64- تشکر میکنم از الهام عزیز
ترم اول, با ما به عنوان سال بالایی اومده بود مشهد
که راه و رسم زندگی دانشجویی یادمون بره
اولین و آخرین اردویی بود که با ورودی های 89 رفتم
من تمام سه روز اردو گریه کردم!
به خاطر غذا گریه کردم, به خاطر سردی هوا, گرمی هوا, جای خواب و
کلاً داشتم نق میزدم و گریه میکردم!
شاید خودش یادش نیاد,
یادمه اون روز یه نیم ساعت با الهام توی حیاط اون اردوگاهی که بودیم قدم زدیم و
باهم حرف زدیم و کلی حرف زدیم و دیگه آروم شدم
ازش ممنونم بابت همهی SMS هایی که قبل امتحانا و کوییزام میفرستاد و
برام آرزوی موفقیت میکرد
موقع انتخاب واحد, در مورد اساتید, راهنمایی میکرد
نیمفاصله رو یادم داد
هر موقع پستام اشکال نگارشی و ویرایشی داشت, یادآوری میکرد
بابت همهی نمونه سوالات و کتابا و جزوههایی که برای کنکور در اختیارم گذاشت
بابت دیتاهای EEG برای پروژه کارشناسیم و
اون دو سه ساعتی که پارسال تیرماه با من اخلاق مهندسی خوند و
اون روز که باهم پالس خوندیم و
اون چند ساعتی که داشتیم توی سالن مطالعه سوالات کنکورو حل میکردیم و
این سوال 49:
بابت روزایی که با من تا دم در خوابگاه اومد تا تو راه باهم حرف بزنیم
کلاساشو نرفت و گفت مهم نیست تا حرف بزنیم
یه موقعهایی جلوی همین پارک نشستیم و
حرف زدیم
راجع به همه چی
حتی راجع به اون پیرمرده که همیشه دنبال وسایل بازیافتی میگرده حرف زدیم و
عکس اون پیرمرده (هر روز عصر جلوی پارک میبینمش)
بابت همه ی اینا:
و یه تشکر ویژه از مخابرات بابت SMS هایی که این جوری میرسونه دستم
اولین بار هم نیست این جوری میشه SMS ها
+ اون روز رفته بودم از کتابخونه مرکزی کتاب مهندسی پزشکی بگیرم
همیشه دقت میکنم ببینم کیا قبل از من فلان کتابو گرفتن
وقتی اسم الهامو قبل خودم دیدم ذوق مرگ شدم
دلم براش تنگ شد
هر چند یه ساعت پیش دیده بودمش
تازه چون هر کی خودش اسمشو تو اون برگه هه مینویسه,
خطشو دیدم و دلم برای خطشم تنگ شد
به تشدید و دندونه ها و دقتی که موقع نوشتن داره
چه قدر بعضیا زیادی خوبن...
خلاصه خیلی دوستش دارم دیگه!
در راستای بسته پستی پست پیشین (چه قدر دندونه داره این عبارت بسته پستی پست پیشین!!!) خلاصه بابا در راستای بسته پستی پست پیشین زنگ زده میگه منم 8 تومن دادم, ولی روش نوشته 6 تومن, به هر حال خوشحالم که یکی از دغدغه های فکریم حل شد