه موردنظرت چیه. اون وقت میتونی میونبر بزنی و مقاله هات رو بیشتر کنی که اینجوری شانس قبولیت هم زیاد میشه.
پاسخ:
شاگرد اول نه؛ ولی دومم. نمی‌دونم کدوم دانشگاه‌ها و رشته‌ها بدون کنکور، با معدل پذیرش دارن. ولی در کل ترجیح میدم با روال عادی، کنکور شرکت کنم.
خوب اگه خودت نمیگفتی بیات نوشت ، بیات نوشت که واسه ما اصلا مهم نبود و باور کن اصلا هم بهش فکر نمی کردیم ، هر چند مهم هم نیست 
گقتی آزمون و پزشکی یاد بابای دوستم افتادم ، معلم ایتدایی بود ، سر لج با بچه هایب کلاسش رفتاه بود آزمون پزشکی داده بود و شده بود دندون پزشک :)
الانم دندون پزشکه ، فکر کنم باید همچین فضایی برات ایجاد کنیم که توام دکتری چیزی بشی خخخخ
پاسخ:
پزشکی رو دوست دارم؛ ولی اصن دلشو ندارم مریض ببینم. دیدنِ آدم دردمند افسرده و غمگینم می‌کنه :(
خیلی از ما ها بدون اینکه بدونیم، همین جوری تا ته دکترا به درس خوندن ادامه میدیم که اسم دانشجو رومون باشه. چون نمی خوایم اسم "بیکار" یا "خونه دار" رومون باشه و به جز درس خوندن هم کار دیگه ای بلد نیستیم... (خودمم جزو همین خیلی ها هستم ها...)
پاسخ:
اتفاقاً وقتی خانومه لفظ خانه‌دار و بی‌کار رو به‌کار برد حس کردم بهم برخورد. ولی واقعیت همینه
ینی هر چه قدر هم کار بلد باشی، تا پشت میز نشینی شاغل محسوبت نمی‌کنن
اگه نمیشناختمت و توی رادیو همکار نبودیما پیش خودم میگفتم حتما بی عقلی چیزی هستی که اینقدر آزمون میدی بیخود و بیجهت. البته عذر میخوام اینقدر رک گفتم.


پاسخ:
بی‌خود و بی‌جهت نیست به نظرم. آدما تا وقتی زورِ امتحان بالای سرشون نباشه درس نمی‌خونن. ممکنه من یه کتابی رو سه سال طول بکشه بخونم؛ ولی اگه بدونم آخر ترم قراره ازش امتحان بگیرن، سه ماهه تمومش کنم
یا یه دلیل دیگه هم شاید این باشه که درس خوندن صرف برامون ارزش شده. از بچگی خانواده ها و معلم ها و همه، درس خوندن و یاد گرفتن رو به تنهایی برامون یه چیز با ارزش جلوه دادن، فارغ از این که این چیزایی که یاد می گیریم ثمره ای هم برای خودمون و جامعه داره یا نه. هدف درس خوندن هیچ وقت برامون واضح نبوده، خود درس خوندن هدف بوده. یه کاری بوده که همیشه درست به نظر می اومده و همه هم تشویقمون می کردن...
(این که جمع می بندم منظورم وارد کردن تو هم به جمع این "ما" که میگم نیست ها، من خبری از اهداف و ارزش های تو ندارم. منظورم خودم و خیلی ها مثل خودم هستن که از بچگی درسمون خوب بوده و جریان هلمون داده تو مسیر درس خوندن برای درس خوندن.)
پاسخ:
باهات موافقم :(
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۵۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
این نوشته ها کجاش بی خاصیته؟! فقط از تاریخی که می خواستی نشرشون بدی گذشته:-))
ولی چجوریه این همه آزمون و امتحان رو دوست داری؟!
پاسخ:
اون موقع که داشتم می‌نوشتمشون، چون حس کردم دردی از خواننده دوا نمی‌کنه منتشر نکردم :)
امتحان و آزمونم منو دوست داره ^-^
نسرین یه سوال کوچولو دارم . هزینه ی تحصیل کردن در تهران با خوابگاه و غذا و خریدن کتاب و .... سنگینه؟ 
پاسخ:
خب سوالت خیلی کلیه و به خیلی چیزا بستگی داره. و اینکه سنگین از نظر تو ینی چه قدر؟
من هزینه‌ها رو می‌نویسم، تو خودت ببین از کدوما می‌تونی صرف نظر کنی یا کمشون کنی:

