پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۷۶- مزیدِ استحضار

يكشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۷ ق.ظ

دیروز آنچه که تو پست قبلی نوشته بودم رو توی چندتا جملۀ رسمی و اداری خلاصه کردم و یه نامه نوشتم برای کسی که به‌نظرم رسید بتونه کمکم کنه. با جملۀ همان‌طور که مستحضرید نامه رو شروع کردم و به فعالیت‌هام اشاره کردم. اونجایی که می‌خواستم به رسالۀ دکتریم هم اشاره کنم نوشتم مزید استحضار به اطلاع می‌رسانم (این مزید استحضارو تازه یاد گرفتم). تهشم نوشتم روزانه زمان و هزینۀ قابل‌توجهی صرف این مسیر در ساعات پرازدحام می‌شود. با عنایت به قوانین مربوطه و با توجه به شرایط حاضر خواهشمند است در صورت امکان در جهت انتقال اینجانب به مدارس فلان منطقه مساعدت فرمایید. پیشاپیش از بذل توجه شما سپاس‌گزارم.

انتقالی گرفتن تو آموزش‌وپرورش دو نوعه. برون‌استانی که اصلاً حرفشو نزن؛ چون تهران انقدر کمبود معلم داره که تو بخشنامه‌شون نوشتن سیاست انقباضی داریم. به این معنی که معلم با لباس سفید وارد مجموعه میشه و با کفن خارج میشه. نوع دوم انتقال، درون‌استانیه. فرایند انتقال از طریق سامانه صورت می‌گیره ولی تجربه‌گران می‌گن ۹۹.۹۹ درصد درخواست‌های سامانه رد میشه و فقط به اونایی که حضوری مراجعه می‌کنن و توصیه‌نامه‌ای چیزی دارن ترتیب اثر داده میشه. با اینکه تو بخشنامه نوشتن فقط از طریق سامانه اقدام کنید و نامه نیارید، ولی اون روز که با اون مسئول صحبت می‌کردم گفت تنها راهش همینه. گفت من خودم اجازۀ خروج نمی‌دم و تو شورا هم به همکارام می‌گم موافقت نکنن با رفتنت. مگر اینکه لابی کنی. از اونجایی که تا حالا لابی نکرده بودم نمی‌دونستم چیه و حدس زدم یه چیزی تو مایه‌های پارتی‌بازی باشه. گوگل نوشته بود اعمال نفوذ بر قانون‌گذاران. قانونشون به اینکه نیروها کجا بازدهی بیشتری دارن کاری نداره. کل‌نگر نیستن. به این فکر نمی‌کنن که منِ نوعی می‌تونم تو یه منطقۀ دیگه بازدهی بیشتری داشته باشم. همین بازدهی رو برای منطقۀ خودشون می‌خوان. اون روز برای بار چندم داشتم براشون توضیح می‌دادم که هدف من معلمی نبود و نیست و حضورم موقتیه. من پژوهشگرم و می‌خواستم کنار دفاع از رسالۀ دکتری، این کارم تجربه کنم. حالا این تجربه، مانع اهداف اصلیم شده و عملاً از کار و زندگی و تفریح‌های نداشته ساقطم کرده. همین حرفا رو آبان پارسال هم گفته بودم بهشون. پیش‌بینی کرده بودم این وضعیتو. جوابشون این بود که شرایط و مشکلاتت ربطی به ما نداره و می‌تونی نیای. فی‌الواقع گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالۀ من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.

امروز امضای مساعدت رو گرفتم. ولی فعلاً بدون این نامه از طریق همون سامانه اقدام می‌کنم. اگه درخواستم رد بشه (که احتمالاً میشه) کاری که دوست ندارم بکنم رو می‌کنم. این وسط نذر هم می‌کنم که جزو اون یک‌صدم درصدی باشم که درخواستشون با سامانه تأیید میشه.


خواندنی: تو وبگاه فرهنگستان، بالا، گوشۀ سمت چپ، یه کتاب هست به اسم آموزش‌وپرورش آینده. به همت فرهنگستان‌های چهارگانه (زبان و پزشکی و هنر و علوم) نوشته شده. هفتصدوچهار صفحه‌ست. همین‌جوری تورق می‌کردم و اتفاقی رسیدم به سواد معلم‌های فعلی. صفحۀ سی‌وشش و سی‌وهفتش ترسناک بود.



