پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۵۴۶- هفت‌سین کتاب

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۵۰ ب.ظ

گفتن کتابخونه‌تونو بگردید هفت‌تا کتاب که اسمشون با سین شروع میشه پیدا کنید عکس بگیرید معرفی کنید. 

من این هفت‌تا رو پیدا کردم:

سفرنامهٔ ناصرخسرو

ساختمان‌های گسسته

سامانهٔ استانداردساز و خطایاب متون علمی فارسی

ساختواژه، اصطلاح‌شناسی و مهندسی دانش

سه‌شنبه‌ها با موری

ساختار مفهومی فعل در زبان ترکی

سلام بر ابراهیم



شما هم اگه دوست دارید از کتاب‌هاتون عکس بگیرید. اگه وبلاگ ندارید اینجا پای همین پستم می‌تونم عکساتونو بذارم. اگه کتاباتون تو اپ طاقچه و فیدیبو باشه یا پی‌دی‌اف باشه اسکرین‌شات هم قابل‌قبوله. 

همه رو دعوت می‌کنم، ولی اولین هفت نفری هم که اسمشون زودتر از بقیه به ذهنم برسه و احتمال بدم اونقدری کتاب دارن که هفت‌تاش با سین شروع بشه رو اسم می‌برم: هوپ، شارمین، فاطمه (بلاگی از آن خود)، تسنیم (مونولوگ)، مهتاب (تلاجن)، آرزو (قصه‌های قاصدک) و نسرین (زمزمه‌های تنهایی).

+ اینجا یه مسابقه‌ای هم قرار بود برگزار بشه، ولی من دیر دیدم اطلاعیه‌شو.

+ رادیوبلاگی‌ها، روز دوم

+ این عکس‌ها هم هفت‌سین یکی از دوستان هست. همه‌ش مال یه نفره.



کتاب‌های آرزو:
نشان شباهنگ رو هم زده رو دیوار [ذوق‌مرگ شدم]

کتاب‌های تسنیم:

کتاب‌های شارمین:

کتاب‌های مهتاب:

کتاب‌های آقای احمد محمود

کتاب‌های هوپ [بدون عکس]

کتاب‌های فاطمه (بلاگی از آن خود)

کتاب‌های واران:

کتاب‌های نسرین (زمزمه‌های تنهایی)
۰۰/۰۱/۰۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

م. ف.

کتاب

نظرات (۱۲)

۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۲۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

ما برقی‌هانداریم 😶🤦

 

پاسخ:
کتاب برقی هم داشتم، ولی همه رو دادم رفته و فقط اونی که هدیۀ تولدم بودو نگه‌داشتم.
سیستم‌های مخابراتی (سیسمُخ)
سیگنال و سیستم
سیستم‌های قدرت
ساختار کامپیوتر و میکروپروسسور
سیستم‌های کنترل خطی
سنسورها (البته من بیوسنسورشو داشتم)
سیم‌کشی :))
۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۵۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

آره داشتیم پس.🤓

ساختار برا ما معماری بود.

لاکن آفرین بر حافظه و هوش شما🙂

 

پاسخ:
نه اتفاقاً حافظه‌م کپک زده. هر چی دنبال کتاب سیسمخ گشتم پیدا نکردم. اینو استادمون نوشته بود. معمولاً کتابایی که استادام نوشته باشنو می‌خرم و نگه‌می‌دارم. 

سلام و ممنونم از دعوتت :)

این لینک پست من: 

https://b2n.ir/q55098

پاسخ:
سلام. ممنونم. عکستو به پستم اضافه می‌کنم

الآن این دوتا عکس جغدی رو پیدا کردم. اولی‌ش دیوار اتاق دخترعمومه:

https://b2n.ir/h11943

دومی رو هم توی اینستا دیدم:

https://b2n.ir/a71730

پاسخ:
چه خوشگلن
وااااااااااااای اون جغد اینستا دقیقاً منم. خود خود خودمم. هر شب، موبایل‌به‌دست و کتاب‌به‌بغل :)))))))))))
۰۳ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۸ شارمین امیریان

سلام.

منم شرکت کردم. 😘

پاسخ:
سلام
ممنونم. الان میام می‌بینم ^-^

اتفاقا وقتی اسکرین‌شات گرفتم با خودم گفتم وقتی که خواستم براش بفرستم از این جمله‌ها هم می‌گم که مثلا این تویی وقتی ... ولی دیگه چیزی به نظرم نرسید :دی

پاسخ:
الان تو اون موقعیتم :دی

میگم الان که شارمینو دعوت کردی، خوبه توی اون دعوتی هم که شارمین از خوانندگان وبلاگش داشت و لینکشو گذاشتی سمت چپ وبلاگت شرکت کنی..

