پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1162- پی اُ آی

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ق.ظ

اواخر شهریورماه، داشتم کمد و کتابخونه‌مو مرتب می‌کردم که فضای اتاقمو برای کتابا و کنکور دکترا آماده کنم. از لابه‌لای انبوه کتابای قدیمی و جزوه‌های دبیرستان و دوره‌ی لیسانس و ارشدم سی چهل برگه‌ی آچهار پیدا کردم که ده دوازده سال پیش، هر ماه توی هر کدومشون غذاهایی که خورده بودیم رو با تاریخش نوشته بودم. دفتری پیدا کردم که توش خواب‌هامو نوشته بودم. کارهای عجیب‌تر از اینا هم کردم من. ولی چون آدما هنوز یاد نگرفتن هر سؤالی به ذهنشون می‌رسه رو نپرسن و نمی‌دونن لزومی نداره دلیلِ هر کاری که بقیه انجام میدن رو بدونن و علتش رو بپرسن و منم چون دلم نمیاد مربوط نبودنِ مسائل زندگی‌م و کارهایی که انجام می‌دم بهشون رو براشون یادآوری کنم، ترجیح می‌دم کمتر در مورد کراماتم بنویسم.

به خودم اومدم و دیدم ساعت‌هاست وسط اتاقم لابه‌لای انبوه خرت و پرت‌ها نشستم و دارم آمار و فراوانی غذاهای ده سال پیشو تحلیل می‌کنم. فراوانی قیمه صفر بود و هنوزم صفره؛ قبلاً سوپ و آش بیشتر می‌خوردیم به نسبت الان؛ پیتزا کمتر می‌خوردیم، ساندویچ بیشتر می‌خوردیم، میگو تو لیست غذایی‌مون نبود؛ ماهی بیشتر بود. داشتم غذاهایی که تو این ده سال آروم آروم به سفره‌مون اضافه و ازش کم شدن رو بررسی می‌کردم. خواب‌هایی که دیده بودمو مرور می‌کردم. هیچ کدوم یادم نمیومد. هیچ کدوم. بعضیاشون بی‌نهایت عجیب و مسخره بودن و بعضیاشون ترسناک. اون سال‌ها درگیر امتحان و المپیاد و کنکور بودم و اغلب خواب‌هام درسی و مدرسه‌ای بودن. خوابِ نتایج به اشکال مختلف، خواب هم‌کلاسیام، معلمام و البته خوابِ مرگ و قبرستون؛ در حالی که هر چی فکر می‌کنم ما اون موقع فوتی نداشتیم تو فک و فامیل و دوست و آشناها، جز مادربزرگ پدرم. اطلاعات خوبی میشد از توشون پیدا کرد. اینکه مثلاً من اسم و فامیلمو تو خواب می‌دونستم؛ به اعداد و اعمال ریاضی آگاهی داشتم ولی درست جمع و تفریقشون نمی‌کردم تو خواب؛ اینکه خواب‌های رنگی می‌دیدم؛ نه فقط رنگ‌های اصلی بلکه نارنجی و بنفش رو هم دیده بودم و اینکه بعد از هشت، نُه سال بعضی از خواب‌هام تعبیر شده بود و اتفاقی که خوابشو دیده بودم افتاده بود.

استادی که فیلم‌های کلاساشو از مکتب‌خونه دانلود می‌کنم و می‌بینم هر چند جلسه یه بار در مورد مفهومی به اسمِ POI یا Problem Of Interest صحبت می‌کنه. میگه باید یه سؤالی، موضوعی، دغدغه‌ای تو ذهنِ منِ محصل و منِ دانشجو باشه که تو همه‌ی زندگی‌م ذهنم درگیرش باشه و دنبال پاسخ باشم و مدام بهش فکر کنم. مثل موضوعِ حافظه، خاطره، به یاد آوردن، فراموش کردن، ارتباط و اینکه دقیقاً چه اتفاقی تو ذهن ما می‌افته و با کسی یا چیزی ارتباط برقرار می‌کنیم و دوستش داریم یا ازش بدمون میاد، اینکه یه ناشناس تازه‌وارد چه ویژگی‌های متمایزی و چه تفاوتی با سایرین داره که توجه‌مون بهش جلب میشه و یه فولدر تو مغزمون باز می‌کنه برای خودش و جا خوش می‌کنه تا همیشه. وقتی از دانشجوهاش پرسید پی اُ آیِ شما چیه، یاد دفترچه‌ی خواب‌های ده سال پیشم افتادم؛ اینکه من حتی موضوع پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌م هم فیلتر سیگنال‌هایی بود که فرکانسشون، فرکانس خواب بود. که مثلاً یه آدم خواب‌آلودی که کار مهمی انجام میده رو هشیار نگه‌داریم. خواب می‌تونه یه پی اُ آیِ هیجان‌انگیز برای یه جغد باشه؟

