۱۶۸۲- هفتۀ چهاردهم ترم سوم
یک. این هفته یکی از همدانشگاهیای الانم موسوم به ن۳، دختر، همرشتهای، بهلحاظ پایۀ تحصیلی بزرگتر از من که با نام خانوادگی صداش میکنم و یه ساله باهم دوستیم یهو پیام داد پرسید «من میتونم وقتی با شما حرف میزنم از فعلهای اول شخص مفرد استفاده کنم؟». گفتم آره عزیزم راحت باش. انقدر برخوردم با این دوستای جدیدم رسمی و محترمانهست که بنده خدا روش نمیشد به اسم کوچیک، با ضمیرِ تو خطابم کنه و داشت اجازه میگرفت. بعد همزمان، کاملاً اتفاقی همون روز یکی از دوستان دورۀ کارشناسیم (پسر، بهلحاظ سنی و پایۀ تحصیلی بزرگتر از من، که با ایشون هم رفتارم محترمانه بود و به فامیلی صداش میکردم) بعد از مدتهای مدید!!! پیام داد و پیامشو اینجوری شروع کرده بود که عمراً منو یادت بیاد. که خب اشتباه میکرد و من کاملاً به خاطر داشتمش. نکتۀ جالب این مکالمهها اونجا بود که همزمان که اون دخترِ همدانشگاهیِ فعلی پرسیده بود آیا میتونم وقتی با شما حرف میزنم از فعلهای اول شخص مفرد استفاده کنم و داشت اجازه میگرفت نسرین صدام کنه، این دوست قدیمی نوشته بود «انتظار نداری که خانم فلانی صدات کنم؟ همون موقع هم بهت میگفتیم نسرین».
یکونیم. تفاوت را احساس کنید :|
دو. هنوز دو سه هفته دیگه از کلاسهامون مونده. هر چند ارائههای من تموم شده و آزاد شدم ننه و ایشالا این آزادی قسمت همه، ولی همچنان دوشنبهها و سهشنبهها کلاس دارم. استاد درس دوشنبه که اسم درس، درس آزاده (استاد شمارۀ ۱۹) گفته بعد از تموم شدن ترم هم میتونیم درسو ادامه بدیم. چون که اسم درس آزاده و ما هم آزادیم تا هر موقع بخوایم ادامهش بدیم. البته بیشتر شبیه جلسۀ تبادل نظره تا کلاس. مثلاً ده جلسهست داریم راجع به فعل، مخصوصاً فعل مرکب صحبت میکنیم و هنوز به نتیجه نرسیدهایم. دو سه هفته پیش از استاد خواستم یکی دو جلسه بحثو عوض کنیم که من راجع به گامهای متن صحبت کنم. من صحبت کردم و بعد دوباره برگشتیم سر وقت فعل. امتحان هم نداره این درس. ولی هر کدوم چند بار ارائه داشتیم و قراره تهش یه مقاله هم بنویسیم تحویل بدیم نمره بگیرم.
سه. در زبان فارسی انواع مختلف فعل داریم، از جمله فعل ساده و فعل مرکب. استاد شمارۀ ۱۹ و برخی استادان دیگر، قائل به وجود فعل مرکب نیستن. دلایل متعددی دارن که یکی از دلایل، اومدنِ یه جزء دیگه بین این دو جزء هست. مثلاً فکر کردن رو بهصورت یه فکری به حال ما کن میگیم. این شکاف بین فکر و کردن خیلی مهم و بحثبرانگیزه. چند وقت پیش استاد بعد از اینکه نمونههای خودشو مطرح کرد از ما خواست بریم متنهای مختلف رو بررسی کنیم و سی چهل مورد از این فعلها رو پیدا کنیم. یکی از بچهها یه رمان رو بررسی کرد، یکی روزنامهها و هر کی یه جایی رو. من اون آواچههای ویراستارانو که چند سال پیش تایپ کرده بودمو بررسی کردم و مثالهای بسیار جالبی پیدا کردم. استاد وقتی داشت مثالهای منو میخوند حظ میکرد و با ذوق میگفت چه مثالهای خوبی چه مثالهای جالبی چه نمونههایی!. هی تعریف میکرد و هی ذوق میکرد و با ذوق استاد منم ذوق میکنم و از اینکه لبخند رضایت بر لبان استاد نشانده بودم بسیار بسیار مشعوف و کیفور بودم :|
چهار. هر هفته سهشنبهها ظهر با استاد راهنمام انفرادی دارم و موضوع صحبتامون حول محور برندهاست. بعد از ده دوازده جلسه صحبت راجع به پیشینه و دادهها، این هفته خیلی جدی بحث مبانی نظری کارو پیش کشیدم و با اینکه بهخاطر ارائۀ صبح، شبو بیدار مونده بودم و خسته بودم و خوابم میومد، ولی از تخصصی شدنِ قضیه خوشحال بودم و صحبتهامون برام ملالآور و خستهکننده نبود.