817- حالا شاید یه چند سال بعد بیام بیشتر توضیح بدم
چند وقت پیش، در راستای یه دیالوگ از یه فیلمی، یه پست احساسی نوشته بودم (از این پستایی که متعلق به زمان و مکان خاصی نیست و خاطره نیست و الکی مثلاً یه قطعهی ادبیه).
معمولاً یهویی پستامو منتشر نمیکنم و چیزی که نوشتم چند دقیقه تا چند ماه، پیش خودم تو وُرد میمونه تا علنی بشه. ینی حتی همین الان یهوییهامم بعدِ قدری تامل منتشر میشن.
این چند خطی که میگم، هنوز تو ورد بود و ویرایش و بازبینیش نکرده بودم که بیارم بذارم اینجا تو وبلاگم.
یه جوری هم نوشته بودم که اصن شما منظورمو متوجه نشین و تهش نفهمین چی شد و چی به چیه.
چند دیقه پیش داشتم به اون متنه فکر میکردم و اینکه کی و چه جوری منتشرش کنم که یهو همچین ناغافل یه چیزی یادم افتاد. این متنم به یه دیالوگ از یه فیلمی مربوط میشد که اون دیالوگه منظورمو داد میزد. فیلمه رو دانلود کردم دقیقتر ببینمش و یهو عین برق از جام پریدم که ای داد بیداد و ای داد بیدود! خوب شد اون متنی که نوشتمو منتشر نکردمااااااااااااااااا!
ینی یه چند تا نکتهی ریز و شفاف توش بود که منجر به برداشتهایی میشد که هر چند شاید درست بودن، ولی من نمیخواستم اون برداشتو داشته باشین و همون ضربالمثلِ "حالا خر بیار و باقالی بار کنِ" خودمون!
خدا رحم کرد ینی!!!
انقدرم از آدمای مرموز و پستای مرموز بدم میاد که نگو...