آخرین خوابی که تو این دفتر نوشته بودم خوابِ شریف بود. بعدها که رفتم خوابگاه دیگه خواب ندیدم. ماه‌ها و حتی شاید یکی دو سال خواب ندیدم و عادتِ نوشتنِ خواب‌هامو ترک کردم. این یکی دو سالِ اخیر خواب‌هام دوباره برگشته بودن و هر از گاهی جسته گریخته تو وبلاگم می‌نوشتم‌شون؛ ولی به دلایلی نه همه رو و نه کامل.

آخرین شبِ شهریور تصمیم گرفتم از فردا هر چی خواب دیدم موبه‌مو بنویسم، بی‌هیچ سانسور و ملاحظه‌ای، فقط برای خودم و تحقیقات و پژوهش‌های احتمالی‌م در آینده. مثل ده سال پیش. ساعت خوابم رو منظم کردم. حدودای دوازده، یک تا شش، هفت. سعی کردم ذهنم رو درگیر چیزی نکنم و فیلم و سریال‌ها رو دنبال نکنم. ارتباطاتم رو کمتر کردم و قبل از خواب سعی کردم به چیزی فکر نکنم و در خسته‌ترین حالت ممکن برم رخت‌خواب که ذهنم فرصت فکر کردن به موضوعی رو نداشته باشه. سعی هم نکردم حتماً خواب ببینم. حداکثر تا یه ربع نیم‌ساعت بعد از بیدار شدن خوابمو یادداشت می‌کردم که چیزی از قلم نیافته و یادم نره. بعد از نوشتن بعداً دوباره نمی‌خوندم و مطلقاً در موردش فکر نمی‌کردم. فقط اگه می‌دونستم دلیلِ دیدن اون خواب چیه و چه اتفاقی روز قبلش افتاده بوده که تو ذهنم تأثیر گذاشته داخل پرانتز یادداشت می‌کردم. چهارم، دهم، یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، پونزدهم، بیست و دوم، بیست و سوم و سی‌ام مهر هیچ خوابی ندیدم. نمی‌دونم چرا. ولی بقیه‌ی شبا خواب‌های طولانی‌ای می‌دیدم. طولانی، با چند موضوع متفاوت. آبان‌ماه هم این روندِ ثبت خواب رو ادامه دادم؛ ولی تعداد شب‌هایی که آبان خواب دیدم حتی نصفِ ماه قبل هم نبود و خواب‌هام به شدت کوتاه بودن. چرا؟ نمی‌دونم. می‌خوام این روندو تا همیشه ادامه بدم. برام لذت‌بخش و هیجان‌انگیزه. چون به قصد پژوهش و نه به نیت پست کردن برای خودم می‌نویسم و می‌نوشتم‌شون، و نه برای وبلاگم و انتشار در فضای عمومی، و چون می‌خوام و می‌خواستم یادداشت‌هام کامل و با جزئیات باشه، فیلترهای شخصی رو لحاظ نکردم و نمی‌تونم همه رو به سمع و نظرتون برسونم؛ ولی یه چند تا کوتاهشو می‌ذارم اینجا مستفیض بشید:

25 مهر: اون یارو که سیم‌کارت دوستمو خریده بود و بلاکشم کرده بودم، بلاک رو شکسته بود و کلی پیام بهم داده بود. 

27 مهر: کفگیر و برنج یادمه فقط. احتمالا من غذا درست کرده بودم و خانوادگی می‌خوردیمش.

6 آبان: آدرس وبلاگمو عوض می‌کردم که فقط به بعضیا بدم. و از اینکه داشتم آدرس دوست داشتنی‌مو ترک می‌کردم غمگین بودم.

11 آبان: یه پست نصفه نیمه نوشته بودم و اشتباهی منتشرش کردم و داشتم سعی می‌کردم برش گردونم به حالت پیش‌نویس.

