258- کفش نو
استادمون میگه واژه های نو، مثل کفش نو یه مدت اذیتت میکنن، ولی زود بهشون عادت میکنی
چند روز پیش یه جفت کفش خریدم و حتی تو مغازه امتحانشم نکردم، همین که دیدم اندازه مه و دوستش دارم، خریدم. البته لازم هم داشتماااا، قیمتشم خوب بود؛ ینی فقط فاکتور علاقه و اندازه مهم نیست، نیاز و قیمت هم مهمه
حالا همین کفشارو صبح پوشیدم و حس کردم پامو میزنه
الان ینی بعد کلاس نگاه کردم دیدم جورابم خونیه که هیچ، شلوارم هم خونی شده
نت لازم دارم و بعد کلاس میخواستم برم دانشگاه سابقم هم نماز بخونم هم ناهار بخورم هم پست بذارم و بعدش برم انقلاب برای کتاب؛ هشت جلد کتاب باید بخرم؛ کمدم باید بخرم، لباسا و کتابام هنوز تو چمدونه؛ نون هم باید بگیرم :(((((
الان موندم با این شلوار چه جوری نماز بخونم
برم مسجد یه جوری تو حوض بشورمش مثلا!
سفیدم هست لامصب، اگه مشکی بود متوجه نمیشدم... اه