941- متّصل است او
+ دوازدهِ شبِ دیشب: حرکت از سمت تبریز به سمت تهران
+ 8 صبح: حرکت از آزادی به سمت ولیعصر (هدف: گذاشتن چمدانها در خوابگاه)
+ 10 صبح: حرکت از سمت ولیعصر به سمت آزادی (هدف: مصاحبهی حوزه (در این راستا چیزی نپرسید، بعداً اگه صلاح دیدم توضیح میدم))
+ 1 بعد از ظهر: حرکت از سمت آزادی به سمت تجریش و سپس ولنجک (هدف: پرداخت هزینهی خوابگاه)
+ 3 بعد از ظهر: ارجاع به فرهنگستان جهت تاییدیه درخواست خوابگاه به دلیل اینکه درخواستِ قبلی، یک سال انقضا داشت (هدف: دانشجوآزاری! مردمآزاری)
+ 3 و نیمِ بعد از ظهر: حرکت از سمت ولنجک به سمت ولیعصر (هدف: گرفتنِ مهر و امضا از مسئول خوابگاه)
+ 6 الی 7 بعد از ظهر: بالا و پایین کردن طبقات خوابگاه (هدف: انتقال 3 عدد چمدان و 3 بسته حاوی تشک و پتو و ظروف از همکف تا طبقهی 3 (3 تا چمدونو از خونه آورده بودم و این 3 بسته تو نمازخونهی خوابگاه بود))، هدف بعدی: سکنی (بخوانید سُکنا) گزیدن در واحدی که فعلا بدون هماتاقی و خالی از سَکَنه است (در مورد هماتاقیام هم چیزی نپرسید، بعداً اگه صلاح دیدم توضیح میدم)
+ 7 شب: حرکت از ولیعصر به سمت فاطمی (هدف: خرید مایحتاج مخصوصاً نان و دمپایی (بعداً توضیح میدم))
+ 9 شب: دانلود و آپلود فایلهای پروژههای کاری (شرکتِ رئیس شمارهی2 (در این راستا هم چیزی نپرسید، بعداً اگه صلاح دیدم توضیح میدم))
+ 10 شب: انتشار پست جدید در شرایط جنازهطور!