شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۲۶ ب.ظ
دست یکی از هوادارای تیم کاشیما یه شعار به زبان ژاپنی دیدم یاد معلم پرورشیمون افتادم. پونزده سال پیش، که من حدوداً اول راهنمایی بودم، یه روز اومد گفت راسته که میگن تو ژاپنی بلدی؟ گفتم آره. این آره رو برای اطلاعاتی که راجع به کشور ژاپن و فرهنگشون از تلهتکست خونده بودم گفتم. بچهٔ بامعلوماتی بودم و اطلاعات عمومیم خوب بود نسبت به سنم و همسنوسالام. گفتم آره و گفت میشه بیای یه چیزی به خط ژاپنی بنویسی؟ منم با اعتماد به نفس رفتم سه تا خط کشیدم روهم، شبیه عدد پی، بعد گفتم این الفشونه. بعد اومدم نشستم. حالا بعد پونزده سال اومدم اعتراف کنم من هیچ وقت ژاپنی بلد نبودم و اونی هم که پای تخته نوشتم الفشون نبود :|
پ.ن: میخواستم عنوان پستو بذارم الف قامت یار. تو گوگل ترنسلیت نوشتم الف قامت یار به ژاپنی چی میشه؟ دیدم الفو نمیفهمه، نوشتم آ قامت یار چی میشه؟ نوشت あなたは恋人だ. بعد همینو نوشتم و ترجمه رو معکوس کردم که مطمئن شم معنیش الف قامت یاره. کصافط چی ترجمه کرده باشه خوبه؟ نوشت تو عاشق هستی :|
+ چیزی از ارزشهامون کم نشد البته :))
۹۷/۰۸/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)
واژهها
پاسخ:
شاعر میفرماید هر چه من دیوانه بودم، گوگل ترنسلیت بیشتر :|
پاسخ:
والا به خدا :)) تیم فقط تراختور
با این ترجمههاشون :|
پاسخ:
فال گوگل ترنسلیت :))
پاسخ:
مگه نمیدونی؟! مراد مرادیان :))
پاسخ:
انتظار داشتم زیر جملهٔ تو عاشق هستی بنویسه اگه به بابات نگفتم! بعد آهنگ اگه به بابات نگفتم یه آشی برات نپختمِ جواد یساری پخش بشه :|
پاسخ:
در جریان در و پنجرههای بستهشون نبودم ولی خسته نباشن و خدا قوت
من اصن فوتبال نمیبینم. معنی تفاضل گلم تازه امشب فهمیدم :))
پاسخ:
شکایت میکنم از شرکت گوگل. باید اعادهٔ حیثیت کنم :))
پاسخ:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم :)) ولی گوگل فهمید :|
پاسخ:
براشون؟ مگه اونا هم وبلاگمو میخونن؟! :))
پاسخ:
طرح کهن ایرانی و چه به صلیب؟ مگه زرتشتی نبودیم ما؟
آقا من خون ببینم فشارم میافته غش میکنم. پای صلیب خون نریزین. خونریزیمون داخلی باشه لطفاً :))
پاسخ:
آره خدایی. حتی گوگل ترنسلیتاشونم نابغه است :|
سری بعد ازش میپرسم مرادم کجاست ببینم چی میگه :))
پاسخ:
سلام علیکم و رحمة الله
داستان این دستان بسته و در و پنجرهٔ بسته چیه؟ من اصن فوتبال نمیبینم در جریان نبودم.
به استقلالیا و کیروش تبریک گفتیم، جا داره به تراختوریا هم تبریک بگیم خب
پاسخ:
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست :))
پاسخ:
سرچ گوگل وبلاگم که غیرفعاله، ولی موندم اینا اگه این کلمه رو سرچ کنن، در واقع دارن آ قامت یارو سرچ میکنن یا تو عاشق هستی رو؟
پاسخ:
یه جوری گفتم این الفشونه که خودمم باور کردم اون الفشونه. شعرهای حفظی ادبیاتم هر جا یکی دو کلمهش یادم نمیومد خودم یه چیزی میذاشتم و معلممونم متوجه نمیشد. ینی میخوام بگم مرزهای خودباوری رو درنوردیده بودم یه زمانی :|
من وبلاگ شما رو از موقعی که خودم برقی بودم میخوندم. پستای برقی میذاشتین، منم ذوق میکردم که میفهمم :)) یادم هم نیست از وبلاگ کی به وبلاگ شما رسیدم. اسم وبلاگتون ماسفت و ماست فت اولین چیزی بود که توجهمو به خودش جلب کرد.