۰۳/۰۳/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۸)

سلام

چقدر از گوگل استفاده میکنید برای همه چیز

پاسخ:
سلام
ابزار و روش کار پژوهشگر چیزی جز جست‌وجوئه؟ ما درون‌گراها نمی‌پرسیم، سرچ می‌کنیم.
و برای همین اون یه هفته‌ای که اینترنت کل ایران قطع بود داشتم تلف می‌شدم از غصه :))
اتفاقاً یه پستم راجع به آمار گوگلم نوشته بودم:

از درونگرایی خب خارج بشید

پاسخ:
راحتم. کمتر آسیب می‌بینم.
۲۷ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۲۶ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

به جای حل مسئله صورت مسأله رو پاک کردن، اون وقت قالیباف می‌اد می‌گه ۲۵ درصد درآمدهامون نمی‌دونیم چی می‌شه، رئیس مجلس کشور ندونه من بدونم :|.

همین بودجه اتلاف شده باید خرج دانشگاه فرهنگیان یا همون تربیت معلم می‌شد، شیوه استخدام و حقوق و محل خدمت رو با کیفیت و دقت انتخاب می‌کردن خلاصه معلم شدن رو باید جوری جذاب می‌کردن که خواهان داشته باشه نه اینجوری زار و فقیر و بیچاره رها بشه...

خروجی چنین معلم‌هایی هم که مشخصه.

پاسخ:
هر چقدر از وخامت اوضاع بگم کم گفتم و اغراق نکردم. یه زمانی امید امام به دبستانی‌ها بود، اون وقت دانش‌آموز دبیرستانی سر جلسهٔ امتحان از من می‌پرسه امام خمینی فوت کرده یا زنده‌ست؟ چند روز پیش بود. می‌خواستم بگم ارتحالیدی بزنه به کمرتون، شما تعطیل میشین از خودتون نمی‌پرسین مناسبتشو؟ صداوسیما به کنار، تقویمم نگاه نمی‌کنید؟

امام خمینی فوت کرده یا زنده است؟😂😂😂😂 اسم کشورشو بلد بود احیانا؟😂

۲۷ خرداد ۰۳ ، ۲۰:۳۶ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

یا الله، تا این حد؟ خدا رحم کنه به نسل آینده به ما به کشور به ایران .......🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️

 

۲۸ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۴۰ محمدعلی ‌‌

واقعاً چه «ارزش» و اهمیتی داره که یکی بدونه خمینی مرده است یا زنده. توی مدارس خیلی مثال‌های بهتری برای تعجب کردن هست به خدا :)))

پاسخ:
سؤال امتحان نهایی تاریخ بود. یه سری ویژگی از آدم‌های مختلف می‌دن، می‌پرسن من کیستم؟ مثلاً فرض کن نوشته بود من فلان زمان رهبر ایران بودم. حالا این دانش‌آموز مونده بود که از این دو رهبر کدومشون در حال حاضر رهبرن.
یه نفرم خالی گذاشته بود اون سؤالو. و چندتا سؤال دیگه. کلاً تعطیل بود.
یکی از سؤالاشونم این بود که بالاترین مقام سیاسی تو ایران کیه؟ اینو منم شک داشتم. فکر می‌کردم رهبر مقام معنوی داره و رئیس‌جمهور یا رئیس مجلس بالاترینه. تو دفتر دبیران از معلمشون پرسیدم. همه‌شون گفتن واااای تو چجوری گزینش قبول شدی؟ :)) گفتم تازه دو بار گزینش شدم، دو بار هم رفتم بیت! ولی دلیل نمیشه این چیزا رو بدونم :))
والّا :|

ایشالا که مساعدت بشه.

+یکی تو کامنتا پرسیده بود "چقدر از گوگل استفاده میکنی"، سوالم اینه که بقیه برای هر مسئله‌ای دوره میوفتن از بقیه سوال میپرسن؟ ۹۹ درصد سوالارو میشه از گوگل جواب گرفت دیگه. درنهایت مسائلی که به تجربه و مشورت نیاز داره رو میشه پرسید از بقیه.

