۱۷۹۶- از هر وری دری ۱۸
۱. یکی از موضوعاتی که تو کارگاهها و وبینارهایی که شرکت میکردم اذیتم میکرد این بود که مثلاً میگفتن ساعت ۷ شروع میشه و ساعت ۷ هم یه عدهای حاضر بودن، ولی چند دقیقه از ۷ میگذشت و تازه میومدن میگفتن حالا تا ۷ و ربع هم صبر کنیم بقیه بیان. از وقتی که به قدرت رسیدهام رأس ساعت مقرر به مدرس یا سخنران میگم به احترام دوستانی که بهموقع اومدن شروع بفرمایید؛ جلسه ضبط میشه و دوستانی که دیر برسن میتون بعداً فیلمو ببینن. اگه یه روز تو این مملکت کارهای بشم جاهای دیگه هم این موضوع رو نهادینه میکنم که هفت ینی هفت.
۲. استاد آمار و اسپیاساس در ساعت ۱:۲۸:۰۰ کارگاهش میخواست مثال بزنه، علی و احمد و جافِت و مراد رو مثال زد. حالا علی و احمد کلیشه هستن، قبول؛ ولی جافت و مراد از کجا به ذهنش رسید؟ جافِت ینی چی اصلاً؟ آیا همون جواده؟
۳. اتوبوسی که باهاش داشتم برمیگشتم تبریز (شش روز تهران بودم شش ماه قراره تعریفش کنم)، یه جایی فکر کنم زنجان نگهداشت برای ناهار و نماز. یه مسجدی بود، رفتم اونجا برای نماز. یه دختر ده دوازدهساله با یه پسر هفت هشتساله اونجا ازم آب خواستن برای وضو. چون عجله داشتن میخواستن سریع همونجا وضو بگیرن. سرویس بهداشتی شلوغ بود. منم یه بطری آب از شب قبل گذاشته بودم جایخی یخچال خوابگاه که یخ ببنده. یه فلاسک کوچیکم آبجوش داشتم. گفتم صبر کنید این دوتا رو ترکیب کنم ببینم میتونم براتون آب ولرم جور کنم یا نه. نه اسمشون یادم موند، نه اینکه از کجا میان و به کدوم شهر میرن. ولی یادمه که گفتن داریم میریم دیدن خالهمون. از آشنایی باهاشون کیف کردم.
۴. امسال محرم میلاد عظیمی یه پست گذاشته بود راجع به شبهۀ فتوحات اسلامی. خلاصۀ پستش این بود که بهگواهی اسناد تاریخی، سنی و شیعه اعتقاد داشتند و دارند که علی و فرزندان علی و طبعاً امام حسین در فتح ایران شرکت نداشتند. کاملتر و جزئیاتش تو کپشن هست.
۵. دختره اصطلاحاً شلحجاب بود و مادرش هم چادری نبود. در کل خانوادهش با اینکه اهل حلال و حروم و نماز و روزه بودن ولی آنچنان هم مذهبی نبودن. داشتیم راجع به تنهایی سفر رفتن صحبت میکردیم که گفت ترم سوم دانشگاه برای نصب تلگرام از پدر و برادرم اجازه گرفتم و تا پیشدانشگاهی با مادرم میرفتم مدرسه. حتی وقتی خودم زبان تدریس میکردم مادرم تا آموزشگاه میومد و اونجا مینشست تا تدریس من تموم بشه. سفر مجردی، حتی سفر زیارتیِ دانشجوییِ غیرمختلط هم براش رویا بود. اینجا بود که فهمیدم تعصب ناموسی جدا از مذهبه.