پاسخ:
گوگل خودشم عاشقه :|
پاسخ:
آره با این توصیفات به نظر میرسه شرایط سختی داشتن. ولی از اونجایی که به فوتبال علاقه ندارم، درک نمیکنم چرا دولت یه همچین پولی به باشگاهها و ورزشکارا میده. اینا انقدر که به فوتبالیستا میرسن به ورزشکارای بقیهٔ رشتههای ورزشی نمیرسن. به تیمهای فرهنگی و المپیادهای علمی هم که اصلاً نمیرسن :|
پاسخ:
برای تعجیل در ظهورش صلوات
پاسخ:
زبان ژاپنی هجاییه. اصن مثل ما نیست که الف و ب داشته باشه. حروف الفباش مثلاً این شکلیه: بَ، بِ، بُ، با، بی، بو، تَ، تِ، تُ، تا، تی، تو، و...
پاسخ:
اتفاقا تو پست قبلی به علاقهٔ وافرت به این زبان اشاره کردم.
تو یه روز دو تا پست بذاری همین میشه دیگه. قبلی شهیده میشه. اون وقت طرف نمیفهمه چه آشی پختیم براش
پاسخ:
این خانه از پایبست ویران است. امیدی هم به بهبود نیست...
ولی خب همین که تلاش میکنن و میرن در سطح جهانی و قارهای مطرح میشن باعث افتخاره
پاسخ:
سکون هم ندارن. فلذا این الفَ یا الفُ یا الفِ هست
پاسخ:
آره :)) خوب شد گفتم :دی
پاسخ:
بله بله :) فقط مستحضر باشید که درونمایهٔ پست الف قامت یاره نه الف حروف الفبای ژاپنی.
پاسخ:
:)) واقعا چرا ما اینجوری بودیم؟ انگار کم آوردن و بلد نیستم و نمیتونم تو کارمون نبود.
+ ما هم دههٔ فجر خمینی ای امام خمینی ای امام، ای مجاهد ای مظهر شرف ای گذشته ز جان در ره هدف میخوندیم. هنوزم حفظم کل شعرشو. بس که هر سال میخوندیم اینو :| :)))
پاسخ:
:)) بسیار هم عالی. بنده کمال تشکر رو دارم ازتون بابت همراهی و مشارکت
پاسخ:
قصدم سر کار گذاشتنش نبود. بچهٔ خوبی بودم. شاگرد نمونهٔ اخلاق بودم و یه بارم بهم جایزه داده بودن سر صف.
گوگل ترنسلیت فالگیر :))
پاسخ:
آره ترجمهٔ معکوسش عین قبلی نمیشه ولی دیگه انقدرم پرت و پلا نمیشه :))
پاسخ:
اون که بله :) عاشق لطفعلیخان زند بودم
پاسخ:
دریای بیکران اعتماد به نفس بودم من. تو همون سن قصیدهای سروده بودم در قالب مثنوی! در مدح معلمی که از کلاسمون دلخور بود. روز معلم بهش دادیم آشتی کرد. برای خودمم کپی برنداشته بودم که الان به عمق فاجعه پی ببرم. یه بارم سر صف تو یه روز بهخصوصی که نمیدونم چه روزی بود سرودههامو برای مسئولین و مدعوین خوندم و جایزه هم گرفتم. متأسفانه الان اون شعرها رو دارم و هی با خودم فکر میکنم چجوری تونستم اینا رو جلوی جمع بخونم آخه. چجوری واقعا :|
پاسخ:
خط ژاپنی بهصورت سنتی از بالا به پایین نوشته میشه. ستونها هم از راست به چپ. امروزه افقی هم مینویسن. اگه افقی بنویسن از چپ به راست مینویسن.
