عید تا عید ۳۹ (رمز: ت****) کدبانو
دیشب خواب میدیدم رمزا رو اشتباه وارد کردم و شما پشت در موندین و نمیتونین بگین رمزو درست کنم
. چند شب پیشم خواب دیدم کامنت گذاشتین و از کامنتتون معلوم بود منظور اصلیمو از پست متوجه نشدید و رفتید حاشیه و اعصابم خرد و خاکشیر بود تو خواب
. من تازه با این امکانات جدید بیان و شکلکها یا به قول خودش خندانکها آشنا شدم
و تصمیم دارم الان شورشو دربیارم
. این چند وقته که هی میرفتم تهران و برمیگشتم، تا میرسیدم خونه هنر و استعدادهام فوران میکرد و تا یه چیزی خلق نمیکردم آروم و قرار نمیگرفتم. اینا رو این چند روز لابهلای سفرهام درست کردم
. عکسای پلمبیر لیوانی رو که دیدین تو پست شمارۀ چهار
. اینم شربت و مربای آلبالوئه. دیدم آلبالوها گوشۀ یخچال افتاده و کسی نمیخوردشون، دستبهکار شدم که تغییر کاربری بدم. فقط شما مثل نسرین نباشید و همون اول هستههای آلبالوها رو دربیارین. نه که بجوشه و شکر بره توش و کامل که جا افتاد تازه یادتون بیفته عه! هستههاش
.
این خاگینۀ سیبه. با تلفیق دستورپخت پای سیب و پنکیک درستش کنم. دیدم کلی سیب گوشۀ یخچال افتاده کسی کاری به کارشون نداره، گفتم یه حرکتی بزنم خورده بشن.
تو عکس بالا گوشهای از جعبه دستمال کاغذی نمدیم هم افتاده :دی
تولد نوۀ همسایۀ مامانبزرگم اینا بود. براش یه جامدادی نمدی درست کردم و اسمشم به فارسی و انگلیسی روش نوشتم. بسی بسیار ذوق کرد بچه. اون اعداد رو هم نگهداشتم هر موقع اومد خواست باهام بازی کنه! بیارم عددا رو یادش بدم. یه مدادم گذاشتم تو جامدادی. از کربلا سوغاتی آورده بودم.
آخرین حرکتم هم این بود که برای پردۀ باغمون از این گلا بافتم. نمیدونم چی میگن بهشون. طناب پرده؟ پردهبند؟ گیرۀ پرده؟ حالا هر چی. دیدم بابا با طناب بسته پرده رو و خوشگل دیده نمیشه؛ گفتم در راستای زیباسازی فضا یه اقدامی بکنم. بعد یادم افتاد وقتی مدرسه میرفتم، تو حرفهوفن قلاببافی داشتیم و اون موقع هم سه تای دیگه بافته بودم و تو خونۀ مامانبزرگم اینا بود. رفتم عکس اون سه تا رو هم گرفتم نشونتون بدم ببینید از هر انگشتم چند تا هنر میچکه.
حالا رمز پست بعدیو چی بذارم؟ قسطنطنیه چطوره؟ خوبه؟ اصن موافقت رو تو چشای تکتکتون میبینم. پس رمز پست بعدی رو میذاریم قسطنطنیه.