332- جرثقیل روم نیافته صلوااااااااااااات
مسیر مترو تا دانشگاه, یه پروژه ساخت و ساز دارن (نمیدونم چی دارن میسازن ولی پروژهاش عظیمه)
دوشنبه داشتم میرفتم برای طلب و کسب علم و دانش که دیدم سایه یه جرثقیل از کنارم رد شد
سرمو بلند کردم دیدم یه سنگ چند تنی رو سرمه :دی (جای همهتون خالی)
سریع دوربینمو درآوردم و از صحنه مورد نظر عکس گرفتم که بعداً که الان باشه نشونتون بدم
همون روز - من و ناهارم و امکانات :دی
لواشکم که جزء لاینفک زندگی منه (خونگیه, تحت نظارت خودم)
همون شب - من و دسر و نشاستههایی که هنوز در موردشون صوبت نکردم
به انضمام هندزفری مرحومم
خیر سرم بعد از شام داشتم میوه میخوردم...
اصن این مورد بدون شرحه :دی
فقط اگه گاز مورد نظرو یه نمه اون ور تر اعمال میکردم کرمه به فنای فیالله نائل میشد
یه مورد مهم دیگه اینکه, این مسیر مترو تا دانشگاه (همون مسیری که دیواراش مثل کتابه) 20دیقه پیاده داره
چون اتوبانه, اگه بخوای پیاده نری, باید سوار ون بشی ولی چون دیر پر میشه, یه ساعتی علاف میشی
داشتم این مسیرو پیاده طی میکردم که یه پرایده هی بوق بوق بوق
مگه ول کن بود
فقط چیزی که ذهنم رو به خودش درگیر کرده اینه که من چه جوری باید سوار پرایده میشدم؟
البته ما از اون خونوادههاش نیستیم که سوار پراید غریبه بشیماااااااااااا
ولی تا چشم کار میکرد این نرده های سبز بود و نمیشد از روش پرید
تازه گیریم که پریدم اون ور, اختلاف ارتفاع این ور جوب و اون ور جوب یه متر بود!
میفهمین؟ یه متر
بعد اون وقت این چرا هی بوق میزد؟
نیازمندیها: میشه یه نفر تهرانی بهم بگه چه جوری برم بزرگراه کردستان و برگردم؟
من فکر میکردم این کارگاه زبانشناسی تو خود دانشگاهه, تازه الان بعد ثبت نام به مکانش دقت کردم :(
مبدا رو دانشگاه سابقم در نظر بگیرید مقصد: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
لواشکت مرا مرد....
حالا بیچاره خواسته محض عرض ارادت یه بوقی بزنه چرا قضیه رو مهندسیش میکنی :)