پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راما» ثبت شده است

۱۶۸۲- هفتۀ چهاردهم ترم سوم

پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۲۱ ب.ظ

یک. این هفته یکی از هم‌دانشگاهیای الانم موسوم به ن۳، دختر، هم‌رشته‌ای، به‌لحاظ پایۀ تحصیلی بزرگتر از من که با نام خانوادگی صداش می‌کنم و یه ساله باهم دوستیم یهو پیام داد پرسید «من می‌تونم وقتی با شما حرف می‌زنم از فعل‌های اول شخص مفرد استفاده کنم؟». گفتم آره عزیزم راحت باش. انقدر برخوردم با این دوستای جدیدم رسمی و محترمانه‌ست که بنده خدا روش نمی‌شد به اسم کوچیک، با ضمیرِ تو خطابم کنه و داشت اجازه می‌گرفت. بعد همزمان، کاملاً اتفاقی همون روز یکی از دوستان دورۀ کارشناسیم (پسر، به‌لحاظ سنی و پایۀ تحصیلی بزرگتر از من، که با ایشون هم رفتارم محترمانه بود و به فامیلی صداش می‌کردم) بعد از مدت‌های مدید!!! پیام داد و پیامشو این‌جوری شروع کرده بود که عمراً منو یادت بیاد. که خب اشتباه می‌کرد و من کاملاً به خاطر داشتمش. نکتۀ جالب این مکالمه‌ها اونجا بود که همزمان که اون دخترِ هم‌دانشگاهیِ فعلی پرسیده بود آیا می‌تونم وقتی با شما حرف می‌زنم از فعل‌های اول شخص مفرد استفاده کنم و داشت اجازه می‌گرفت نسرین صدام کنه، این دوست قدیمی نوشته بود «انتظار نداری که خانم فلانی صدات کنم؟ همون موقع هم بهت می‌گفتیم نسرین».

یک‌ونیم. تفاوت را احساس کنید :|


دو. هنوز دو سه هفته دیگه از کلاس‌هامون مونده. هر چند ارائه‌های من تموم شده و آزاد شدم ننه و ایشالا این آزادی قسمت همه، ولی همچنان دوشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها کلاس دارم. استاد درس دوشنبه که اسم درس، درس آزاده (استاد شمارۀ ۱۹) گفته بعد از تموم شدن ترم هم می‌تونیم درسو ادامه بدیم. چون که اسم درس آزاده و ما هم آزادیم تا هر موقع بخوایم ادامه‌ش بدیم. البته بیشتر شبیه جلسۀ تبادل نظره تا کلاس. مثلاً ده جلسه‌ست داریم راجع به فعل، مخصوصاً فعل مرکب صحبت می‌کنیم و هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم. دو سه هفته پیش از استاد خواستم یکی دو جلسه بحثو عوض کنیم که من راجع به گام‌های متن صحبت کنم. من صحبت کردم و بعد دوباره برگشتیم سر وقت فعل. امتحان هم نداره این درس. ولی هر کدوم چند بار ارائه داشتیم و قراره تهش یه مقاله هم بنویسیم تحویل بدیم نمره بگیرم.


سه. در زبان فارسی انواع مختلف فعل داریم، از جمله فعل ساده و فعل مرکب. استاد شمارۀ ۱۹ و برخی استادان دیگر، قائل به وجود فعل مرکب نیستن. دلایل متعددی دارن که یکی از دلایل، اومدنِ یه جزء دیگه بین این دو جزء هست. مثلاً فکر کردن رو به‌صورت یه فکری به حال ما کن می‌گیم. این شکاف بین فکر و کردن خیلی مهم و بحث‌برانگیزه. چند وقت پیش استاد بعد از اینکه نمونه‌های خودشو مطرح کرد از ما خواست بریم متن‌های مختلف رو بررسی کنیم و سی چهل مورد از این فعل‌ها رو پیدا کنیم. یکی از بچه‌ها یه رمان رو بررسی کرد، یکی روزنامه‌ها و هر کی یه جایی رو. من اون آواچه‌های ویراستارانو که چند سال پیش تایپ کرده بودمو بررسی کردم و مثال‌های بسیار جالبی پیدا کردم. استاد وقتی داشت مثال‌های منو می‌خوند حظ می‌کرد و با ذوق می‌گفت چه مثال‌های خوبی چه مثال‌های جالبی چه نمونه‌هایی!. هی تعریف می‌کرد و هی ذوق می‌کرد و با ذوق استاد منم ذوق می‌کنم و از اینکه لبخند رضایت بر لبان استاد نشانده بودم بسیار بسیار مشعوف و کیفور بودم :|


چهار. هر هفته سه‌شنبه‌ها ظهر با استاد راهنمام انفرادی دارم و موضوع صحبتامون حول محور برندهاست. بعد از ده دوازده جلسه صحبت راجع به پیشینه و داده‌ها، این هفته خیلی جدی بحث مبانی نظری کارو پیش کشیدم و با اینکه به‌خاطر ارائۀ صبح، شبو بیدار مونده بودم و خسته بودم و خوابم میومد، ولی از تخصصی شدنِ قضیه خوشحال بودم و صحبت‌هامون برام ملال‌آور و خسته‌کننده نبود.


