82- داشتن تو کوتاه بود اما همونم کم نبود*
دیروز مسئولین محترم خوابگاه یه برگه دادن دستمون, موسوم به برگه تخلیه!!!
توش نوشته تا 30 ام خوابگاهو تخلیه کنید!!!
اینکه من 31 ام پالس دارم و گزارش کار سمینار بیوسنسور و پایاننامه ام مونده, بماند
اینکه هنوز پروژه پالس مونده بماند!
ولی این همه پتی بور و کنسروُ چی کار کنم؟!
خب نمیدونستم که قرار نیست بخورمشون
همه رو چیدم داخل چمدون کوچیکه و چمدون کوچیه رو گذاشتم داخل چمدون بزرگه
بعدشم با چند تا کتاب پوشش دادم
الکی مثلاً همه شون کتابه
جدی جدی دارم میرم خونه
خوابگاهو با همه خوبیا و بدیاش دوست داشتم
هر چند هر ترم, بعد از آخرین امتحان چمدونمو میذاشتم دم نگهبانی و برنمیگشتم خوابگاه
اصن همهی امکانات خوابگاه یه طرف, لباسشوییش یه طرف!
میخوام به حداد!!! بگم با مسئولین صحبت کنه,
خوابگاه ارشدمو مجهز به لباسشویی کنن
دیروز برای آخرین بار بردم لباسامو دادم لباسشویی
لباسشویی نام مکانیست در خوابگاه که لباسامونو میدیم میشورن!
با این وسواسی که من دارم برای خیلیا! خیلی عجیب به نظر میرسه که من حاضرم بدم لباسامو بندازن تو همون ماشین لباسشویی که لباسای 100 نفر دیگه رو قبلش یا بعدش انداختن یا قراره بندازن توش! ولی به هر حال آدم باید از بین وسواسی بودن و شستن لباسا یکیشو انتخاب کنه!
در همین راستا تمام دیروزو داشتم لباس اتو میکردم و
موقع اتو کردن, نان استاپ این آهنگو گوش میدادم
اون دسته از دوستانی که بنده رو فالو (پیگیری)! میکنن, لابد کامنتای بنده رو در وبلاگ همسایهمون هم پیگیری میکنن, اگه نمیکنن بکنن :)))) چون کمتر وبلاگی سعادت اینو داشته که بنده براش کامنت بذارم و از اون دسته از دوستانی که خواهرشوهر دوستمون هستن و پست اختصاصی میذارن و ضمن اذعان و اعتراف به اعتیادشون مبنی بر خوندن وبلاگ بنده, میگن بعد از کنکورشون تصمیم دارن به جای رمان هر روز دو سه تا از پستای تورنادو رو بخونن هم تشکر میکنم و از خداوند منان براشون توفیق و شفای عاجل خواهانم!
امشب میخوام جزء یک رو بخونم
آیه هایی که دوست داشتم رو اینجا مینویسم:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿1/6﴾
+ عنوان پست, بخشی از آهنگ شادمهر
پست سحری امشبو از دست ندید