1161- اهمیت نده ۲
چند وقت پیش که داشتم شمارههای گوشی قدیمیم رو به گوشی جدیدم منتقل میکردم، تصمیم گرفتم شمارههایی که بیخود و بیجهت فضای گوشیم رو اشغال کردن و نه من کاری با صاحبان اون شمارهها دارم و نه اونها کاری با من، پاک کنم. شمارههایی که به اسم مزاحم سیو کرده بودم هم پاک کردم. این روزها انقدر دخترِ خوشاخلاق و خوشبرخورد در جامعه ریخته که قطعا اون مزاحمها منِ بیاعصاب و شمارهمو فراموش کردن و لزومی نداره که شمارهشونو نگهدارم که اگر باز هم زنگ زدند جواب ندم. چهل پنجاه تایی پاک کردم و از اونجایی که عادت دارم برای شمارهی مخاطبینم عکس هم بگذارم، پروفایل تلگرام چهارصد نفر باقیمانده رو بررسی کردم و یک عکس خداپسندانه برای هر کدومشون برگزیدم. حدودا صد نفرشون مربوط به مدرسه بودند و صد نفر فامیل و صد نفر برای دورهی لیسانس و صدتایی هم دورهی ارشد. اگر دوستان مدرسهم میدونستن این هفت سال، عکس دوران دبیرستانشون روی شمارههاشون بوده، قطعا منو وسط میدون شهر از وسط نصف میکردن! موقع انتقال شمارهها و انتخاب عکس، عکسهای اون موقع و این موقعمونو که مقایسه میکردم روحم شاد میشد. رسیدم به شماره و عکس ساناز، هم اتاقی سالهای اول کارشناسیم. چهار پنج سالی بود که همدیگه رو ندیده بودیم و ارتباط چندانی نداشتیم. صمیمی نبودیم ولی جزو اون دسته از هماتاقیهایی بود که بعد از جداییمون هم برای تولد هم، همدیگه رو دعوت میکردیم. دنبال عکس برای شمارهش بودم. انقدر به من اعتماد داشت که عکسهای تولدشو من با دوربینم گرفته بودم و هیچ وقت نگفته بود پاکشون کنم. عکس پروفایل تلگرامشو که نگاه کردم دیدم عکس یه پسره، با ظاهری ترسناک و داعشطور. گفتم لابد عکس برادرشه؛ یا ازدواج کرده و عکس همسرشه. این رسمِ گذاشتنِ عکس ابوی و اخوی و شوهر برای پروفایل بین برخی دخترا مرسومه و عجیب نبود برام. در مورد ترسناک بودنِ عکس هم این گونه توجیه کردم که چنین ظاهر و پوششی در برخی مناطق ایران عادیه. ولیکن دلم رضا نمیداد شمارهشو منتقل کنم به گوشی جدیدم. گفتم شاید مثل خیلیها که وقتی از ایران رفتند سیمکارتشونو به برادر یا خواهرشون دادن این هم رفته و یه همچون کاری کرده. یک چیز مرسوم دیگه هم بین دخترا هست و اونم اینه که اگر احیانا زبونم لال و روم به دیوار، دوستپسر داشته باشن و نخوان خانوادهشون در جریان باشه، اسم اون فرد رو به اسم هماتاقیشون سیو میکنن. مثلا هماتاقی شماره یکَم هر موقع میرفت خونه، اسم دوستپسرشو به اسم هماتاقی شمارهی دو تغییر میداد. و حالا من شمارهای داشتم تو گوشیم به اسم ساناز که به نظر میرسید مالکش یه آقاست. و اگر کسی سابقهی اسمسهای این شماره رو تفحص میکرد (که البته بیجا میکرد چنین کاری میکرد، وقتی آیه داریم که لَا تَجَسَّسُوا۟) مواجه میشد با انبوهی از پیامهای تبریک تولد و کجایی و دارم میرسم و دیر میام و دسرت خوشمزه بود، دستت درد نکنه و خواهش میکنم، نوش جونت عزیزمهایی که معلوم نبود مخاطبش کیه. از دوستان مشترک و کسانی که احتمال داشت خبری از ساناز داشته باشن پرسوجو کردم، به خودش هم ایمیل زدم و برای اینستاگرامش هم پیام گذاشتم و پرسیدم آیا این شماره شمارهی خودته یا نه. جوابی دریافت نکردم و به تلگرام شمارهی مذکور که عکس پروفایلش مردی بود به غایت زشت و کریهالمنظر با خالکوبیهایی در جایجای بدنش و یک اسلحه هم بر دوشش! پیام دادم که سلام. من هماتاقی سابق ساناز هستم. این شماره قبلاً شمارهی ساناز بود. الان خطشو داده به شما؟ فرمود در خدمتم. خواستم بگم چه خدمتی آخه برادر من! گفتم فکر کنم متوجه منظورم نشدید. سوالم این بود که اگه این شماره دیگه شمارهی ساناز نیست، پاک کنم از گوشیم. در پاسخ به سوالم عکس سر بریدهی مرغی را برایم ارسال فرمود و گفت این هم ساناز.
بلاکش کردم. با شمارهی دیگهای زنگ زد و تا جواب دادم قطع کرد. اون شماره رو هم بلاک کردم. و دردسر شروع شد. به پدرم گفتم. فرمود تقصیر خودته که به همه چیز گیر میدی. چند روز بعد با شمارهی دیگهای زنگ زد و برداشتم و جواب نداد و بلاک کردم. ساناز هم بالاخره به پیام اینستاگرامیم جواب داد و گفت چون چند وقتی از این خطم استفاده نکردم، مخابرات فروختدش به کسی. قضیه رو بهش گفتم. عذرخواهی کرد. ولی چه فایده! ساناز همون موقع که سیمکارتش به کس دیگری واگذار شده بود میتونست به دوستانش پیام بده که اون شماره دیگه شمارهی خودش نیست تا دوستاش به دردسر نیفتن.
چند روز پیش قضیه رو دوباره به بابا گفتم و پرسیدم من اگه بخوام از کسی شکایت کنم از کجا باید شروع کنم و چگونه اقدام کنم و چه مراحلی رو باید طی کنم. فرمود بلاک کن و اهمیت نده. وقتی بهش گفتم اون آقا باید بفهمه که کارش اشتباه بوده و باید عذرخواهی کنه و مجازات بشه و دیگه چنین رفتاری رو تکرار نکنه، بابا جملهی قبلش رو دوباره تکرار کرد و "پس تو کی میخوای با واقعیتهای زندگی کنار بیایِ" خاصی تو نگاهش بود.
خدا رو شکر سیمکارتاش تموم شده و منم چون وقعی به تماسهاش ننهادم، دیگه مزاحمم نمیشه. ولیکن هنوز هم معتقدم باید بفهمه کارش اشتباه بوده، عذرخواهی کنه، مجازات بشه و دیگه چنین رفتاری رو تکرار نکنه.