پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محبوبه» ثبت شده است

نوشتنم طوریه که آدم فک میکنه یکی داره تند تند واسش تعریف میکنه؛ انگار عجله دارم اومدم تعریف کنم برم سر کار و زندگیم

و این زیباترین توصیف و فیدبکی بود که از نوشته هام گرفتم!


+ اینا مکالمات یه هفته‌ پیشه


صرف نظر از اینکه حال دوران دائماً یکسان باشد یا نباشد

و نیز صرف نظر از اینکه من فردی آرام و لطیف یا پر استرسم!

آقا من هم گرگه رو می‌بینم هم دختره رو!!!

مسئولین رسیدگی کنن

در ضمن!!!

خواننده است من دارم عایا؟!!!



در ضمن!


۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امروز 8 صبح زنگ زدم که وقت بگیرم

اولین کسی بودم که زنگ زدم

اول یه آقاهه برداشت و بعدش داد به یه خانومه

توجه داشتم به این موضوع که از عبارت "خسته نباشید" استفاده نکنم

چون 8 صبح بود

توجه کردم و استفاده نکردم

ولی اون خانومه گفت مدارکاتو بیار

خواستم بگم مدارک خودش جمع مدرکه, دیگه جمع نبند

نگفتم

پرسید اهل تهرانی؟

گفتم دانشجوی اینجام, ینی ساکن اینجام

ولی اصالتاً شهرستانی ام

خواستم بپرسم چی قراره بپرسین ازم و چه قدر طول می‌کشه؟

پرسیدم

گفتن یه سری سوالات عمومی و خصوصی, نیم ساعت, یه ساعت

اینی که گفتن نمی‌دونم ینی چی, سوالات عمومی و خصوصی ینی چی؟

مگه قرار نبود اندازه کفن و عمامه رو بپرسن؟

من راجع به اینا کلی تحقیق کردم

ینی چی آخه؟

یکشنبه اولین کسی هستم که مورد مصاحبه واقع میشم

علی رغم اینکه در پوست خود گنجیده نمیشم, 

ولی منتظر نتایج وزارت بهداشتم

و حواسم هست که زبان‌شناسی خوابگاه نداره

یا باید سریعاً شوهر کنم برم سر خونه زندگیم 

یا خونه اجاره کنم

فعلاً یه خونه 70 متری, 25 تومن رهن, 500 اجاره روی میزه!

فقط نیست که ساکن طبقه پایینی خط کش داره, یه کم مردّدم!

میگن مار از پونه بدش میاد میره باهاش همسایه میشه

حتی میگن Keep your friends close and your enemies closer 

.

.

.

ئه! دارن زنگ می‌زنن, جواب بدم میام...

.

.

.

خانم م. بود, همون که یه ربع پیش باهاش حرف زدم

ازم می‌پرسید چرا پرسیدی چه قدر طول می‌کشه

گفتم چون امتحان دارم, می‌خواستم ببینم با خودم کتاب بیارم یا نه

گفت بیار

ینی قراره خیلی علاف بشم

پ.ن1: علاف ینی علف فروش

پ.ن2: یکی از دوستامم اومده تهران برای مصاحبه

به عنوان معرف منو معرفی کرده

به نظرم همین یه دلیل کافیه برای رد شدنش

تازه من معرِّف نیستم, معرَّفم! ینی فاعل و معرفی کننده نیستم

معرفی شده هستم




پ.ن3: یه بنده خدایی رو برای اولین بار تگ کردم, کامنت گذاشته 

"اولین تگمو به خودم و جامعه تگ شدگان تبریک میگم، واقعا باورم نمیشه! اگه 1371!!! گیگ ترافیک تو دست راستم و 1371 گیگ ترافیک تو دست چپم بذارن با این تگ عوضش نمیکنم!"

پ.ن4: اینم دومین تگش

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

58- تشکر می‌کنم از آلما توکل

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

و این پستش: almatavakol.persianblog.ir/post/36


اتفاقاً دیشب داشتم در حین تحلیل نامه 53 نهج البلاغه برای درس حقوق اسلامی, این آهنگ سالار عقیلی رو گوش می‌کردم و خلاصه فاز وطنم پاره تنم و اینا گرفته بودم که یهو یکی از اعضای محترم گروه همچین عکسی شیر فرمود و منم از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون رگ غیرتم باد کرد شد این هوا, آره دقیقاً اون هوا که تصور کردید و خلاصه خونم به جوش اومد و بی آنکه کلامی بر زبان جاری کنم دو تا عکس دیگه هم من شیر فرمودم که شرم بر من اگر حریم تو, پیش چشمان من شکسته شود و کشور روزهای دشوار, زخمی سربلند بحران‌ها, می شود با تو دل به دریا زد, می شود با تو دل به دنیا بست و آقا اصن روایت داریم حب الوطن من الایمان!!!



+ همیشه به امید میگم یا جای من تو این گروهه یا این دوستان!!!

ینی پی به علاوه منهای دو کا پی رادیان!!! اختلاف فاز داریم!

ولی خب ...



و یه تشکر ویژه از خوانندگان مهربونی که کامنت میذارن که:

ما خوانندگان خوب وبلاگ از نویسنده در هفته ای که 4 تا پایان ترم داره انتظار نداریم یهو اونقد پست بذاره که وبلاگ منفجر شه!!! 

بعله! اینا همچین خواننده های رحیمی هستن!

ولی داستان اینه دو تا امتحان اول این هفته تخصصی بود, دو تا امتحان بعدی این هفته عمومیه و من الان نیاز دارم موتور نوشتاریمو گرم کنم که بتونم اونجا دری وری بنویسم, هر چند من در همه‌ی حالات چه تو ساحل چه تو دریا چه تو خشکی چه تو صحرا حتی روی شتر و توی شکم نهنگ هم می‌تونم بنویسم ولی خب به هر حال الان دارم از نوشتن این پستا استفاده ابزاری هم می‌کنم!

۱۸ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)