در کل اگه علاقهمند به جهت خطوط هستید:
از چپ به راست: لاتین، سیریلیک، یونانی، گرجی، ارمنی و اتیوپیایی و همچنین مصری، سانسکریت و اسلاوی
از راست به چپ: فارسی و عبری و همچنین کلدانی، آسوری، عربی، ترکی و تاتاری
از بالا به پائین: چینی و ژاپنی سطور از بالا به پائین و حروف از راست به چپ
از پائین به بالا: مکزیکی
در یونان قدیم، نوعی نگارش بوده که ابتدا از راست بچپ مینوشتند و چون به انتهای سطر میرسیدند از چپ به راست مینوشتند و باهمین ترتیب تا آخر پیش میرفتند.
پاسخ:
عه! خودکارشو رو میزم جا گذاشت رفت :|
پاسخ:
یکی از فرقهای کامنت عمومی و خصوصی اینه که وقتی بهصورت عمومی به کامنتی پاسخ میدم این نکته رو در نظر میگیرم که علاوه بر کامنتگذار، سایرین هم اون پاسخ رو میخونن. و اگر کامل و باجزئیات پاسخ میدم دلیلش حضور دیگر خوانندگانه تا اونها هم فیض ببرن.
پاسخ:
مثل فالگیرا اول گفت تو عاشق هستی. بعد کمکم تو سرچهای بعدی محل اختفای عشقمم قراره بگه :))
حالا این پست و مراد و الف قامت یار به کنار، من در شگفتم آفتاب از کدوم سمت طلوع کرده امروز که دو تا بلاگرِ کمپیدا که چه عرض کنم، ناپیدا و وبلاگتعطیلکرده برای پستم کامنت گذاشتن :دی
پاسخ:
به خدا!!! :)))
چند بار امتحان کردم که یه وقت خط رو خط نشده باشه. بعد که مطمئن شدم معنی الف قامت یار به زبان ژاپنی تو عاشق هستی میشه اسکرینشات گرفتم. ولی چون با لپتاپ نذاشتم پستو، دیگه نتونستم آپلود کنم عکسو.
پاسخ:
آره دیگه. تو خودتم ستارهٔ سهیلی در کمپیدایی.
جغد دیدی و یادم افتادی و عکسشو نگرفتی برام بفرستی؟! نچ نچ نچ نچ
میدونی سالانه چند نفر جغد میبینن و بعد عکسشو برام میفرستن؟ :))
پاسخ:
نه نگفت خدا رو شکر :) اگه میگفت با همون اعتماد به نفسی که داشتم باز چند تا خط رو هم میکشیدم میگفتم اینم بشون هست.
دورهٔ کارشناسی، یه بار جزوهمو برده بودم انتشاراتی که بچهها کپی کنن. اسممو رو جزوهم میخی نوشته بودم. میخی رو بلدم واقعا. یه دستبند چرمم دارم نگار از شیراز برام سوغاتی آورده و همیشه دستم بود. رو دستبندم اسممو میخی نوشته. حدس میزدم اونجا بچهها ازم بخوان اسمشونو به میخی بنویسم و کلی تمرین کرده بودم قبلش. بعد یکی از بچهها گفت راسته که میخی بلدی؟ گفتم آره. گفت میشه اسممو بنویسی؟ خودکارشو داد دستم. بعد فکر کن منی که یکی از تفریحاتم ترجمهٔ کتیبهها بود هر چی زور زدم و به مغزم فشار آوردم یادم نیومد حروف میخی :)) فقط الفش یادم بود که خدا رو شکر اسم اون بزرگوارم با الف شروع میشد و الفشو نوشتم. اسم خودمم چون ر داره، حرف ر رو هم از دستبندم تقلب کردم و دو حرف اول اسمشو نوشتم و گفتم شین یادم نیست، بعد ی رو هم باز از روی دستبندم تقلب کردم و الف آخرشم بلد بودم و موند شینش که متأسفانه اسمم شین نداشت تقلب کنم از روی دستبندم :| :))
پاسخ:
میخی و اوستایی رو دبیرستان بودم یاد گرفتم. میخواستم وقتی میرم هگمتانه خودم بخونم کتیبهها رو. یا اوستا رو بدون ترجمه بخونم :| بعد یه معلم المپیاد داشتیم پهلوی ساسانی و اشکانی بلد بود و من چون اون معلمو دوست داشتم رفتم پهلوی هم یاد گرفتم. بعد فکر کن ترم اول ارشدم زبانهای باستانی داشتیم، کمترین نمرهٔ ارشدم نمرهٔ همین درسم بود که ۱۳ شدم :|
پاسخ:
آره دیگه. ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند. الان فقط خواجه حافظ شیراز خبر نداره که اونم فال گرفتم گفت دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا. فهمیدم اونم فهمیده :))
پاسخ:
چون سیزده گرفتم؟! :)) این ۱۳ جزو نمرههای بالای کلاس بود. از این کمترم داشتیم. حتی دو نفر از هشت نفر افتادن این درسو. بقیهٔ نمرههامم نوزده بیسته به خدا [تقلا میکند که ثابت کند هنوز خفن است]
پاسخ:
من اولین بار سال ۸۱ با تلهتکست آشنا شدم. اولین شمارهای هم که خوندم ۷۴۱ بود. جک و چیستان. من هر روز بیشتر از نیم ساعت اجازه نداشتم بخونمش. مامان و بابا فکر میکردن به درسم لطمه میزنه. برای همین صبح خیلی زودتر از بقیه بیدار میشدم که تلهتکست بخونم. همیشه هم از ۷۴۰ که سرگرمی بود شروع میکردم و صفحهٔ فرهنگ و هنر و پزشکی و آخ آخ پزشکی :)) صفحهٔ مورد علاقهم بود! تا ۸۳۰ که جدول پخش برنامهها بود و بعد کالابرگها (آخی، چقدر پیر شدم که مفهوم کالابرگو میدونم :دی). بعد اگه والدینم بیدار نشده بودن و فرصت داشتم برمیگشتم ۳۰۰ و اخبار ورزشی. قبل جام جهانی ۲۰۰۶ اخبارو از اینجا پیگیری میکردم و یکی از دغدغههام این بود که فریدون زندی به کدام تیم پیوست. تا راپیدوین اتریش و آپولون نمیدونم کجا همراهیش کردم و دیگه دبیرستان با اینترنت آشنا شدم و از دنیای تلهتکست خداحافظی کردم
چند روز پیش یه سر زدم ببینم هنوزم فعاله یا نه. خییییییلی زرد و چرت و پرت بود مطالبش. خیلی!!!
پاسخ:
من هر موقع مطلب ۱۸+ پیدا میکردم سریع آمار صفحه رو تو مدرسه به دوستام میدادم اونا هم بخونن :))
پاسخ:
ها، :)) قابل شما رو نداره. سخت نیست یاد گرفتنش :)
پاسخ:
سلام :| سپاسگزارم با ز درسته :|
پاسخ:
بستگی به زبان مبدأ و مقصد داره. شاید انگلیسی به مثلا فرانسوی این مشکلات رو نداشته باشه. گروه رایانهٔ زبانشناسی خیلی تلاش میکنن اوضاع فارسی رو بهبود بدن و هنوز جای کار داره
پاسخ:
پنجره رو باز کنم بشینه لب پنجره؟! :| خب چرا عین آدمیزاد از در نمیاد؟
شعر ترکی که پنجره داشته باشه فقط پنجره دن داش گلیر آی بری باخ بری باخ یادم میاد. تو مگه ترکی؟
+ یه جوری میگی کامنتا رو نبند انگار دستمو میذارم جلوی دهنتون :))
پاسخ:
حالا در و پنجرهش خیلی هم مهم نیست. فقط من چون سرماییام نمیتونم باز بذارم پنجره رو. هر موقع خواست بیاد قبلش خبر بده من همون موقع باز میکنم :))
+ پس اون شعره رو یادت نره بهم بگی
+ بقیه خصوصی کامنت میذارن وقتی کامنتا بسته است. تو نیز چنین کن :دی
پاسخ:
من هر هفته خواب یکی دو تا از بلاگرا رو میبینم. یه بار خواب نیکولا رو میدیدم تو عروسیش از زیر لباس عروس شلوار لی پوشیده بود و جورابشو کشیده بود روی شلوارش. کلی بلاگر هم دعوت بودن عروسیش.