19 آبان: (خوابم سه پاراگراف طولانی با سه موضوع مختلف بود. بخشی از پاراگراف دوم:) شریف بودم. یه پسرم داشتم انگار. بغلم بود. برای اولین بار پوشک‌شو کثیف کرده بود. کثیف‌کاری‌ش از نوعِ شماره‌ی دو بود. همکف ابن سینا مجبور شدم عوضش کنم. مامان هم پیشم بود و ازش خواستم کمکم کنه در این امر مهم و خطیر. کارِ به شدت چندشناکی بود.

۹۶/۰۸/۲۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امیرحسین (طوفان سابق)

دکتر ح. الف.

مامان

نظرات (۲۰)

وقتی تو پستات در مورد عدم دخالت تو مسائل زندگی‌ت میگی آدم دست و پاشو گم می‌کنه و می‌ترسه کامنت بذاره و نمی‌دونه چی بگه که یه وقت سؤالش نابه‌جا تلقی نشه. جملات آخر پاراگراف اولت ترسناکه یه کم :دی
پاسخ:
:))) تو خودت از خودت بترسی، دیگه خدا به داد غریبه برسه. 
مثلا همین کامنتی که گذاشتی خوبه. 
در کل اگه کامنتت متناسب با فضای پست و لحن نویسنده باشه، نویسنده قول میده ناراحت نشه. مثلا وقتی لحن نویسنده جدی و غم‌انگیزه، درست نیست خخخخخ و :)))) کامنت بذاری و چیزی بپرسی. اگه می‌بینی از افعال مجهول و ضمایر استفاده کرده و زیاد از لغات «چون» و «زیرا» استفاده نکرده، تو هم باید کمتر سوال کنی ازش. به تعدادِ :دی ها، :| ها و :)) های متن هم توجه کن ببین فاز نویسنده چیه. یه کم دقت کنی نه اعصاب نویسنده خط‌خطی میشه، نه از کامنت گذاشتن می‌ترسی
حالا یه کم سرم خلوت بشه و فرصت کنم یه پست در مورد هنر کامنت گذاری می‌نویسم
۲۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۲۵ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
میدونی شباهنگ!
من هم زیاد خواب میبینم و خوابام یادم میمونه.بعضی خواب ها خیلی پررنگ و تاثیرگذار و دلچسب هستند ووووو ممکنه آینده رو تحت تاثیر قرار بدن.یعنی ممکنه چیزی رو با نشونه های آشکار توی خواب دیده باشی و انقدر این رویا واقعی بوده باشه که سالها منتظر تعبیرش باشی.
وووو این بشدت ممکنه در آینده باعث گیج شدن آدم بشه..یا آدم در برهه ای توی واقعیت از خودش بپرسه آیا این اتفاق تعبیر همون خوابم بود با هنوز مونده تا اتفاق بیفته؟!

یا اصلا بیخیال بشم و اون رؤیای صادقه رو برای همیشه فراموش کنم ...
پاسخ:
همممم
من فعلا در حال جمع کردن داده و مطالعه‌ی پژوهش‌های سابقم. شاید یه روز کشف کردم راز خواب‌هامونو
مثلا فکر کن یه مموری بذاریم تو مغزمون خوابامونو ذخیره کنه صبح دوباره مرورش کنیم
آخه من یه بار خواب دیدم پروین اعتصامی میگه من نمردم و منو کشتن
اگه یه کاری کنم دوباره بیاد به خوابم و بیشتر توضیح بده عالی میشه
۲۵ آبان ۹۶ ، ۱۴:۱۴ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
خیلی عالی میشه اگر به روز بتونیم رمز و راز خواب هامونو کشف کنیم.
تا الان همچین کشفی نشده؟؟

چه جالب🤔 من فکر میکردم مرگ فروغ مشکوک باشه نه پروین🤔
پروین همشهری شما بوده نه؟؟
پاسخ:
نه هنوز. دانشمندان منتظرن من برم کشف کنم