پنج. اون جلسه که موضوع درس آزادمون عوض شد و من راجع به گام‌های متن ارائه داشتم، استاد لینک کلاسو داده بود به یکی از دانشجوهاش که بیاد از مطالب ارزشمندمون فیض ببره. بعد از ارائه دیدم اون پایین، یه پیام خصوصی از طرف اون دانشجو دارم. معمولاً به پیام‌ها دقت نمی‌کنم و همیشه می‌گم هر کی سؤال یا مطلبی داره میکروفنشو روشن کنه حرف بزنه و ننویسه. اتفاقی دیدم پیامشو. و چه خوب که دیدم. بنده خدا شماره‌مو می‌خواست.

شش. تو این مکالمه که دوشنبه صبح شکل گرفته، پیامِ اول (سلام، من امروز کلاس رو از مرکز آزفا برگزار می‌کنم) از طرف استاد شمارۀ نوزدهه، بعدش هم‌کلاسیم (ن۱) در جواب استاد یه سؤالی مطرح کرده و من جواب دوستمو دادم که ابهامشو برطرف کنم.
متوجهِ دقت و ظرافتم در برداشت از پیام استاد شدید یا بیشتر توضیح بدم؟
۴ نظر ۰۲ دی ۰۰ ، ۲۱:۲۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

1110- دیالوگ‌های ماندگار

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۸ ب.ظ

1.

آقای ر.

2. 

بخشی از مکالمه‌ی فورواردشدۀ آقای رئیس و یکی از همکاران در مورد من

3.

آقای میم.

4.

یه آقای میمِ دیگه

5. 

بانوچه، پارسال

6.

خانم ف.

7.

دو سال پیش، وقتی داشتم پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌مو می‌نوشتم

8.

9.

خانم ر.

10.

یه میمِ دیگه

11.

خانم ح.

12.

۲۵ نظر ۲۹ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

1078- خوشمزه‌جات

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ

هر موقع میرم خونه‌ی دخترخاله اینا، اگه خرید مرید داشته باشن براشون انجام میدم.
اون سبزیا رو در حالی خریدم که نصفشونو نمی‌شناختم :| 
فردای انتخابات خونه‌ی دخترخاله‌ی بابا بودم.
آرد و یه سری خرت و پرت گرفتم براشون کیک درست کنم.
نمی‌دونستم کیک شکلاتی دوست ندارن و  تقریباً کیکه رو کلاً خودم خوردم.

دیروز برای افطاری خونه‌شون دعوت بودم (خودم خودمو دعوت کرده بودم به واقع).
با خودم آرد و اینا بردم و این سری شکلات نریختم توش.
یه ساعت قبل اذان مواد رو گذاشتم روی گاز و دم افطار رفتم برش گردونم و خاموشش کنم.
یه ساعت بعد افطار رفتم ببینم خنک شده یا نه. درِ ماهیتابه رو باز گذاشته بودم. هنوز داغ بود.
یه ساعت بعد دوباره رفتم بهش سر زدم. کولر روشن بود و درِ ماهیتابه باز بود. ولی هنوز داغ بود.
یه ساعت بعد هم بهش سر زدم. هنوز داغ بود.
یازده و نیم دخترخاله گفت برو برش دار بذار تو یخچال خب!
انقدر داغ بود که نمی‌تونستم برش دارم.
برش داشتم بذارم تو یخچال، دیدم گاز روشنه!!!
روشن بود :| چهار ساعتِ تموم روشن بود :|
و خب طبیعی بود که شبیه بیسکویت بشه.


پفک‌هایی که تو لیست خرید بودن

به اینا میگن پفک هندی

مثل ماکارونیه، می‌ریزی تو روغن داغ، پف می‌کنه

چند روز پیش، خوابگاه

کتلت جغدی و الویه‌ی جغدی

دسر شکلاتی و

اون سه تا پاستیل جغدی وسطی رو دریابید!

اولین، یا دومین برنجی که بعد از عید درست کردم.

برنج کم می‌خورم کلاً

امکاناتم هم برای خورشت در حد سیب‌زمینی و گوشت چرخ‌کرده بود.

زعفران نرگس چیست؟

سفره‌ی افطارِ روزِ اول

فقط اون بشقاب سوپ مال منه

اون دلمه‌ها رو هم‌اتاقیام تو خونه‌ی یکی از دوستاشون درست کردن

چشامو بستم و یکیشو به زور قورت دادم :|

ناخناشون بلنده خب...