پاسخ:
والا من اون یه درصد رو که گوگل بلد نیست رو هم صبر می‌کنم که خودم بالاخره بفهمم. ولی بعضیا برای ساده‌ترین مسائل هم مصدع اوقات بقیه میشن :))

محض خوش رقصی اعدامش نکردی یا آمارشو ندادی ننه و باباشو گونی پیچ کنن چون نمیدونسته اونی که زنده است خمینیه یا خامنه ای؟

تازگیا عکس جک و جونور تو ماه ندیدی که کمک کنه به استخدامتر شدنت؟

پاسخ:
آمار اونا رو نه، ولی آمار تو یکی رو باید بدم بهشون :))

+ ببین چند روز پیش اتفاقی بخش هرزنامه یا اسپم نظرات رو چک می‌کردم. کلی کامنت با اسم رضا ثبت شده بود اونجا. فکر کنم بیان خودش آمارتو داره و زحمت منو کم کرده و افاضات گهربارت رو قبل از رویت من مستقیم می‌فرسته تو سطل زباله :|

با همین آدم فروشیا استخدام دولت شدی؟

نونش حناق نمیشه تو گلوت؟

پاسخ:
فعلاً که هر چی نون درآوردیم گذاشتیم تو سفرۀ اسنپ و تپسی. از گلوی خودمون پایین نرفته فعلاً :))

می‌بینم که آی‌پی‌تو عوض کردی. محض اطلاع بگم که با همین آی‌پی آلمان هم قبلاً اومدی و کامنت گذاشتی. البته تو هرزنامه‌ست :|
خدا شفات بده.

به لطف حکومت کریمه شما مجبوریم از وی پی ان برای هر کاری استفاده کنیم، خیلی هم نمیخواد ادای زرنگا رو در بیاری! آی پیه دیگه، ممکنه صد نفر دیگه هم همون آی پی رو داشته باشن!

آره ارواح خیکت

پاسخ:
حکومت مال من نیست.
منم مجبورم از وی‌پی‌ان استفاده کنم.

نه خب فقط آی‌پی نیست. مشخصات گوشی یا لپ‌تاپ هم هست. با این مشخصات فقط خودت کامنت می‌ذاری. برای من نه خودت مهمی نه کامنتات. لذا خطری از جانب من تهدیدت نمی‌کنه. ولی جاهای دیگه حواستو جمع کن دردسر درست نشه برات.

سلام

کار تو آموزش و پروش واقعا سخته، من 6 سال تو غیر انتفاعی کار کردم درسته محیط متفاوته اما کار مشابه و واقعا سخت بود، دانش‌آموزانی که در دنیایی دیگه بودن، والدین پرتوقع و همکارانی که متاسفانه اطلاعاتشون رو به روز نمی‌کردند بخصوص در حوزه دیجیتال و حتی قصد یادگیری رو هم نداشتند ( حتی خاطره‌ای دارم که یادمه یک بار یکی از همکاران گوشیش رو داد دستم گفتن فلانی رو از پیج اینستام حذف کن تا نتونه پیج من رو ببینه و بهشون گفتم خب دست خودتون باشه بهتون یاد بدم که گفتن نه حوصله ندارم خودت انجام بده، به خدا یاد نداشتن اصلا اشکال نداره آدم باید سعی کنه چیزی که یاد نداره دنبال آموزشش باشه ) و و و ... . البته در تمامی موارد استثنا هم وجود داشت 

و اما کمبود شدید نیرو که اونقدر کارهای مختلف روی دوش آدم بود که آدم در 24 ساعت شبانه روز همکار می‌کرد باز هم عقب بود  

اما واقعا تجربه خوبی بود با اینکه خیلی سخت بود، دو سال آخر هم من داشجو ارشد بودم و هر هفته بین شهر محل کارم و شهر محل تحصیلم که فاصله 4 ساعته داشت در رفت و آمد بودم واقعا چه روزهایی گذروندم.

انشالله با انتقال شما موافقت کنن که حداقل خستگی راه کم بشه 

پاسخ:
سلام. 
ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود :))

وااااای خدای من، کاش من اندازه این آقا رضا بیکار بودم

آدم به جای این همه غر زدن و آیه یأس و ناامیدی خوندن و فحش دادن به زمین و زمان تمام تلاشش رو میکنه برای درست کردن اوضاع حتی به قدر جابه‌جا کردن لیوان آب

نمیگم همه چیز خوبه اتفاقا واقعا اوضاع خوبی نداریم اما نارضایتی از مملکت داری در تمام دنیا از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب در تمام ادوار تاریخی وجود داشته، شما در طول تاریخ در هر نقطه جغرافیایی یک مسئول مملکتی معرفی کن که تمام مردم تحت سلطه‌اش ازش راضی بوده باشن، همه جا هم خوبی بوده و هم بدی، اصلا نمی‌خوام موقعیت الان رو توجیح کنم اما اگر از غر زدن و فحش دادن و دعوا کردن کم کنیم و به فکر راه حل باشیم اوضاع بهتر میشه

