آخه همینه دیگه! بعضی از رفتاراشونو نمی پسندم واسه همینه میگم حد وسط...
پاسخ:
ببین اینجوری به قضیه نگاه کن که دخترا به دو دسته تقسیم میشن. یا میخوان همهی رفتارهای پدرشونو، شوهرشون هم داشته باشه، یا نمیخوان همهی رفتارهای پدرشونو، شوهرشون هم داشته باشه. دو دسته بیشتر نیست به خدا :دی
پاسخ:
اتفاقاً منم وقتی داشتم پست اصلی رو تایپ میکردم یاد اون پستت افتادم پست اصلی چند پاراگراف بود که حداقل ده نفر توش میتونست تگ بشه. ولی صلاح ندیدم منتشرش کنم و به همین نکتهی نغز و لطیف بسنده کردم :دی
اومدیم و فرشته ی آمین گو همین دوروبر بود اون وقت من چه کنم؟ دو راه داره یا شوهر آینده م یکی میشه مثل بابام با تمام خصوصیات و اخلاقیات خوب و بدش که از حق نگذریم خوباش به مراتب بیشتره یا یکی نمیشه مثل بابام که که بازم این بده چرا که من عاشق پدرم هستم هر چند اختلاف نظر بینمون باشه.. می خوام بگم که دوست دارم اخلاق و رفتار همسرم مثل ایشون باشه ولی اخلاقای خوبشو بگیره خخخ در کل همون حرف خودم به پست تو هم کاری ندارم 😛 حدددددددددددد وسططططططططططططط بــــــــــــــــــــــعـــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه : )))
پاسخ:
ای مرغ آمین! اگه این دور و ورایی و صدای ما رو میشنوی یه شوهر مثل بابای محبوبه البته از نوعِ حد وسط بفرست برای محبوبه :دی
قدیما میگن توی بعضی دهات بچه/ دختر که به دنیا می اومد و مردم می رفتن بهشون تبریک بگن :)
بعد اونایی که پسر سه 4 ساله داشتن همونجا دختره رو خواستگاری میکردن! و مورد داشتیم که طرف هم جواب مثبت میداده و بعد که بزرگ شدن با هم ازدواج میکرده اند :)) خنده نداره واقعا به نظرم الگوی قابل تاملیه خخخخ
پاسخ:
چرا راه دور میری؟ من چند ساله که دختر سهیلا رو برای پسرم رزرو کردم و یه چند نفر از دوستامم دختر منو برای پسراشون خواستن :)))) همهمونم هنوز مجردیم :دی
من از اونام که میخوام شبیه بابام نباشه و صد در صد از مردای ترک فراریم :)) امروز یه چی شنیدم فراری ترم شدم :))
پاسخ:
چه جالب :)
حالا صرفنظر از ترک و غیرترک بودنِ طرف (البته در مورد ازدواج همیشه ترکها برای من توی اولویت بودن)، من فکر میکردم (با توصیفی که تو وبلاگت از پدرت داشتی) پدرت یه پدر ایدهآله و میخوای شوهرتم دقیقاً مثل پدرت باشه
در تمام عمر عاشقی خدابیامرزم و در تمام عاشقی های بعد اون و حتی در تمام عاشقی های بعدی و حتی در تموم روز و شب هایی که سینگلی مرا محزون کرد این حجم اگر از ته دل ضجه میزدم الان جا اینکه اینجا کامنت بدم داشتم با همسر و پسر دومم که میشه بچه ی سومم بالشت تو سر و کله ی هم میکوبیدیم و اون دوتای دیگه هم داشتن تو سر ما بالشت میکوبیدن!
راضیه در حالی که از موضوعی بشدت غمگین و مسترس و مضطرب است با گریه صحنه را ترک میکند و التماس دعا دارد!
پاسخ:
:))) پس مشکل از ضجه است!
شایدم زجه
و حتی ظجه
و یا ذجه
نسرین هم در حالی که برای فردا کلی کار دارد میرود بخوابد (ساعت2:16 نصفه شب)