۱۵۷۸- از هر وری دری ۹
دو. من عاشق چهار و مشتقات چهارَم و یادآوری میکنم که دُرد به زبان ترکی میشه چهار و دُردِ دُردانه هم اشاره داره به فصل چهارم وبلاگنویسیم. اگه خاطرتون باشه که احتمالاً نیست برای تولد بیستوچهارسالگیم هم یه پست نوشته بودم پر از چهار بود. روز تولدم هم بین چهارمین روز چهارمین ماه میلادی و چهارمین روز چهارمین ماه شمسیه. روز تولد قمریم هم چهارده ذیالقعدهست که امسال مصادف شده با چهار تیر. بعد حالا با این همه ارادت و عشقی که به چهار و مشتقاتش دارم انتظار میرفت پای صندوق ذوق کنم از دیدن کد انتخاباتی ۴۴ و عکسها بگیرم و بگیرید و نشونتون بدم و نشونم بدید. ولی نداشتم این ذوقو. من بادمجون و کدو و پیاز و کرفس دوست ندارم. حس میکردم تو رستورانم و گشنمه و یه همچین مِنویی جلومه.
چهار. چهاردهم هر ماه، ماه کامل میشه و بهش میگن ماه شب چهارده. این هفته شبی که ماه قراره کامل بشه تولد قمریمه. اون شب ماهو ببینید و یاد من بیافتید. پرنورترین ستاره هم ستارۀ شباهنگه. درخشانترین ستارۀ آسمان که کمابیش از همهٔ نقاط مسکونی زمین دیده میشود.
شش. تو کتاب شیمی دوم دبیرستانمون راجع به کشف اتفاقی یه ماده یا خاصیت یه ماده نوشته بود. یه دانشمندی که یادم نیست اسمش چی بود یه چیزی رو میذاره تو کشو، کنار یه چیز دیگه و یادش میره گذاشته اونجا و تعطیلات میشه و نمیره دفترش سراغ اون کشو. بعد چند روز اون چیزه روی چیزای تو کشو اثر میذاره. از وقتی مامان کشفشو بهم گفته یادش افتادم و از صبح دارم چیزایی که اتفاقی کشف شدن رو گوگل میکنم و از دوستام میپرسم و پیدا نمیکنم اون چیز چی بود و اون دانشمند کی بود. یکیشون گفت هانری بکرل بود، یکیشون گفت ماری کوری و چندتا اسم دیگه. حدس خودمم رونتگنه. ولی یه حسی میگه اینا نیستن. حالا هم پیله کردم پیدا کنم کی بود و چی بود، هم زورم میاد پاشم برم از انباری کتاب شیمیمو دربیارم. جای سختیه. کتابای نظام جدید شماها هم احتمالاً نداشته باشه این مطلبی که من دنبالشمو.
هشت. چهارشنبه دوتا ارائه داشتم و این دوتا آخرین ارائههام بودن. آخرین جلسۀ کلاسامونم بود. البته قراره تابستون بازم گاهی جلسه داشته باشیم، ولی ارائه نداریم دیگه. این دوتا چهارشنبۀ اخیر واقعاً سخت گذشت. پنجتا کلاس دوساعته داشتم پشت سر هم. حسم بعد از آخرین کلاس، «آزاد شدم خوشحالم ننه» بود. ترم بعد هم کلاسا حضوریه. تو مقطع دکتری حدوداً نُهتا درس باید بگذرونی. هر ترم تقریباً سهتا. کلاً سه ترمه و بقیهش پایاننامهست. با اینکه دلم برای تهران تنگ شده و چندتا کار ریز و درشت تو دانشگاه دارم که باید برم و انجامشون بدم ولی زورم میاد بار و بندیل ببندم برم خوابگاه. بهلحاظ روحی ترجیح میدم یا یه اتاق تکنفره بگیرم و تنها باشم یا یه اتاق تکنفره بگیرم و تنها باشم :|