پاسخ:
ببین به‌نظرم بیماره و از فحش دادن و فکر کردن به اینکه شنونده ناراحت میشه لذت می‌بره. وگرنه آدم سالم بحث می‌کنه و یا قانع میشه یا قانع می‌کنه. 
تجربهٔ چندین‌ساله‌م تو فضای وب‌نویسی میگه اهمیت ندی می‌ذاره میره یه جای دیگه. همین که واکنش نشون میدی به حرفاش، فکر می‌کنه چه آدم مهمیه :)) فضای فرهیختهٔ وبلاگو با کامنت‌دونی اینستا اشتباه گرفته.
۳۰ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۰۲ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

خیابان انقلاب دنبال کتاب بودم یکدفعه دیدم ، گرفتم .

https://bayanbox.ir/info/8585895161854176469/IMG-20240619-200406

پاسخ:
وسطیه چه بانمکه. 
من هنوز با این عکسا ذوق می‌کنم و خوشحال می‌شم. ممنون که دل یه مؤمنو شاد می‌کنید 🥹😅

حالا اون کتابی که می‌خواستینو پیدا کردین؟
۳۰ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۵۱ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

دیگه هرجا موضوعی جغدی ببینیم یاد وبلاگ شما می‌افتیم، قابلی نداشت، نه پیدا نکردم، توی پست جدید هم نوشتم .

حتی انتشاراتی خودش هم نداشت زنگ زدم، گفت انقلاب بگرد شاید تک و توکی مونده باشه. می‌گفت قیمت چاپ و هزینه کاغذ خیلی بالا رفته دیگه تجدید چاپ نکردن.

آخرش برخلاف میلم اینترنتی سفارش می‌دم.

پاسخ:
انقدر زود ناامید و تسلیم نشید. بازم بگردید اگه فرصت دارید. از پژوهشگاه هم پرسیدید؟
۳۱ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۳۴ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

آره پژوهشگاه هم حضوری یه بار رفتم ، حوالتم داد به فروشگاه شون ، رفتم نداشتن. تا کی فرصتی شه یه بار دیگه برم.

ان‌شاءالله.

پاسخ:
چون استاد شریف بودن (شاید هنوزم باشن) و چون رشته‌ش تو دانشگاه بود، اگه جزو منابع درسی باشه ممکنه کتابفروشی کنار مسجد دانشگاه هم بفروشه.

+ شما هم بی‌خیال کتاب بشید من رها نمی‌کنم :))
۳۱ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۳۳ اقای ‌ میم

این رضا ما رو هم بیچاره کرده سر کار هم یه نمونه از این افراد داریم

 

پاسخ:
ایشالا به‌زودی به یه گرفتاری بزرگ و خوب! دچار بشن و مثل خیلیای دیگه که فرصت نمی‌کنن به وبلاگم سر بزنن، اینجا رو یادشون بره و نیان و نخونن و ما هم بی‌بهره بمونیم از افاضاتشون.
۳۱ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۳۴ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

کتاب‌فروشی رو حقیقتا نرفتم، ولی  انتشارات شریف رو تماس گرفتم نداشتن.

ان‌شاءالله تو این رفت و آمدها و سرزدن‌ها پیدا می‌کنم.

ممنون از راهنمایی شما. :)

سلام نسرین جان

امیدوارم حالت خوب باشه

ببخشید من هر چند ماه یک‌بار میام و سُک‌سُک می‌کنم و میرم. چند بار اومدم وبلاگت را باز کردم اما کار پیش اومد و فرصت نشد بخونم و نظر بذارم.

راستش وقتی امروز مطالبت را می‌خوندم به‌جای تو احساس خستگی کردم و جا داره یه خداقوت حسابی بهت بگم. واقعا خیلی سخته مدرسه و فرهنگستان و تحصیل را با هم پیش ببری.

نمیدونم اطلاع داری که معلم‌ها می‌تونن برای تحصیل تا 5 سال مرخصی بگیرن؟ اگه بتونی مرخصی بگیری، کم‌تر خسته میشی و می‌تونی وقتت را روی رساله بذاری.

پاسخ:
سلام
ممنونم. آره می‌دونم. ولی مرخصیامو نگه‌داشتم برای بچه‌هام که بیشتر پیششون باشم 🤣

امروز حساب کردم دیدم فقط ۹ ساعت از ۲۴ ساعت خونه‌ام که اونم چهار پنج ساعتش خوابم و بقیه‌ش تو آشپزخونه 🥹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">