۲۰۰۷- تعطیلات
یکشنبه و دوشنبهٔ هفتهٔ پیش مدارس تهران بهعلت آلودگی هوا مجازی شد. یکشنبه و دوشنبه مدرسه نمیرم و فرقی به حالم نکرد، ولی خوشحال شدم که جلسهٔ یکشنبهم با استاد مشاورم کنسل (لغو) شد. اگر جلسهٔ دوشنبهم با استاد راهنمام هم کنسل میشد خوشحالتر میشدم، ولی نشد.
سهشنبه با اینکه هوا بسیار آلوده بود تعطیل نشد. زنگ آخر صدام گرفته بود و بهسختی نفس میکشیدم. ظهر تا عصر هم فرهنگستان بودم. لپتاپم هم فرهنگستان بود. قرار بود چهارشنبه برش گردونم خونه. ظهر گفتن فردا که چهارشنبه باشه مدارس و ادارهها تعطیله. کیف لپتاپو روز قبلش که دوشنبه باشه برده بودم خونه که چهارشنبه ببرم فرهنگستان و لپتاپو بذارم توش بیارم. فکر تعطیلی چهارشنبه رو نکرده بودم. کیف نداشتم. پیچیدمش لای شال و گذاشتمش تو کیسه! و برگردوندم خونه که کارامو تو خونه انجام بدم. شب، سرفهها و تنگی نفسم بیشتر شد.
چهارشنبه، هم مدارس هم ادارهها (فرهنگستان) کلاً تعطیل شد. مجازی هم نشد. کلاً تعطیل. خونه موندم که استراحت کنم و ورقههای امتحان میانترم شاگردامو تصحیح کنم. ظهر مامان و بابا اومدن. سرماخوردگیم شدیدتر شد. رفتم بیمارستان.
پنجشنبه هم تعطیل شد. کلاسهای پودمان پنجشنبه هم تعطیل شد و با خیال راحت به بلهبرون رسیدم. پنجشنبه بلهبرون برادرم بود.
جمعه به تصحیح اوراق ادامه دادم و خودمو برای سخنرانی شنبه آماده کردم.
شنبه تو فرهنگستان سخنرانی داشتم. بهمناسبت هفتهٔ پژوهش. مدرسه هم داشتم. نه میتونستم زمان سخنرانی فرهنگستان رو جابهجا کنم، نه میتونستم برنامهمو با معلمای دیگه جابهجا کنم و نرم مدرسه. تصمیم گرفتم از هر چهارتا کلاسم امتحان انشا بگیرم. اینجوری فقط به یه نفر نیاز داشتم که مراقب بچهها باشه. مراقب هم پیدا نکردم.
شنبه تعطیل نشد. سخنرانی فرهنگستان ساعت ۱۰ بود. ۷ صبح رفتم مدرسه تا یه راهی پیدا کنم. ظرفیت سالن آزمون هفتاد هشتاد نفره. خوشبختانه اون روز کلاسهای دیگه زنگ اول و دوم امتحان شیمی و زنگ سوم و چهارم امتحان زبان داشتن. بچهها رو فرستادم سالن و از معلمهای شیمی و زبان خواستم مراقب بچههای منم باشن. برگشتم فرهنگستان. متن سخنرانیمو آماده کردم و یه ساعتی تمرین کردم. صدام همچنان گرفته بود. با ماسک سخنرانی کردم. وسط عرایضم برق رفت. منتظر موندیم برق اضطراری رو وصل کنن. سخنرانی به خیر گذشت. برگشتم مدرسه و برگههای انشا رو تحویل گرفتم و نمرات و ورقههای میانترم ادبیات رو تحویل دادم. دوباره برگشتم فرهنگستان. هوا سرد بود و آلوده. شنبه تا عصر جلسه داشتم. اصلاً قشنگیِ شنبه به همین جلسههاشه.
یکشنبه و دوشنبه مجدداً مدارس تعطیل شد. ادارهها هم. این بار بهعلت سرما. تعطیلی مدرسه همچنان فرقی به حالم نکرد، ولی تعطیلی فرهنگستان و خونه موندنم از این منظر که هنوز سرفه میکنم و بیحالم و نیاز به استراحت دارم خوبه. از این منظر که مامان و بابا تهرانن و میتونم بیشتر پیششون باشم هم خوبه. ولی از اونجایی که قراردادم با فرهنگستان ساعت مشخصی در ماهه، این تعطیلیها به ضررمه، چونکه فرصت پر کردن اون ساعت مشخص رو از دست میدم. حالا یا باید روزهای دیگه بیشتر بمونم، یا از حقوقم کسر میشه.
دوشنبه که فردا باشه هم سخنرانی داشتم. در دانشگاه و همچنان بهمناسبت هفتهٔ پژوهش. که خوشبختانه دانشگاهها تعطیل شد و سخنرانیم به روز دیگری موکول شد. چرا خوشبختانه؟ چون مطلب و اسلاید آماده نکردهام هنوز. چون سرماخوردگیم خوب نشده هنوز.
چهارشنبه قراره تو فرهنگستان طی مراسمی از یه سریا تقدیر کنن و منم جزو اون یه سریام. چهارشنبه کلاس هم دارم و باید برم مدرسه. مثل شنبه تصمیم دارم از کلاسهای چهارشنبه هم امتحان انشا بگیرم و مراقبتشونو بسپرم به یکی از همکارا. شاید چهارشنبه هم تعطیل بشه. شاید مجازی بشه. کاش بشه.
سلام.
احتمالا سه شنبه هم تعطیل میشه. بلاد ما شهرصنعتی اش رو یه هفته برقش رو قطع کردن :/