هزینه‌ی خرید لپ‌تاپ و ماشین حساب و ریکوردر و دوربین و غیره: برای یه سری رشته‌ها لپ‌تاپ از اوجب واجباته و برای یه سری رشته‌ها میشه با کامپیوترهای سایت خوابگاه و دانشگاه هم کارا رو راه انداخت. ماشین حساب هم برای مهندسا به درد می‌خوره نه مثلاً برای پزشکا و انسانیا. ریکودر و دوربین و... بستگی به رشته‌ت داره که مثلاً عکاسی و خبرنگاری باشه یا هر چی.

هزینه‌ی کتاب و جزوه و کپی جزوه و خرید لوازم نوشتن!: رشته‌ی کارشناسی من در مقایسه با ارشد زیاد کتاب‌محور نبود. کتابام بیشتر pdf بود، انگلیسی بود، میشد از نت پیدا کرد، ولی به جاش یه وقتایی باید برای پروژه‌ها و خرید چیزای الکتریکی هزینه می‌کردی. بستگی به رشته‌ت داره. من برای ارشدم کتاب فارسی لازم داشتم که باید می‌خریدم. pdf ای در کار نبود. البته این هزینه‌ها ربطی به این نداره که شهر خودتون باشی یا تهران.

حالا بریم سراغ خوابگاه

هزینه‌ی ثابت برای خوابگاه: دوره‌ی کارشناسیم هزینه‌ی خود خوابگاه، ترم اول 100 هزار تومن بود، ترم دوم کم‌کم بیشتر شد و ترم آخر فکر کنم 500، 600 تومن بود. این فقط هزینه‌ی خوابگاه بود.

هزینه‌ی خرید جهیزیه برای خوابگاه :))) البته اگه بتونی از خونه بیاری بهتره. ولی خب کلی هم هزینه‌ی آوردنِ اون چیزا از خونه میشه. یا باید از تهران بخری یا بیاری از خونه. مثلاً ظرف و تشک و اینا (یه پست برای تشکم نوشتم و جزو بیات‌های منتشر نشده است :دی)
اگه با بچه‌ها وسیله‌ی مشترک داشته باشی، باید به توافق خودتون هر ماه یه پولی جمع کنین برای خرید میوه و پر کردن یخچال و مواد شوینده و اینا

هزینه‌ی شکم: من غذاهای خوابگاه و دانشگاهو نمی‌خوردم. ولی در جریان قیمتاشون هستم و هر ماه کمِ کمش 60، 70 تومن میشه خرجت. البته هزینه‌ی خرید نون جداست و اگه شانس بیاری خوابگاه نون هم میده بهتون (خدایی دارم شورِ جزئیاتو درمیارم؛ ولی خب کم کمش سی تومن هر ماه هزینه‌ی نونت میشه. هم‌اتاقیام می‌گفتن ما کُردیم و زیاد نون می‌خوردن. به هر حال بستگی به خودت داره و اینکه غذات نونی باشه یا برنج :دی)

اگه خودت بخوای غذا رو تهیه کنی، یا بیرون غذا بخوری یا از خونه بیاری و از دانشگاه و خوابگاه نگیری خب خیلی بیشتر از این میشه و نکن این کارو

هزینه‌ی رفت و آمد: بستگی داره شهرتون کجای ایران باشه و چند وقت به چند وقت بخوای بری و برگردی و با چی بری و برگردی و آژانس بگیری و پیاده بری و توی تهران از چه وسایلی استفاده کنی. یه سری مسیرارو میشه با مترو رفت و اومد؛ ولی یه سری مسیرا مترو نداره. مثلاً بالاتر از تجریش مترو نداره.

هزینه‌ی رفیق‌بازی: کافی‌شاپ و سینما و پارک و تولد و هدیه برای دوستات و کادوی ولنتاین و اسغفرالله :)))

هزینه‌ی خدای نکرده دوا و دکتر و سرماخوردگی

الان دارم جاهایی که پول خرج کردمو به یاد میارم که لیستمو کامل کنم :دی
قبض یا شارژ تلفن و
آهان! هزینه‌ی تمیز کردن اتاق یا واحدتون. مثلاً تو شریف، سرویسا توی واحد یا سوییت خودمون بود و مشترک با همه نبود. ما چهار تا (من و هم‌اتاقیام) هم هیچ کدوم حاضر نبودیم دستشویی رو تمیز کنیم :دی به پولِ اون زمان!!! بیست تومن اینا می‌دادیم به یکی از خدماتی‌ها و خب اینم یه جور هزینه بود. یه وقتایی جارو هم نمی‌کردیم و آشپزخونه رو هم تمیز نمی‌کردیم و خب برای تمیز شدنشون باید هزینه می‌کردیم. این چیزا بستگی داره به اینکه خودت و هم‌اتاقیات چقدر روی تمیزی حساس باشین و چقدر برای این مقوله هزینه کنید. خوابگاه ارشدم، آشپزخونه و سرویسا بیرون اتاق بود و مسئول خوابگاه خودش هر روز تمیز می‌کرد.

اگه بتونی مدیریت کنی پولتو، به نظر من نه تنها سنگین نیست، بلکه می‌تونی پس‌انداز هم داشته باشی برای آینده‌ات

ولی در کل زندگی خرج داره :))))
خوبه ازت خلاصه خواست توضیح بدی طفلک :|||||
پاسخ:
:))
دست گلت درد نکنه :* اینایی که گفتی اصلا سنگین نبود. فکر کن من برای یه سفر چند روزه دوتا شهرستان اونورتر تشک و بالشت و ملافه و پتومو با خودم میبرم چون غیر از اینا باشه دیگه خوابم نمیبره. چه برسه به چند ماه . مرسی توضیحاتت کامل بود. فقط یه چیزی...یادته توی یکی از پستهای خیلی وقت پیش چندتا عکس از یه خوابگاه گذاشته بودی که خیلی مرتب بود و ازش خیلی تعریف کرده بودی ولی یادم نیست نوشته بودی سر چیزی به توافق نرسیدین که نشد آها یادم اومد فکر کنم گفته بودی تعداد نفرات هر اتاق کمتر از حد نصاب بود...یه همچین چیزی . اون خوابگاه هم همون قیمتها رو داشت یا بیشتر؟ 
پاسخ:
اونجا خوابگاه نبود. اسمشو نمی‌تونم بگم. ولی یه جاییه که مهمان‌های خارجی فرهنگستان اونجا سکنی (بخون سکنا) می‌گزینن
چون فقط من خوابگاهی بودم و اون دو تا هم‌کلاسی شهرستانیم هر هفته می‌رفتن شهرشون و برمی‌گشتن تهران، من نمی‌تونستم تو اون خونه‌ی درندشت تنها باشم. ورودی اول رشته‌ام بودم و قبل از منم کسی نبود. فلذا خوابگاهمو از دانشگاه بهشتی گرفتم که با بهشتیا باهم باشم.
اونجا خیلی بالای شهر بود، سیب‌زمینی پیازاشم مارک‌دار بود :))) مترو و اتوبوسم نبود و کلی هزینه‌ی رفت و آمدم میشد