۶. یه فامیلم داریم که چون دریاچۀ ارومیه خشک شده، هر چند وقت یه بار عکس نقشۀ ایرانو میذاره تو گروه و اسم خلیج فارسو خط میزنه مینویسه خلیج عربی که منو سکته بده. هر بارم من تذکر میدم که همونقدر که دریاچۀ ارومیه برای ما عزیزه خلیج فارس هم محترم و عزیزه و این خزعبلاتو منتشر نکنه و به بهانۀ حمایت از دریاچۀ ارومیه از عربها حمایت نکنه و سنگ عربها رو به سینه نزنه. ولی توجیه نمیشه. منم برای خشک شدن دریاچۀ ارومیه و دهها دریاچۀ دیگه که اینا اسمشونم نشنیدن ناراحتم. ولی دلیل نمیشه اسم خلیجی که مال خودمونه عوض کنم. خدایا منو به تلافی کدوم گناهم با اینا فامیل کردی؟
۷. یکی از هممدرسهایام با خانواده رفته بوده رستوران و عکساشو استوری کرده بود. رستورانه مجلل و باکلاس بود و از اینا بود که تو فضای بازه و یه کاخی قصری چیزی هم کنارشه. یه کم بعد دیدم این هممدرسهای استوری گذاشته که «کارکنان فلان رستوران [همون رستوران مجلل استوری قبلش] بسیار دهاتی هستن و آداب پذیرایی بلد نیستن و وسط غذا خوردن کارتخوان میارن پولشونو پرداخت کنیم». حالا من به این رفتار و آدابندانی کارکنان رستوران و قصور در پذیراییشون کاری ندارم، ولی نتونستم معادل گرفتنِ «دهاتی» با «کسی که آداب پذیرایی بلد نیست و بیفرهنگه» رو برتابم و ساکت بشینم. لذا بهنمایندگی از روستاییان سرزمین پهناورم به خانم دکتر خودبافرهنگپندار مملکت تذکر دادم این واژه رو با معانی پَست بهکار نبره.
۸. یه بار از لابهلای حرفای دوستِ مهاجرم متوجه شدم مجبوره که تو محل زندگی جدیدش حجاب نداشته باشه. کاری به اینکه تو دانشگاه و محل کار مجبوری و تو خونه که مجبور نیستی و اگه بخوای میتونی عکسای شخصیتو باحجاب بذاری ندارم. سؤالم اینه که چه فرقی هست بین حجاب اجباری و بیحجابی اجباری؟ من هر دو رو برنمیتابم.
۹. از حدود شصت هفتاد پیکی که تا حالا سفارشای اسنپو برامون آوردن فقط یکیش خانم بوده. یه دختر همسنوسال خودم به اسم پروین که با پراید یا ۲۰۶ (یادم نیست مدل ماشینش، ولی سفید بود) رب آورد برامون. دو سه مورد هم غیرترکزبان داشتیم بین پیکها. اقلیتها رو دوست دارم.
۱۰. پارسال تو یه پیجی برای اولین بار با کادایف آشنا شدم و خمیر آمادهشو از یکی از سوپرمارکتهای اطرافمون سفارش دادم و طبق دستورالعملی که روش نوشته بود و فیلمی که تو یوتیوب بود درستش کردم. ولی خوشمزه نشد. توضیحاتشم به ترکی استانبولی بود. میتونید kadayif + hastel رو گوگل کنید ببینید چیا میاره. من به فارسی چیزی پیدا نکردم. ضمن اینکه یادم رفت بعد از درست کردن ازش عکس بگیرم. فقط همین یه عکسو قبل از باز کردن بسته گرفتم ازش:
رائفیپور هم در مورد فتوحات خیلی خوب مطلب گفته.البته فتوحات اسلامی برازنده نیست باید گفت فتوحات اعراب یا فتوحات غیر اسلامی.
آره الان چندین رود بزرگ و دریاچه تو اروپا و آمریکا خشک شدن ولی مردمش دیگه از این حرفا واقعا نمیزنن. متأسفانه فکر کنم اینها همه تاثیرات تبلیغات پانها هست.
بخش 8 فکر کنم جملهبندی اول پاراگراف یه «باشه» کم داره.