436- And Then Suddenly I Became Sad
عکس پست قبلیو بدون اینکه ویرایش کنم براش فرستادم و گفت اینوو!!!
گفت چه قدر بزرگ شدم؛ دو نقطه دی فرستاد و ذوق کرد و گفت خانوم شدم
خندیدم و از شدت خنده نسکافه پرید تو گلوم، سرفه کردم و خندیدم و بهش گفتم عوضی
خندیدم و
خندیدم و آپلودش کردم بذارم جای عکس پروفایل قبلی
عکس قبلیو که دیدم بغض کردم... گوشه چشمام خیس شد...
این همه تغییر برای سه ماه!
اگه ریخت و قیافه ام انقدر تغییر کرده ببین تو دلم چه غوغاییه :|
من بزرگ نشدم
پیر شدم
گفتم که سخت میگذره...
این روزها سخت میگذره...
+ چند روزه گوش میدم: Ilya_Monfared_Gole_Orkide
شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته؛ لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از هم گسسته
آشنای درده؛ خورشیدش سرده؛ تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده؛ هر ماه سالش پائیز سرده
+ قرار بود یه پستی بذارم و یه چیزیو توضیح بدم؛ بمونه برای بعد... (بعد= نمیدونم چند روز دیگه)