آهان . بوووووووووس بازم دستت درد نکنه.
پاسخ:
:)
اینکه هم اتاقیات گفتن کُردن و نون زیاد میخورن ..
وقتی رسیدم ب اینجا چنان زدم زیر خنده صدام کل خونه رو برداشت
فک میکردم فقط ما اینطوریم نگو همه کُردا اینطوری ن =)))))
پاسخ:
مگه تو کُردی؟!
فکر کن من نصف لواشم تموم نمی‌کردم برای غذای نونی یا مثلاً املت، اون سه نفر به سه بسته‌ی شش تایی می‌گفتن "کم"!
هم ترکم 
هم کردم
زاده ی تهرانم  :)))))
پاسخ:
باری تعالی یه شوهر شمالی که مامانش مشهدیه و باباش اصفهانی نصیبت کنه، بعد بچه‌تونو ببرید تو لرستان یا خوزستان به دنیا بیارید که هیچ وقت نتونه بگه اصالتا کجاییه
یاحسین
۳تا بسته ی شیش تایییییی :))))))
اونا کردای کردستانن .خیلی کُردن دیگه اصیله اصیل
ما برای بیجاریم .خفیف نون میخوریم :دی
یه دونه لواش دیگه نهایتا دوتا .منم نه ها من نون خور نیستم ب قاعده ی کف دست .اقوام چرا ولی نه اونقدر شدید

پاسخ:
بیجار نمی‌دونم کجاست. تو ذهنم بیرجند و بجنورد و بروجن رو همیشه قاطی می‌کردم. بیجارم روش. 
اتفاقا یه مراد پیدا شده که مامانش کاشانی و باباش قمی :دیییییی
پاسخ:
:)
جزو استان کردستانِ.بین زنجان و همدان و سنندجِ
بانه و سقّز شنیدی؟
اینا همه برای کردستانن ولی بیجار بیشتر نزدیک زنجانِ


بروجن زادگاه مرادمه :(
پاسخ:
:|
تازه بروجرد هم داریم :پی
پاسخ:
:((
براچی پوکر نگا میکنی در  کامنت ۱۹:۲۳ ؟؟؟ :|
پاسخ:
هر موقع جوابی نداشته باشم :| می‌ذارم
57تومن دادی برای آزمون شرکتهای دانش بنیان؟ اونم در حالی که میدونستی خبری نیست و نمیری؟ O-o

من تا صبح خوابم نمیبره برم حواس خودمو پرت کنم ...
پاسخ:
من نمی‌دونستم خبری نیست و نمی‌رم؛ فقط احتمال می‌دم که خبری نیست و نمی‌رم :دی
خب تو اون صفحه من 6 تا اشتراک پیدا کردم :))

3*4**6*7*8*10

++ نه آقا من برای مطالبه حق همه اومدم! استثنا نمیخوام:)
پاسخ:
پس بی‌راه نمیگن که شبیه همیم

+ همه کنار اومدن با این محدودیت :دی کامنتا همیشه تا یه هفته باز بود. تازه قبلا که آنلاین‌تر بودم کامنتا بدون تایید منتشر میشد
الان چون دسترسی‌مو محدود کردم، با تایید منتشر می‌کنم
من اصلا توو کتم نمیره آخه!
چه شباهتی؟ :)
پاسخ:
خب شما که شباهت رو قبول نداری باید چار تا دونه اختلاف بگی که مثال نقض بشه خب
چه اختلافی مثلا؟
نه که قبول نداشته باشما !
بیشتر برام تعجب برانگیز بود! :)

آخه منو تو زیاد با هم خوب نبودیم :))
شاید باهم دعوا هم کرده باشیم!
مگه میشه مثل هم باشیم؟ :)
پاسخ:
من؟ دعوا؟ با شما؟!!!
مطمئنید منو با یکی دیگه اشتباه نگرفتید؟
آخه اصن من سه چهار بار بیشتر کامنت نذاشتم برای شما
کامنت‌هاتونم همیشه محترمانه جواب دادم
نه
من در واقع دعوا کردم شما رو :)
که تهش گفتی دوست دارم بلند بنویسم اصلا :/
پاسخ:
:)) اونو که همه میگن. نمیذارم به حساب دعوا. میذارم به حساب غر زدن و نق زدن‌های مخاطب کم‌حوصله
کم حوصله یعنی پیرمرد؟!
پاسخ:
نه لزوما
کم‌حوصله بیشتر معنی خسته رو میده