والا نه فروغو خوب می‌شناسم نه پروینو. تاریخ ادبیاتم هیچ وقت خوب نبود.
ولی یادمه قبر پروین قم بود. گوگل میگه زادگاهش شهر ماست. راست و دروغشو نمی‌دونم دیگه
خیلی دلم می‌خواد یکی از این عادت‌های عجیب و منحصربه‌فرد داشته باشم. مثلا این یادداشت کردن غذاهای هرروزه قبلا به‌ذهنم اومده بود و تا مرحله‌ی پیش‌اجرا هم رفت، ولی از اونجایی که آرشیوگیری در خانواده‌ی ما به‌شدت داغانه و همچنین بخاطر اینکه جایی برای مخفی‌سازی اسناد! نبود و موقع اسباب‌کشی لو می‌رفت، منصرف شدم. 
یادداشت کردن خواب‌ها هم خوبه، به‌شرطی‌که آدم با خوندن یادداشت، یاد خوابی که دیده بیفته. آخه به‌نظرم اون حسی که اصل خواب داره، توسط هیچ کلمه‌ای تشریح نمی‌شه. مثلا یکی از خواب‌هام رو اسفند پارسال توی وبلاگم نوشتم و خب همون خط اولش کافیه که همه‌ی خواب به‌یادم بیاد و بقیه‌ی کلمات فقط تأییدِ ضعیفی هستن براش. - منظورم این بود که اگه اصل خواب یادم نیاد، اون کلمات هیچ احساسی رو بهم منتقل نمی‌کنن! - اینطور فکر می‌کنم که خواب و رویا، فرای کلمات و گفتار هست تشریحشون. 
+ البته من ساعت‌های بیداریم رو یکسال‌ونیم هست که دارم یادداشت می‌کنم و وصیت می‌کنم که بعد مرگم یه‌نفر بیاد میانگینش رو حساب کنه :)) 
پاسخ:
مثلا می‌تونید دخل و خرجتون رو بنویسید. اینکه هر روز چقدر برای چی مصرف کردید. البته من با اینکه این کارو دوست دارم ولی چون فایده‌ای نداره برام، انجام نمی‌دم
یا می‌تونید یه لیست تهیه کنید از آدمایی که در طول روز باهاشون حرف زدید
یا مثلا آدمایی که دیدید و دیدنتون
و حتی می‌تونید فکرتون رو بنویسید. چیزی که تو ذهنتون بوده. بعد آمار بگیرید ببینید چند روزه به چی فکر می‌کنید
من خواب‌هام رو نمی‌نویسم که فقط نوشته باشم. مثلا می‌خوام به این سوال جواب بدم که آیا ما تو خواب قدرت اراده داریم یا نه، آیا تو خواب هم اشتباه می‌کنیم؟ تصمیم می‌گیریم؟ فکر می‌کنیم؟ عصبانی می‌شیم؟ به چه زبونی حرف می‌زنیم؟ آیا تو خواب خوندن نوشتن بلدیم؟ و...
۲۵ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۰ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
عجیبه که من فکر میکنم توی خواب،با چشمامون حرف میزنیم؟!
یه جور خوندنِ ذهنه شاید!
پاسخ:
شاید!
ولی اگه تو خواب‌هایی که یادداشت کردم، مثلا نوشته باشم که فلانی فلان حرفو فلان جور تلفظ می‌کرد، یا فلانی فلان حرفو با صدای بلند یا آروم گفت، نشون میده خواب‌ها صدا دارن
قابل بررسیه
۲۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۱۰ آقای دیوار نویس
خواب دیدن همیشه برام عجیب و جذاب بوده و همیشه نامفهوم!
مثلا یه بار خواب دیدم که یه موزیک از نمیدونم چه خواننده گوش میدم که نه خواننده شو میشناختم و نه موزیک![البته الان فراموش کردم]  همون موقع بیدار شدم و صفحه گوشی مو روشن کردم و با هزار زور و زحمت و نصف و نیمه باز کردن چشمم که از نور گوشی داشت اذیت میشد، رفتم داخل نوت و هم اسم آهنگ و هم اسم خواننده رو یادداشت کردم که صبح برم سرچ کنم ببینم چی دستگیرم میشه!
و هیچ! اصلا خواننده ای به اون نام نبود!

