۱۸۱۰- برای ترسیدن
برای وبینارها و کارگاههامون از سه چهار ماه پیش برنامهریزی کردیم. تبلیغ کردیم، ثبتنام کردیم، همهمون برنامههامونو جابهجا کردیم که تو فلان روز و ساعت خالی باشیم و گوشهای از کارو بگیریم. پیام داد که من دلم نمیاد تو این شرایط این وبینارو برگزار کنم. اگه لغو کنی برات مشکلی پیش میاد؟ میتونی یه بهونه برای معاونت بیاری تشکیل نشه؟ یه بهونه برای معاونت آوردم و تشکیل نشد.
پرسیدم کارگاهو تشکیل میدی تو این شرایط؟ گفت چون ثبتنام کردن و پول دادن، هر چی شرکتکنندهها بگن. از شرکتکنندهها پرسیدم مشکل اینترنت ندارید؟ میتونید شرکت کنید؟ میخواید شرکت کنید؟ همه گفتن آره. تشکیل شد.
دانشگاه پیامک زده بود (ناگفته نمانَد که با هر پیامکی که فرستندهش دانشگاهه قلبم هرّی میریزه) که برای مسئولین نشریهها و مجلهها یه گروه تو ایتا تشکیل دادیم و این لینکش. گویا من مدیر مسئول یا سردبیر مجلهام. نصب نکردم. دوباره پیامک اومد که اگر اونجا برنامهای جلسهای مطلبی موردی اطلاعرسانی بشه مسئولیتِ بیخبر موندنتون با خودتونه. نصب کردم و تو bio نوشتم ایتا رو دوست ندارم. دانشگاه مجبورم کرده نصبش کنم.
جمعی از استادان دانشگاهها بیانیهای امضا کردهن که محتواش محکومیت بازداشت دانشجویان و ضرورت آزادی هرچه سریعتر آنهاست. لیستو مرور میکردم و با دیدن اسم استادهای دورۀ کارشناسیم بهشون افتخار میکردم که پشت دانشجو رو خالی نکردن. از استادان دورۀ ارشدم یکی دو نفر بیشتر تو این فهرست نبود و از استادان دورۀ دکتری هیچ کس. دنبال چندتا اسم خاص هم گشتم، نبود. گذاشتم به حساب اینکه خبر ندارن از یه همچین بیانیهای.
دیروز لینک بیانیه رو برای استادهام فرستادم. فرستادم تو تکتک گروههای درسیای که هنوز ترک نکرده بودیم. فقط یک لینک، نه بیشتر. شب پیامک زده بود که میخوای پیامی که تو فلان گروه درسی فرستادی رو پاک کن اگه ندیده استاد. نوشتم الان اگه از فرستادنش برای استادم بترسم فردا از امضا کردنش خواهم ترسید. نوشت فلانی فقط استادمون نیست. رئیس دانشگاه هم هست. نوشتم الان اگه نتونم جلوی رئیس دانشگاه، صراحت داشته باشم فردا جلوی رئیسهای بزرگتر نمیتونم حرفمو بزنم. این فقط یه تمرینه.
نتیجه؟ صبح یه کارت زرد گرفتم از رئیس دانشگاه که از ارسال پیامهای غیردرسی و غیردانشگاهی اکیداً خودداری کنم.