۱۲۹۵- گزارشی کوتاه از دو سفارش اینترنتی اخیر
قدیما روزه که میگرفتم تا موقع اذان تو پیجهای آشپزی میگشتم و هی غش میکردم و هی ضعف میکردم تا اذانو بگن. اما اخیراً با پدیدهای به نام اسنپفود آشنا شدم که رویاهای آدمو به واقعیت تبدیل میکنه.
یه چند روز بابت تهران رفتنام روزهٔ قضا داشتم. چند روز پیش چند تا شو گرفتم و با اینکه اذان ساعت پنج زمستون کجا و اذان ساعت نه تابستون کجا، ولی دم اذان عجیب هوس حلیم کرده بودم. چهل دقیقه قبل از اذان از یکی از رستورانا و فقط هم از همون یه دونه رستوران یه کاسه حلیم پیدا کردم و به طرفةالعینی سفارش دادم و دقیقاً همزمان با صدای ربنا زنگ درو زدن و یَک ذوقی کردم که اون سرش ناپیدا.
اون استکان نعلبکی هم مال باباست.
+ من هر موقع اینستا پست میذارم قیافهٔ ندیدهٔ شماها میاد جلوی چشمم و تا اسکرینشات نگیرم نذارم وبلاگم عذاب وجدان رهام نمیکنه.
+ حالا چرا به خرید اینترنتی علاقهمندم؟ پاسخ این سؤال ریشه در خصلت جامعهگریزی من داره. با اینکه دوران تحصیلم دانشآموز و دانشجوی فوقالعاده منظمی بودم و بدون تأخیر و غیبت سر کلاسا (حتی کلاس ساعت هفت اخلاق و اندیشهٔ اسلامی و تفسیر قرآن و تمام دروس عمومیم که همهشونو هفت یا هشت صبح برمیداشتم) حاضر میشدم، ولی متنفر بوده و هستم از اینکه ساعت مشخصی مجبور باشم جایی حاضر بشم و همزمان با بقیهای که باهاشون حال نمیکنم کاری انجام بدم. و تمام این ۱۹ سالی که درس میخوندم آرزو میکردم مسئولین آموزشی به این سطح از درک برسن که واقعاً لزومی نداره ما هر روز سر ساعت مشخصی پاشیم بریم دانشگاه و با یه عده بشینیم سر فلان کلاس. خب شاید من اون لحظه حس اون درسو نداشته باشم؟ شاید اصن حوصلهٔ دیدن آدمای اونجا رو نداشته باشم؟ نه برای درس که در مورد کار هم بر همین عقیده استوار بودم و هستم. از اینکه یه ساعت مشخص برم یه کاری رو انجام بدم بینهایت بیزارم و ترجیح میدم یه کاریو بهم بدن و یه زمانی رو مشخص کنن و من تا اون زمان مقرر کار رو تحویل بدم. برای همین هم نتونستم بیشتر از دو هفته تو اون شرکت دووم بیارم. هفتهٔ سوم فایلها رو از رئیسم گرفتم و گفتم بدین ببرم با لپتاپم انجام بدم و حتی زودتر از زمان مقرر با کیفیتی بهتر با تلگرام تحویل دادم. اینا رو چرا گفتم؟ که بگم ناف منو تو خونه دفن کردن انگار. به عقیدهٔ قدما ناف هر کیو هر جا دفن کنن جَلد اونجا میشه. گویا اغلب میبردن اطراف مسجد و یه مورد هم شنیده بودم مال یکیو برده بودن دانشگاه و با اینکه همیشه بهشوخی میگن ناف تو رو تو مدرسه دفن کردیم ولی من حتم دارم نافم تو خونه و زیر همین تختم به خاک سپرده شده که ۹۸.۲ درصد بیستوچهار ساعتمو روی اون سپری میکنم و مایحتاجمم از همین نقطه تأمین میکنم.