پاسخ:
یه نفر تا حالا دو بار تو خواب بهم شماره داده :))) بار اول ده رقمی، بار دوم دوازده رقمی. هر بارم با زور و زحمت حفظ کردم و تا بلند شدم یادداشت کردم یادم نره. ولی زهی خیال باطل که هر بار یا یه رقم کم آوردم یا یه رقم زیاد
چقدر جالب! منم از این کارها میکردم! باورم نمیشه که کس دیگه ای هم شاید با هدفِ من _که هدفم جمع کردن مجموعه ای از اطلاعات از سنین مختلفم بود برای مطالعات و همدلی های مورد نیاز در آینده با اشخاص مختلف در سنین مختلف_ اینطور مطالبش رو جمع میکرده! :|
البته من هیچوقت لیست غذاها رو ننوشتم!
چند وقت پیش داشتم خوابهامو میخوندم، یکی از خوابهام در مورد مرگ چند نفر بود. و من اون روزی که دیده بودم از ترس تعبیرشدن خواب به خاطر مطرح کردن و یادآوریش، جرئت نکرده بودم اسم اون آدمها رو بنویسم. به جاشون ایکس و ایگرگ و زد گذاشته بودم! حالا هرچی فکر میکنم اون سه تفنگدار کیا بودن هیچی از اون خواب یادم نمیاد! :| این یکی از خماری های بزرگ ثبت خاطراتمه.

اما در مورد پاراگراف اول. خب تا حدودی قبول دارم که نباید هر سوالی به ذهنمون می رسه رو بپرسیم اما فکر میکنم وقتی کسی هر سوالی داره می پرسه خیلی هم بد نیست! به شرط اینکه جنبه ی شنیدنِ "از پاسخ گفتن به این سوال معذورم" رو هم پیشاپیش در وجودش ایجاد کرده باشه. :)
من خودم ترجیح میدم بپرسم تا تو خماری چیزی بمونم! :دی
شاید طرف هم پایه باشه جواب بده! اما خب اگرم جواب نده لااقل تلاشم رو برای رفع خماری انجام دادم دیگه! :)))
درخواست کردن عیب نیست! و پرسیدن هم :دی
البته میگم تا حدودی که شأن و شعور آدمها و حریمشون حفظ بشه.
دکترا هم قبول بشی الهی.
پاسخ:
:)) من انقدر در زمینه‌ی جمع کردن اطلاعات خُل و چلم که منتظرم بچه‌هام به دنیا بیان و تمام حرکات و سکناتشونو ثبت و ضبط کنم و یه فرهنگ لغت کودکانه بنویسم و اولین کلماتی که به‌کار می‌برن رو به ترتیب زمانی ثبت کنم :دی

منم با یه چند تا از این ایکس و ایگرگا درگیرم. تازه یه سری اسمم پیدا کردم که نمی‌دونم کین. مثلا نوشتم همایون پسر هوشنگو دیدم. حالا فکر کن تو زندگی‌م نه همایون می‌شناسم نه هوشنگ

من بیشتر با سوالاتی که با چرا شروع میشن مشکل دارم. وگرنه خواننده حق داره یه چیزایی رو بدونه و مسائلی براش شفاف بشه. مثلا ممکنه من پستمو ناخواسته گیج کننده نوشته باشم و شما متوجه نشی من کجا کیو دیدم و بپرسی و بگم. ولی مثلا اینکه چرا اونجا رفته بودم، شاید جواب دادنش برام خوشایند نباشه