پریشب یه جعبه شکلات گرفتم به هم‌اتاقیام گفتم پاشین بریم اتاق شیما اینا چایی بخوریم

با اینکه اونا همیشه اتاق ما و بچه‌های اتاق ما همیشه اتاق اونا پلاسن، 

ولی من اولین بارم بود قدوم مبارکم رو اتاقشون می‌ذاشتم :|

باعث و بانیِ این پست کسیه که عکس این دو تا کیکو فرستاد گفت چرا از این پستای خوشمزه نمی‌ذاری؟

فکر کنم یه سری چیز میزِ نفتی رو کیک نوشته

اون RIG 81 هم انگار شماره‌ی دکل نفته

روی کیک سمت چپی هم فکر کنم نفت ریخته :|

۳۹ نظر ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

1. واپسین جلسه، فرهنگستان، گرفتنِ سلفی یا همون خویش‌عکسِ خودمون. ماسکه به دلیل سرماخوردگیه. اون لپ‌تاپم که برچسباش هنووووووووز کنده نشده لپ‌تاپِ من نیست، لپ‌تاپ فرهنگستانه. 



2. هفته ی آخر آذر با اساتید صحبت کردیم که اون هفته، هفته‌ی آخر باشه و جلساتو دو تا دو تا و سه تا سه تا و رو هم رو هم و حتی تو هم تو هم تشکیل دادیم که کم و کسری نداشته باشیم و خداحافظی کردیم و بلیتامونو گرفتیم برگردیم ولایت. و تا شب فرهنگستان بودیم.
علی‌رغم اصرار هم‌کلاسیا مبنی بر اینکه بیا با اتوبوس باهم برگردیم، افتاده بودم رو دنده‌ی لج که میخوام با مترو برم و تنها باشم کلاً. میگن این مسیر پر از دزد و قاتل و کیف قاپه :دی

بازگشت به خوابگاه:



3. راه‌آهن تهران، قطارِ تهران-تبریز، به مقصدِ خونه. خونه  خوبه!
قطار مذکور با یه ساعت تاخیر حرکت کرد و زنگ زدم گفتم یه ساعت دیرتر بیاید دنبالم.
ولیکن از اون ور یه ساعت هم زودتر رسید تبریز و واقعاً من دیگه حرفی برای گفتن نداشتم.
برنامه‌ریزی‌شون عالیه! 2 دی



4. اول دی تولد مامانم بود.



5. ترمینال تبریز، اتوبوس تبریز-تهران، به مقصدِ تهران. 6 دی



6. فرودگاه امام تهران، هواپیمای تهران-؟، به مقصدِ ؟
به دلیل بارون و مِه! با یه ساعت تاخیر راه افتاد.



7. اگه گفتین این گروه کدوم گروهه؟



8. آی‌پی! Internet Protocol Address



9. من همون بلاگری‌ام که اگه یه لیوان آبم می‌خوردم عکسشو آپلود می‌کردم که بدونید من یه لیوان آب خوردم. پریروز یکی از خوانندگان وبلاگم پیام و پیشنهاد داده بود آخر هفته برم تئاتر و یه استراحتی به خودم بدم. جواب دادم تهران نیستم، هفته‌ی پیش اومدم خونه، بعدش برگشتم تهران، بعدش اومدیم نجف، بعدش میریم کربلا، بعدش تهران، بعدش امتحانا
ایشون: جدیداً بی‌خبر میری

10. هوای اینجا سرده. هرگز تصور نمی‌کردم عرب‌ها روی دشداشه کاپشن بپوشن :)))
این دستکشای منم داستان داره. چند وقت پیش طرحشو فرستادم برای عمه‌جون و به همین سوی چراغ مودم سوگند! منظورم این نبود که برام از اینا ببافه :دی اون روز که اومده بودن بدرقه برام آورد و ذوق زده شدم و حالا هر جا می‌رم خانومای عرب و این خانومای تفتیش! می‌گیرن بررسی می‌کنن و عکس می‌گیرن و یه چیزایی به هم میگن و پس میدن و منم به لبخندی اکتفا می‌کنم.
قابل شما رو نداره به عربی چی میشه؟ :(

اون کیفم دیشب شکار کردم. اون سبزه رو نمی‌گماااا. اونو 10 سال پیش از مشهد خریدم. من در زمینه‌ی خرید بسی بسیار مشکل‌پسندم و تا یه چیزی به دلم نشینه و باهاش ارتباط برقرار نکنم نمی‌تونم داشته باشمش! دیشب یهو با این کیف ارتباط برقرار کردم و فقط هم همینی که توی ویترین بودو داشت و چون آقای فروشنده از نگاهم فهمیده بود کیفه بدجوری دلمو برده یک ریال هم تخفیف نداد نامرد. 

11. سر میز شام (شام اول)، من، مامان، خانومه
خانومه: سلام، شما تازه اومدین، نه؟
ما: بله، همین امروز رسیدیم.
خانومه: چندمین باره میاین؟ اول رفتین کربلا؟ ما رو کاظمین هم بردن، اهل کجایین؟ دخترتونه؟
مامان: بله
خانومه: مجردی؟
من: بله
خانومه: خب دیگه التماس دعا، خداحافظ
ما: :|


عنوان از: محمد اصفهانی beeptunes.com/track/32234129

۰۹ دی ۹۵ ، ۰۹:۴۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)