پاسخ:
من پارسال لبخند واقعی و از ته دل نداشتم. نه پارسال، که کلاً چند ساله لبخندمو ندیدم. اصلاً یادم رفته چجوری و با چی خوشحال می‌شدم. حالا شاید بگی روز دفاعت یا روز اعلام نتایجت یا پذیرفته شدن مقاله‌ت که حتماً خوشحال بودی، ولی همین روزا هم مسائلی پیش اومد که در موردشون اینجا ننوشتم. مثلاً فکر کن بعد از دفاع پیام دادم به دستیار آموزش (که قبل از اینکه کارمند اونجا بشه هم‌کلاسیمون بود) که لطفاً مدارکمو بفرستین دانشگاه جدیدم. در جواب پیامم نوشت احتمال داره سازمان دانشجویی قبول نکنه اصلاً. گفتم چی رو؟ گفت مدرک ارشدتو. منم نوشتم «خب زودتر می‌گفتید که این همه وقت و انرژی از من و استادها برای دفاع هدر نمی‌رفت.». جدی اگه به من می‌گفتن برای دفاع دیره و قبول نمی‌کنن من دیگه رهاش می‌کردم. هم ارشدو هم دکتری رو (البته من آخرین نفر نبودم و یکی از هم‌کلاسیام هنوز! دفاع نکرده و سال‌پایینی‌هامون هم عین خیالشون نیست). طرف جوابمو نداد. به مسئول بزرگتر از خودش پیام دادم که مدارکمو برای ثبت‌نام دکتری می‌خوام. گفت به فلانی زنگ بزن کار مهمی داره باهات. انقدرم مهم بود که دهِ شب باید زنگ می‌زدم حتماً. نگو این دستیاره رفته چهارتا حرف نامربوط دیگه گذاشته روی جوابی که بهش دادم و دیگه نمی‌دونم چی به مسئولین آموزش گفته بود که وقتی زنگ زدم، اون فلانی با داد و هوار داشت توبیخم می‌کرد که چرا گفتم «این همه وقت و انرژی از من و استادها برای دفاع هدر رفته». یه پیام ساده رو انقدر بزرگ و پیچیده کرده بودن که هنوز که هنوزه نتونستم هضمش کنم. کار مهم اون فلانی هم صرفاً توبیخ من بود. فکر کن شبی که می‌تونست بهترین شب تحصیلیم باشه نشستم گریه کردم که این چه طرز برخورد بود. ینی هزار سالم نبینمشون دلم یه ذره هم تنگ نمیشه براشون.
خلاصه که ساعت‌ها فکر کردم و مرور کردم پارسالو، ولی اتفاقاتش چنگی به دلم نمی‌زنن.

سلام و درود دُردونه خانوم عزیز 

 

سعدی جان رو از همه بیشتر خوندم و میخونم و اگر اشتباه نکنم فقط بیست و چند جلد فقط سفرنامه خوندم 

از کتابهایی هم ک عکس گذاشتی چندتائیش رو خوندم ـ سبک شناسی ـ سه‌شنبه‌ها با موری ـ سوگ سیاوش ـ سیری در شعر فارسی 

اونایی ک الان یادمه

سقراط تا سارترـ ت.لاوین 

سیاست نامه ـ خواجه نظام‌الملک

سیر حکمت در اروپا ـ فروغی

سی گفتار ـ شجاع‌الدین شفا

سیمای تفکر ـ ماکس وبر 

سیاحت و ماجراهای من در ایران ـ آرمین وامبری 

سیاست آمریکا در ایران ـ بنی صدر 

 

شاد و سلامت باشی الهی 

پاسخ:
سلام
شما چقدر سواد و معلومات داری! من حتی اسم این کتابا رم نشنیده بودم. احسنت به شما :)

سلام

این هم کتاب‌های سین دار بنده:

http://bayanbox.ir/view/5649258920952382709/Nebula.jpg

پاسخ:
سلام
چه کتابای خاصی. من اینا رو دست هر کی ببینم همون‌جا به سواد و معلوماتش ایمان میارم.
ممنون :)

سلام. ممنون از دعوتت. انجام شد.

+ این‌جا.

پاسخ:
سلام
دست‌وپنجه‌ت طلا. الان میام ببینم

http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/1400/01/03/

 

اینم پست من:)

پاسخ:
من عاشق عروسکت شدم ^-^
خیلی وقته که عروسک نخریدم. فکر می‌کردم دیگه بزرگ شدم و علاقه ندارم، ولی گویا دارم هنوز :))
۰۳ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۲۸ فاطمه ‌‌‌‌

مرسی از دعوتت دختر گلم ^_^

https://ablogofonesown.blog.ir/post/292

پاسخ:
مرسی از شما که لبیک گفتی دعوتمو :دی