خدا از دهنت بشنوه
بلند بگین آمین :))
من همین دیشب یه خوابی دیدم به غایت عجیب غریب! بعد امروز اون شخص مورد خواب قرار گرفته رو میدیدم هم خنده ام میگرفت هم خجالت میکشیدم:)
و از اونجایی که اینقدر به خوابام فکر میکنم و توشون میگردم تا یه دلیل روانشناسی پیدا کنم شب که داشتم از دانشگاه برمیگشتم یادم افتاد یه بار تو کانالم نوشته بودم این همکلاسی شبیه فلانیه و احتمالا ناخوداگاه من داشته به اون فکر میکرده خواب اینو دیده!
خود فروید و مازلو و مونتسوری باهم دیگه در تعجب تحلیل روانشناختی من موندن اصلا!
ولی منم خیلی به خوابام فکر میکنم یه قسمت مهمی از فکرامو خوابام تشکیل میدن:)
پاسخ:
یاد یه چیز بامزه افتادم
من یه بار زنگ زدم دفتر مراجع عظام ازشون پرسیدم من تو خواب با یه نامحرم دست دادم، تو خواب دیگه‌ای تو برنامه‌ای تلویزیونی شرکت کرده بودم و حجاب نداشتم
آیا گناهشون نوشته شده تو نامه‌ی اعمالم؟
می‌خواستم بدونم ما تو خواب اراده داریم یا نه
گفتن نه
ولی این موضوع هنوز برام مبهمه که اراده داریم یا نه
۲۵ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۲ نیمچه مهندس ...
به چه زبونی خواب میبینی؟
من خواب هام اکثرا مونولوگه.فوتبالیست هارو یادته که مونولوگ داشتن و طرف مقابل هم باهاش مونولوگ داشت؟خواب های من اون طوریه.از طرفی تا حالا به جز فارسی،انگلیسی و فرانسوی هم تو خواب هام حرف زدم.
با بابام در این مورد که حرف میزدم فهمیدم همه ی خواب هاش رو به زبون ترکی میبینه:)
فیلم inception  رو ببین نسرین.دوسش خواهی داشت.
پاسخ:
ندیدم این فیلمو کامل. ولی یه چیزایی در موردش شنیدم و یه سکانس‌هاییش رو دیدم
خب اغلب لوکیشن‌های خواب‌های من تهرانه و معمولا هم تنها نیستم تو خواب و با یکی دارم صحبت می‌کنم. ولی هنوز کشف نکردم به چه زبونی. مثلا تو اون خوابی که محمدرضا شاه اومده بود فرهنگستان برای بازدید، یا اون خوابی که سدّ محافظای رهبرو شکستم که برم بهش بگم خطبه عقد من و مرادو بخونه :))) اینا رو مطمئنم فارسی بوده. ولی نمی‌دونم با مامانم یا بابام به چه زبونی حرف می‌زنم تو خواب. اصن نمی‌دونم حرف می‌زنم یا با نگاه پیام رد و بدل میشه....
امممم فکر کنم حرف می‌زنم. چون تو خواب چند شب پیش زنگ زدم آمبولانس و داشتم از پرستار راه‌های نجات فرد برق گرفته رو می‌پرسیدم و اونم جواب می‌داد. و نگاهی در کار نبود.
۲۵ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۲ آرزو ﴿ッ﴾
دبیرستان یه هم‌کلاسی داشتم گاهی اوقات (در واقع فقط چند بار) جواب سوالات سختی رو که باید چند روز روش فکر می‌کردیم تو خواب می‌یافت! یعنی تو خواب حلش می‌کرد و یادش می‌موند. با خودم فکر می‌کردم همون‌طور که من توی خواب سریع‌تر می‌دوم یا قدرت‌های دیگه‌ای بدست میارم که تو بیداری ندارم دوستمم راه‌حل‌های خلاقانه و جالبی به ذهنش می‌رسه که تو بیداری نمی‌رسه! فکر کنم کلا خوابیدن و رویا دیدن و مباحث مربوط بهش برای خیلیا جذاب باشه.
پاسخ:
چه جالب!
دوستت کیس خوبیه برای تحقیق
حیف که اینجا امکاناتمون کمه و دستگاهاشم گرونه :(
خیلی جالبه .
جایی خوندم  محقق ها کاری کردن که مثلا طرف فکر می کنه که دست چپ رو بلند می‌کنه و مچش رو باز  وبسته می‌کنه این فکر (فقط فکر ) رو تبدیل به سیگنال الکتریکی می‌کردن و  یه ربات (بازو)  حرکت می‌کرد وفکر شبیه سازی می‌شد . تبدیل فکر به عمل فیزیکی برام جالب بود .
نمی دونم خواب هم آیا ذهن  و فکر رو درگیر می کنه  که بشه شبیه سازی کرد یا حداقل دیتاهاشو بشه ذخیره کرد.
پاسخ:
اینی که می‌گید من فیلمشو دیدم
شاید فردا پس فردا یه پست در موردشون بذارم