اون شبم که عنکبوت بهم حمله کرده بود خواب لافکادیو رو دیدم :)) فکر میکردم خواب عنکبوت ببینم ولی خواب لافکادیو رو دیدم. خواب دیدم لافکادیو هر چند دقیقه یه بار یه کامنت اعلام حضور میفرسته تا ببینه هنوز بیدارم یا نه. تو خوابم نصف شب بود. بعد من سر کلاس بودم و نمیتونستم بهراحتی جواب کامنتو بدم بگم هنوز بیدارم. نصف شب کلاس داشتم :| کلاسممون شبیه آزمایشگاه بود و پای کامپیوتر بودیم. معلممونم خودش بود. بعد من میدونستم خودش داره کامنت میذاره برام. و همچنان تلاش میکردم وقتی برمیگرده یه سمت دیگه جواب کامنتشو بدم. تو جواب کامنتها هم میخواستم توضیح بدم سر کلاسم ولی نمیتونستم بنویسم اینو. کامپیوتری که باهاش درس میداد وبکم داشت. روشن بود. گفت یکی دستشو بذاره جلوش. یه نفر گفت خب چرا خاموشش نمیکنین؟ من گفتم اگه دستمون جلوش باشه امنیتش بیشتره. بعد یه خانوم معلم یا ناظم اومد پرسید گلسرهای اون یکی کلاسو شما برداشتید؟ گفتیم نه. رفت. تو کلاسمون چند تا گلسر استیل با روکش قرمز بود. دو تا روکشدارو بردیم دادیم به اونا. خلاصه فکر میکردم خواب عنکبوت ببینم. ولی ندیدم.
شب قبلشم خواب جولیکو دیدم. این پیامو براش فرستاده بودم. پیامو برات کپی میکنم: خواب دیدم اومدم کانادا ببینمت. اتاقت یه فضای ده دوازده مترمربعی با کاغذ دیواری آبی آسمانی با شکلهای کارتونی بود. شکل اتاقتم یهکم ذوزنقهطور با سقف کج 😐 هفت هشت سکانس خواب دیدم 😐 یکیش تو بودی و اتاقت 🤔 غمگین بودیم هر دومون 😔 و حوصلهمون از زندگی سر رفته بود 😕 تو یه سکانس دیگه کدو سرخ میکردم برای مهمونا 😐 بدم میاد از کدو 😭 مهمونامم دوستای کارشناسیم بودن 😐 برنجم دم کرده بودم بذاریم روی برنج کدوها رو. کلی هم روغن ریخته بودم تو ماهیتابه. شعلهها هم زود زود خاموش میشدن. کدوهام روشون میسوخت زیرشون سرخ نمیشد و خام مونده بود 😐 تو یه سکانس دیگه هماتاقی ترم اولم لواشک میخواست ازم. که ببره برای مامانش. خونهٔ مامانشم طبقهٔ بالای ما بود. 😐 لواشکا هم زیر فرش بودن 😐 گفت میتونم لواشک بردارم؟ گفتم آره میتونی بدزدی 😐 تو یه سکانسم بابا داشت فشارشو میگرفت میگفت نرماله و کمتر کسی هست که فشار ماکسش مثل من انقدر نرمال باشه 😐 تو یه سکانسم یه مزاحم تلفنی رو شناسایی کردم فهمیدم آشناست 🤓 و تندیس سکانس برتر خوابهای این شب هم تعلق میگیره به اون بخشی که من از سر کار یا دانشگاه برمیگشتم و مراد جلوی تلویزیون بود 😍 سرشو برنگردوند ببینم کیه 😡
پاسخ:
:)) دیشبم خواب دیدم دورهٔ زندیه است، قحطی اومده. ولی یه عده نمیذاشتن به مردم کمک کنیم. من و یه چند نفر دیگه که لطفعلیخان هم جزوشون بود تو لباس مبدل نون خشکی! میرفتیم به مردم آرد میدادیم :|
پاسخ:
