۱۹۷۶- مزیدِ استحضار
دیروز آنچه که تو پست قبلی نوشته بودم رو توی چندتا جملۀ رسمی و اداری خلاصه کردم و یه نامه نوشتم برای کسی که بهنظرم رسید بتونه کمکم کنه. با جملۀ همانطور که مستحضرید نامه رو شروع کردم و به فعالیتهام اشاره کردم. اونجایی که میخواستم به رسالۀ دکتریم هم اشاره کنم نوشتم مزید استحضار به اطلاع میرسانم (این مزید استحضارو تازه یاد گرفتم). تهشم نوشتم روزانه زمان و هزینۀ قابلتوجهی صرف این مسیر در ساعات پرازدحام میشود. با عنایت به قوانین مربوطه و با توجه به شرایط حاضر خواهشمند است در صورت امکان در جهت انتقال اینجانب به مدارس فلان منطقه مساعدت فرمایید. پیشاپیش از بذل توجه شما سپاسگزارم.
انتقالی گرفتن تو آموزشوپرورش دو نوعه. بروناستانی که اصلاً حرفشو نزن؛ چون تهران انقدر کمبود معلم داره که تو بخشنامهشون نوشتن سیاست انقباضی داریم. به این معنی که معلم با لباس سفید وارد مجموعه میشه و با کفن خارج میشه. نوع دوم انتقال، دروناستانیه. فرایند انتقال از طریق سامانه صورت میگیره ولی تجربهگران میگن ۹۹.۹۹ درصد درخواستهای سامانه رد میشه و فقط به اونایی که حضوری مراجعه میکنن و توصیهنامهای چیزی دارن ترتیب اثر داده میشه. با اینکه تو بخشنامه نوشتن فقط از طریق سامانه اقدام کنید و نامه نیارید، ولی اون روز که با اون مسئول صحبت میکردم گفت تنها راهش همینه. گفت من خودم اجازۀ خروج نمیدم و تو شورا هم به همکارام میگم موافقت نکنن با رفتنت. مگر اینکه لابی کنی. از اونجایی که تا حالا لابی نکرده بودم نمیدونستم چیه و حدس زدم یه چیزی تو مایههای پارتیبازی باشه. گوگل نوشته بود اعمال نفوذ بر قانونگذاران. قانونشون به اینکه نیروها کجا بازدهی بیشتری دارن کاری نداره. کلنگر نیستن. به این فکر نمیکنن که منِ نوعی میتونم تو یه منطقۀ دیگه بازدهی بیشتری داشته باشم. همین بازدهی رو برای منطقۀ خودشون میخوان. اون روز برای بار چندم داشتم براشون توضیح میدادم که هدف من معلمی نبود و نیست و حضورم موقتیه. من پژوهشگرم و میخواستم کنار دفاع از رسالۀ دکتری، این کارم تجربه کنم. حالا این تجربه، مانع اهداف اصلیم شده و عملاً از کار و زندگی و تفریحهای نداشته ساقطم کرده. همین حرفا رو آبان پارسال هم گفته بودم بهشون. پیشبینی کرده بودم این وضعیتو. جوابشون این بود که شرایط و مشکلاتت ربطی به ما نداره و میتونی نیای. فیالواقع گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالۀ من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
امروز امضای مساعدت رو گرفتم. ولی فعلاً بدون این نامه از طریق همون سامانه اقدام میکنم. اگه درخواستم رد بشه (که احتمالاً میشه) کاری که دوست ندارم بکنم رو میکنم. این وسط نذر هم میکنم که جزو اون یکصدم درصدی باشم که درخواستشون با سامانه تأیید میشه.
خواندنی: تو وبگاه فرهنگستان، بالا، گوشۀ سمت چپ، یه کتاب هست به اسم آموزشوپرورش آینده. به همت فرهنگستانهای چهارگانه (زبان و پزشکی و هنر و علوم) نوشته شده. هفتصدوچهار صفحهست. همینجوری تورق میکردم و اتفاقی رسیدم به سواد معلمهای فعلی. صفحۀ سیوشش و سیوهفتش ترسناک بود.
سلام
چقدر از گوگل استفاده میکنید برای همه چیز