مثلا ما وقتی می‌ترسیم یه چند جا از مغزمون روشن میشه، وقتی می‌بینیم هم همین طور، وقتی می‌شنویم، وقتی لذت می‌بریم، وقتی ناامیدیم و... حالا اگه همون جاها موقع خواب فعال بشه (که نمیشه) میشه حدس زد طرف چه خوابی می‌بینه
۲۵ آبان ۹۶ ، ۲۲:۱۸ آرزو ﴿ッ﴾
نوشته بودم: اگه دیگه براش اتفاق نیفته، بازم میشه تحقیق کرد؟
که رفتم تلگرام پرسیدم و گفت هنوزم آره ولی نه اندازه‌ی دبیرستان.
خلاصه در آینده محقق شدی نمونه‌ی خوب خواستی بگو بهش بگم :))
پاسخ:
والا من محقق هم بشم، دستگاه‌هاش تو امریکا و اسرائیله و خب مرگ بر هر دو شون!
تو کل دنیا، امریکا اوله
تو آسیا اسرائیل، بعد ترکیه، بعد ایران
استثنائا کره و ژاپن نیومدن تو گود!
۲۵ آبان ۹۶ ، ۲۲:۳۹ آرزو ﴿ッ﴾
خب اینجا دیگه فقط جمله‌ی "دهانم دوختی!" حق مطلب رو ادا می‌کنه :))
پاسخ:
این دستگاه‌ها، بعضیاشونو داریم، ولی چون تحریمیم، شارژشون نمی‌کنن. مثل ساعتی که باطری‌شو ندن بهمون، پول ساعتم بگیرن ازمون
بعد شما برو هی مذاکره کن
۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۱۵ نیمچه مهندس ...
یه نکته ای یادم اومد که در جواب تمام دوستان کامنت گذار میگم.مغز هنگام خواب فعالیتش خیلی سریع تر میشه.اینه که شما تو خواب مسئله ای رو حل می کنی که در طول روز بهش فکر کردی و جواب نیافتی،جاهایی میری که تاحالا نرفتی،یه ساعت میخوابی و بیدار که میشی فکر می کنی کلی خوابیدی.
یه چیزی هم در مورد اراده در خواب که البته نظر خودمه.فکر میکنم تو خواب برای یه چیزایی اراده داریم. مثلا جیغ کشیدن یا متوقف کردنش.حداقل برای من که این طوریه.تازه وقتی تنها میخوابی حتی جای آشنا،مغزت کامل نمیخوابه.انگار که بخواد ازت در شرایط خطرناک حفاظت کنه.بازم البته اینا که گفتم تجربیات خودمه نه حرف دانشمندان خواب.
پاسخ:
جالبه!
اگه داده‌های بیشتری جمع کنیم، می‌تونیم نه با قطعیت ولی با تقریب خوبی راجع به این چیزا فرضیه و نظریه بدیم.
۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۳ الهام شمسی
در زمینه‌ی خواب، آقای دکتر محمد نامی ("نامی" فامیلی ایشون هست) پژوهش‌هایی انجام دادن. از اساتید دانشگاه شیراز هستن. یه مرکز تحقیقات و کلینیک مطالعات و اختلالات خواب هم در کرمانشاه و هم در بیمارستان امام خمینی تهران هست. شاید قبلاً به خودت گفته باشمشون، اینجا دوباره گفتم برای افرادی که ممکنه به مطالعات در حوزه خواب علاقه‌مند باشن.
پاسخ:
با تشکر از توضیحِ داخل پرانتز. محمد نام + ی خوندم اولش
من هی اسم این بنده خدا رو می‌شنوم هی می‌خوام برم سراغش هی فرصت نمی‌کنم و هی میگم بمونه برای وقتی که وارد این رشته شدم
میشه خواهش کنم تجدید نظر کنین تو سانسور کردن مطالبتون؟‌ راستش به شخصه فکر نمی کردم که چقدر ثبت خواب اونم اینطوری و به این قصد جذاب باشه. گاهی فکر می کنم چرا بعضی خواسته های ما تو خوابا نشون داده میشه و چرا نه؟ حسرت بعضی خوابارو هم دیدن دنیای خودش رو داره
پاسخ:
نه نمیشه.
همون طور که توضیح دادم هدف این وبلاگ ثبت خواب‌های نویسنده نیست. لزومی هم نمی‌بینم هر چیزی رو توضیح بدم تو پستام.
نه منظورم خواب نبود منظورم به پاراگراف اولتون بود که گفتین گاهی سؤالاتی میشه که دوست ندارم جواب بدم. نه گفتن هیچ بدی ای نداره و به قول خانم لوسی می،‌ کامنتر باید بدونه که درخواستش دوتا جواب میتونه داشته باشه هرچند میدونم بعضیا اصرار خاصی به یه مسئله دارن که اونارم میشه کشت.
پاسخ:
مثل شما!
۲۷ آبان ۹۶ ، ۰۶:۴۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
یه بار شنیدم ما همیشه خواب می بینم و شب هایی که فکر میکنیم خواب ندیدیم. به خاطر اینه که خواب هامون یادمون نمیاد.
پاسخ:
آره. اینم فرضیه‌ی خوبیه و البته قابل بررسیه
واقعا خواب مقوله ی عجیبی هست........!
پاسخ:
بله :)
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۴:۴۳ ارش حسن پور
وبتون عالیست
پاسخ:
می‌دونم