۱۴۳۰- کلاهپوستیها
اگر یادتون باشه گفته بودم آقای صفائینژاد به وبلاگنویسها یه کتاب از نشر صاد به انتخاب خودتون هدیه میده. من کتاب کلاهپوستیها رو انتخاب کرده بودم و قول داده بودم تموم که شد بیام در موردش بنویسم.
چرا این کتابو انتخاب کردم؟ معیارهام برای انتخابش چی بود؟
ده دوازده تا حق انتخاب داشتیم و من دنبال یه کتابِ حدوداً صدصفحهای بودم. چون فرصت آزادم همینقدر بود و ذهنم در این حد فراغت داشت. ترجیح میدادم انتخابم داستان خارجی و کتاب ترجمهشده نباشه. ژانر موردعلاقهم ژانر فانتزی و تخیلی نیست و داستانهای واقعی و ملموس رو بیشتر دوست دارم تا چیزی که ساخته و پرداختۀ ذهن نویسنده است. فعلاً دنبال کتاب دانشگاهی و علمی هم نبودم. با ردّ گزینه این کتاب رو انتخاب کردم و از انتخابم راضی بودم.
دربارۀ کتاب:
داستان زندگی یه نوجوانه که پدرش تو کارخانۀ مشروبسازی آذرشهر (یه شهری نزدیک تبریز) کار میکرد. بهفتوای آیتالله مدنی (امام جمعۀ تبریز و آذرشهر بود اون موقع) کارخونه رو تعطیل میکنن و قصه از همینجا شروع میشه. روایت دهۀ چهل و قبل از انقلابه. باباش این بچه رو بهعنوان جاسوس میفرسته مسجد که سخنرانیای آیتالله مدنی رو گوش بده و به ساواکیا گزارش کنه. اون موقع قانون بوده که مردها کلاه پهلوی بذارن. آیتالله مدنی مخالفت میکنه و یه ارتش مردمی درست میکنه که کلاهشون کلاهپوستی بوده. صفحات پایانی کتاب، اتفاقات سال ۵۷ رو روایت میکنه. داستان زندگی این پسره فراز و نشیب داره و همین باعث جذابیت کتاب شده. خستهکننده نیست و خواننده رو تا پایان با خودش همراه میکنه. ساده و روان نوشته شده ولی بهنظرم قسمت آخرش خیلی سریع گذشت و زود تموم شد. انتظار داشتم بیشتر پرداخته بشه به درگیریهایی که بین مردم و ارتش پیش اومد. از پایانش زیاد راضی نبودم و کم پرداخته شده بود بهش. ولی در کل چه بهلحاظ محتوایی و چه نگارشی کتاب خوبی بود و توصیه میکنم.
من، قبل از خواندن این کتاب و بعد از آن:
آیتالله مدنی رو نمیشناختم. چون زمان انقلاب امام جمعۀ تبریز بوده و اینجا شهیدش کردن، فرد معروفیه. ولی من در این حد که یه خیابان و یه بیمارستان و یه مدرسه و یه دانشگاه به اسم شهید مدنی داریم میشناختمش. بعد از خوندن کتاب اسمشو گوگل کردم و فهمیدم بهلحاظ سنی ۱۲ سال از امام خمینی کوچیکتر بوده و زمان انقلاب ۶۴ سالش بوده و سه سال بعد از انقلاب، سر نماز، منافقها شهیدش کردن و تو شهر قم دفن شده. چون موقع نماز جماعت تو محراب شهید شده بهش میگن شهید محراب. دومین شهید محرابه. قبل از ایشونم آیتالله طالقانی رو بعد از نماز شهید کردن و سومی دستغیب و بعدشم صدوقی و اشرفی اصفهانی. به این افراد که امام جماعت بودن و سر نماز شهید شدن میگن شهدای محراب.
جستوجوهای من حین خوندن کتاب از گوگل: عکس کلاه پهلوی، کلاهپوستی، نقشهٔ استان و آذرشهر، امام خمینی (تاریخ تولدشو میخواستم بدونم)، آیتالله مدنی (برای مقایسۀ تاریخ تولدش با تاریخ تولد امام خمینی، محل تولد، قبر و نحوۀ شهادت)، فهرست شهدای محراب (اولین شهید محراب حضرت علی (ع) بوده) و میثم موسویان (نویسندهٔ کتاب).
بریدهها و نظرات من:
تصمیم گرفتم هر کتابی که از طاقچه میخونم نظرمو کوتاه و مختصر دربارهش بنویسم و بخشهایی هم که بهنظرم جالبن علامت بزنم.
[لینک بریدههای کتابهایی که خواندهام]،
[لینک نظرات من برای کتابهایی که خواندهام].