283- مثل وقتی که...
مثل وقتی که استاد پای تخته یه جمله به خط میخی مینویسه و میگه 36 تا حرف داره و
از چپ به راست خونده میشه و تو آروم آروم با خودت زمزمه میکنی:
baga
vazraka
ahuramazada
hiya
shiatim
ada
martiyahya
و استاد میگه اینی که نوشتم یعنی: خدای بزرگ اهورامزدا که شادی را برای مردم آفرید
مثل وقتی که ملت هاج و واج به متن پهلوی پای تخته نگاه میکنن و تو زیر لب میگی:
paiti
kar
namaki
artakhsheri
papakan
edon
nibishtestad
و استاد میگه این جمله به خط پهلویه و معنیش اینه که کارنامه اردشیر بابکان این چنین نوشته شده بود
مثل وقتی که استاد داره پهلوی رو با اوستایی مقایسه میکنه و ملت هنوز تو کفن که اینا چیَن و
تو با اوستاییِ دست و پا شکسته ات آروم و یواشکی جمله رو میخونی و زیر لب میگی:
datara
gaesanam
ast...
بقیهشو نمیتونی بخونی و صبر میکنی استادت بگه:
ای دادار کیهان مادی, ای پاک!
پ.ن: نمیدونم چرا وقتی اشتباهاً به جای "ر" , نوشت "ل" نگفتم اشتباه نوشته
بعداً خودش متوجه شد و درست کرد ولی خب بعضی از اساتید خوششون نمیاد غلطگیرشون باشی
که ایشونم این مدلی به نظر میرسن!
اون سه تا خط قیافهشون اینجوریه: