143- از زلزله و عشق خبر کس ندهد ، آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای
خواب گزاران میگن خوابی رو که میبینین برای مردم تعریف نکنید تا هر کی یه جوری تعبیرش نکنه
ولی از اونجایی که من تعبیر خوابامو میدونم و از اونجایی که اضغاث احلامی بیش نیستند؛
دیشب خواب دیدم رفتیم شمال, شهری به اسم نیکان,
البته من اصرار داشتم که شهر نیکان جنوبه و اشتباه اومدیم
حالا بماند که اصن شهری به نام نیکان وجود خارجی نداره
رفتیم توی یه سوله! خدایی نمیدونم با کی رفتم ولی همه اش حس میکردم میریم
با کی؟ الله اعلم!!!
شریفیا هم تو اون سوله بودن
بعدش یهو زلزله اومد و آوار داشت رو سرمون خراب میشد که یهو من یاد وبلاگم افتادم و
دنبال گوشیم میگشتم که پست پیامکی بذارم و بگم اینجا نیکان, من و زلزله, یهویی :)))))
که یهویی سقف خراب شد رو سرم و از خواب برخیزیدم
تعبیر:
دیروز داشتم در راستای زبانشناسی, تاریخچه اسامی شهرهای ایرانو بررسی میکردم
عصرم رفتیم یه سر هواخوری... در مورد سوله حرف میزدیم
دلمم برای دانشگاه و بچه ها تنگ شده و
چند سال پیشم همین موقع تجربه یه زلزله رو داشتم و خونه تنها بودم
البته زلزله اهر و ورزقان بود, پس لرزه هاش رسیده بود تبریز, ولی تجربه قشنگی نبود
چند روز پیشم یه پست گذاشته بودم در مورد شمال و جنوب (لینک این و این)
سوالی که پیش میاد اینه که من الان این پستو تو کدوم دسته بندی بذارم؟
خاطره؟ دری وری؟ خزعبل؟ چرت و پرت یا چی؟
+ امروز یه مجلس زنونه دعوت بودم,
دارم سعی میکنم دستاوردامو در راستای ازدواج جمعبندی کنم و در اختیارتون قرار بدم!
هیچ کدوم از حضّار حاضر در مهمونی هم آدرس اینجارو ندارن, اصن یه فاز دیگه بودن...
یه سری اتفاقاتم تو این یه ماه در مسیر رفت و برگشت افتاده
که اونارم با موضوع مزاحمتهای خیابانی جمع بندی میکنم منتشر میکنم
+ عنوان پست از محمدرضا شفیعی کدکنی