1004- نازپروردِ تَنَعُّم
دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ
حتما که نباید پول پارو کنی و دختر وزیری، مدیر کلی، کارخونهداری، تاجری، حقوقِ نجومی بگیری چیزی باشی تا احساس رفاه بر تو مستولی بشه. همین که بابات زنگ بزنه بعدِ احوالپرسی سراغ لباسشویی خوابگاهو بگیره و وقتی میگی هنوز خرابه بگه اگه لباسای تمیزت تموم شده برو بخر؛ ینی به واقع داره با حقوق کارمندی اونم از نوعِ آموزش پرورشی، لای پرِ قو بزرگت میکنه و نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره.
هر چند پدر جان همیشه بدترین حالت که چه عرض کنم، غیرممکنترین حالت ممکن رو در نظر میگیرن و تصورشون از آیندهی من اینه که یخ حوض میشکنم گرم میکنم میبرم لب چشمه باهاش کهنهی بچه میشورم. که خب هر چی فکر میکنم میبینم با این مصرعِ گهی (بخوانید گَهی) پشت به زین و گهی (اینم گَهی هست، چیز دیگه نخونید) زین به پشتِ مرحوم ابوالقاسم فردوسی هم تطابق داره یه همچون سرنوشتی.
۹۵/۱۲/۱۶