۱۷۹۴- از هر وری دری ۱۷
۱. حین مرور نکات جزوات سابق دیدم که گوشۀ جزوۀ تاریخ زبان فارسی ترم اول ارشدم نوشتهام «یکی از دلایل مهاجرت آریاییها به فلات ایران، سرمای شدید بوده است؛ زیرا محل زندگیشان ده ماه زمستان و دو ماه تابستان داشت. دلیل دیگر حملۀ سکاها بوده است و همیشه باهم در حال جنگ بودند». حالا به اینکه سکاها کی بودن و چرا اذیتشون میکردن کاری ندارم، ولی لااقل مهاجرت میکردید یه جای معتدل که ده ماهش تابستون و دو ماهش زمستون نباشه. تبخیر شدم از گرما.
۲. استاد کارگاه پژوهشنویسی پرسید کارکرد صندلی چیه جز نشستن؟ نوشتم اگه چوبی باشه میتونیم آتیش بزنیم گرم شیم. خودش اینا رو مثال زد: بذاریم زیر پامون لامپو عوض کنیم، بذاریم پشت در زیر دستگیره که دزد نیاد تو، و اگه اومد تو میشه بهعنوان سلاح ازش استفاده کرد و کوبید تو سرش.
۳. یکی از معضلات جدیدم هم اینه که بعضی از کسانی که هزینۀ ثبتنام کارگاهها رو به حسابم واریز میکنن مشخصات و رسیدشونو دیر ایمیل میکنن و من چند روز باید تو کف این باشم که این پول از کجا و از طرف کی واریز شده. یا اینکه طرف آشناست و بهجای اینکه اطلاعاتشو بفرسته به ایمیل انجمن تو واتساپ و اینستا و جاهای دیگه بهصورت شخصی برام میفرسته. این در حالیه که من اگه خودمم بخوام تو کارگاههای خودمون شرکت کنم به انجمن ایمیل میزنم و اطلاعاتمو میفرستم و خودم جواب خودمو میدم و در جواب جوابم از خودم تشکر هم میکنم حتی.
۴. سال ۹۳ که داشتم برای کنکور ارشد زبانشناسی میخوندم و بعد که وارد فضای این رشته شدم حس اتباع خارجی توی ایرانو داشتم. فکرشم نمیکردم تو جمعشون پذیرفته بشم چه رسد به اینکه پیشنهاد دبیری انجمن رو هم بهم بدن.
۵. نوشته بود بعد از مدرسه میفهمی با یه سریا چون هفتهای شش روز میدیدیشون دوست بودی. من اینو بعد از مدرسه نه، بعد از دانشگاه فهمیدم.
۶. نوشته بود بهقول رادیو چهرازی: «با همه حرف کم میارم، با تو زمان». بین دوستام تنها کسی که این مورد در موردش صدق میکنه نگاره. یه بار قرار گذاشتیم دوتایی بریم پارک. از صبح بدون وقفه حرف زدیم و شب وقتی خداحافظی میکردیم هنوز کلی حرف داشتیم.
۷. ایمیل انواع مختلفی مثل یاهو، جیمیل، اوتلوک و غیره داره. مثل سیمکارت که ایرانسل و همراه اول و رایتل و غیرهست. همونطور که میشه از سیمکارت ایرانسل به همراه اول زنگ زد و پیام داد، از جیمیل هم میشه به یاهو و غیره ایمیل زد. ولی چند روز پیش یکی که اوتلوک داشت هر چی به جیمیل من و یکی دیگه ایمیل فرستاد نرسید دستمون. نمیدونم مشکل از فرستندهست یا گیرندهها.
۸. روز یکی مونده به آخری که تهران بودم، تو میدون ولیعصر، جلوی یه رستوران، یه آقاهه داشت برگههای تبلیغاتی رستورانو پخش میکرد. کسی استقبال نمیکرد و کاغذا رو نمیگرفت ازش. رو دستش مونده بود در واقع. گفتم چندتاشو بدید من ببرم خوابگاه. آخر هفتهها و روزای تعطیل که سلف غذا نمیده، خیلیا طالب غذای تلفنیان. انقدر خوشحال شد که اگه میتونستم بقیهشم میگرفتم میبردم بقیۀ خوابگاههای اقصی نقاط شهر پخش میکردم. خوشحال کردن بقیه خوشحالم میکنه. یهجوری عادت کردم با خوشحالی بقیه خوشحالی شم که یادم رفته خودم مستقیماً با چیا خوشحال میشدم.
۹. نوشته بود با کسایی وارد رابطه بشید که جومونگ و مختارنامه رو هر سال دو بار میبینن. اینا هیچوقت ازتون خسته نمیشن. وی سریال یوسف پیامبرو از قلم انداخته بود که من اینم اضافه میکنم.
۹.۵. تازه فهمیدم شبکۀ استانی خودمون مختارو به ترکی هم دوبله کرده و اونم هر سال به موازات شبکههای دیگه ترکیشو بازپخش میکنه.
۱۰. این آموزشگاه شیرینی آردین دم پمپبنزین چقدر اسمش بهش میاد.
۱.کاش مهاجرت میکردن کنار دریای سیاه :))
۲.یکی دیگه از موارد استفادهش اینه که توی اتاق کارت دوتاشو بذاری کنار هم بشه یه تخت چند دقیقه چرت بزنی:))
۳.مورد داشتیم رئیس برا خودش تشویقی نوشته خودش تایید کرده و دستور پرداخت داده!
۴. ایول به این پشتکار👏
۵.دقیقا توی محیط کار هم همینه
۹. اگه بگم از جومونگ و مختارنامه فقط دو سه قسمت کلا دیدم یعنی من مشکل دارم😄