پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

با این مقدمه که سه ماهه چپیدم تو این یه وجب جا و اصن با کسی کاری ندارم و به جز نگار که هم‌مدرسه‌ای و هم‌دانشگاهیم بود و نسیم که هم‌اتاقیمه کسیو تو این خوابگاه نمی‌شناسم و نه سلامی نه علیکی نه دور همی و نه حتی چهار تا دیالوگ خشک و خالی با کسی؛ پیرو دیالوگ چند شب پیش با اون دختره که هنوز اسمشو نمی‌دونم و نمی‌دونم چرا نمیرم بپرسم که اینجا هی بهش نگم دختره؛ امروز سه تا دیالوگ دیگه هم با سه نفر دیگه داشتم که به عنوان اولین دیالوگام با این دخترا ثبت و ضبطشون می‌کنم


داشتم ظرفای ناهارو می‌شستم

یه دختره: می‌تونم یه چیزی بگم؟

من در حالی که شیر آبو می‌بندم: بله، بفرمایید

دختره: لباسایی که می‌پوشیو دوست دارم مثلاً همینایی که الان تنته 

من: ممنون، قابل شمارو نداره

دختره: از کجا خریدی؟

من: بافته!

دختره: مامانت بافته؟

من: نه! عمه‌ام بافته

دختره: چه عمه‌ی خوبی، من عمه ندارم

سکوت می‌کنم

خب چی بگم؟

بگم خدا عمه نصیبت کنه؟!!!

اسم اینم مثل قبلی نپرسیدم


داشتم برای ناهار فردا کتلت درست می‌کردم

یه دختره هم داشت ماکارونی گرم می‌کرد

دختره: شما ترکی؟

من: اوهوم

یه کم بعد

من: چه جوری فهمیدی؟

دختره: منم ترکم؛ یه بار تلفنی با مامان یا بابات حرف می‌زدی

سکوت می‌کنیم

یه کم بعد

دختره: اصالتاً ترک نیستی، نه؟

من: هفت جد اندر جدم تبریزی بودن

دختره: هممممم تو خونه هم ترکی حرف می‌زنین؟

من: بله! مگه نمیگی با خانواده‌ام تلفنی ترکی حرف می‌زدم...

دختره: بهت نمیاد

من: ینی رو پیشونی‌م نوشته این بهش نمیاد ترک باشه؟

دختره: آخه اگه ترک بودی الان ذوق می‌کردی که یه ترک دیدی و ترکی حرف می‌زدی

سکوت می‌کنیم

دختره: رشته‌ات چیه؟

توضیح میدم

دختره: می‌دونستی همین آهنگر چه قدر به ماها توهین کرده؟

من: نه؛ نمی‌دونستم؛ چه قدر؟

دختره: برو سرچ کن توهیناشو تو سخنرانیاش ببین

من: خب من خودشو دارم می‌بینم دیگه؛ خیلی محترمانه است رفتارش

دختره: گفتم دیگه؛ اصن شبیه ترکا نیستی؛ اون به ما توهین کرده

سکوت می‌کنیم

دختره: موفق باشی

من: تو هم همین طور


سری اولِ کتلتارو از تو ماهی‌تابه برداشتم و سری دوم رو گذاشتم که سرخ بشن

اومدم نشستم پای لپ تاپ و

یه لحظه یادم افتاد غذام رو گازه و بدو رفتم سمت آشپزخونه

دیدم یه دختره بالا سرشونه و نذاشته بسوزن

تشکر کردم و 

دختره: شما رشته‌ات چیه؟

توضیح دادم

سکوت کردیم

بابت کتلت‌ها تشکر کردم، شب به خیر گفتم و خدافظ و اسم اینم نپرسیدم


می‌دونم که خیلی دیر جوشم و خودمم اینو خوب حس می‌کنم

می‌دونم که هر کسیو وارد شعاع روابطم نمی‌کنم

می‌دونم که یه کم سخت می‌گیرم

می‌دونم...
۹۴/۰۹/۱۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

عمه جون

نگار

هم‌اتاقی شماره 1