513- دختره در حالی که مسواک میزد بره بخوابه تو افق محو شد و دیگه ندیدمش
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸ ب.ظ
خوابگاهِ اینجا مثل اونجا سوییت نیست و به جز اتاق خواب همه چیش مشترکه
تو آشپزخونه داشتم ظرف میشستم
یه دختره: ببخشید؟
من: جانم
دختره: شما تازه اومدی؟
من در حالی که لبخند میزنم: منظورت امساله؟ این ماه، این هفته، امروز، یا چی؟
دختره: قبلاً ندیده بودمت، ینی کلاً خیلی کم میبینمت
من: آهان! نه عزیزم سه ماهه اینجام ولی ساعت حیاتیم با شماها فرق داره
بعدش اشاره کردم به ساعت و گفتم مثلاً الان میرم ناهار بخورم
+ این پست را دریابید: hichgah.blog.ir دستپخت یکی از خوانندگان وبلاگم
اسمشم کیک انارشکلاتیِ در فر پخته شده است
نوشته: مراد از نسرین همون نسرینِ مراده :)))
۹۴/۰۹/۱۳