و در ادامه خواب مربی آشپزیمو دیدم که کیک و شیرینی مجانی میداد که قنادیشو تبلیغ کنه :|
پاسخ:
واقعا نمیشه به ترجمههای گوگل ترسنلیت اتکا کرد. بعد نمیدونم چرا یه عده میان متنو کپی میکنن اونجا و ترجمهشو بیهیچ تغییری تحویل میدن :|
من خودم یه وقتایی ازش استفاده میکنم. ولی نه برای متون تخصصی. تازه باید حداقل در حد دبیرستان زبان بلد باشی که بفهمی کجاها رو چرت و پرت نوشته
پاسخ:
ینی معنیش نه الف قامت یاره نه تو عاشق هستی؟! :)))
معنیش اینه که تو دلبر منی، تو معشوق منی، تو یار منی، تو مراد منی :دی :))
پاسخ:
دلبر که جان فرسود از او ❤️
پاسخ:
چه خوشگله :) دستت درد نکنه :)
ذخیره کردم به اسم خودت و گذاشتم تو پوشهٔ یادگاریا
من تو خوابم متوجه نمیشم که خوابم. فقط گاهی متوجه میشم که چیزی که میبینم عجیبه. مثلا خواب میبینم در سطح شهر دارم راه میرم، روسری ندارم و خارجیطورم! یا مثلا خواب میبینم خوابگاهمون مختلط هست و چند تا هماتاقی پسر دارم :| یا خواب میبینم در عصر زندیه زندگی میکنم و پولها مال دورهٔ فعلیه. اینجور وقتا گاهی تعجب میکنم گاهی هم تعجب نمیکنم و وقتی بیدار میشم تعجب میکنم.
پاسخ:
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایهٔ طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
پاسخ:
:)) البته من از تراکتور فقط رنگ پیراهنشونو بلدم
پاسخ:
دیشبم خواب دیدم (منظورم از دیشب چند ساعت پیشه) که یه پست گذاشتم با عنوانِ ترسم چو بازگردی، از دست رفته باشم :( متن هم نداشت پستم. حالا اینکه چی شد که من این عنوانو تو خواب انتخاب کردم بماند...
پاسخ:
سایت نیست وبلاگه. فرق دارن این دو مقوله
پاسخ:
والا من در واپسین دقایق بیداریم و ثانیههای آخر قبل از بیهوش شدنم هزار جور دغدغه و فکر و خیال تو ذهنم دارم و مغزم نمیدونم با چه الگوریتمی چند تا شو برمیگزینه و خوابشو اون شب ارائه میده بهم. از دغدغههام میتونم به فقر مردم، گرسنگیشون، محرومیتشون، قرصهای بابا، فشار و قلبش، شامی که خوردیم و کدو بود، محل اختفای لواشکام، نامرتبی ابروهام و چند وقته آرایشگاه نرفتنم، چقدر برای بابا چایی دم کنم که اضافه نمونه و کم هم نیاد، فصل چهارم و پنجم پایاننامهم، خواستگاری به روش سنتی بی هیچ شناخت و عشقی، پیدا کردن کار، کنکور مجدد دکتری و انتخاب عنوان برای پستهای وبلاگم اشاره کنم. اینها در واقع بخشی از مجموعه دغدغههای اخیر من هستن. حالا ممکنه مغزم چهار تا شو رندوم انتخاب کنه و مثل دیشب خواب ببینم یهویی داره خواستگار میاد و به مقدار فراوان چای دم کنم و ابروهام نامرتب باشه و درگیر وقت گرفتن از آرایشگاه باشم و ندونم چجوری به فرد مذکور بگم قصد ازدواج ندارم که دلش نشکنه و بعد بیام خطاب به مراد پست خالی بذارم با عنوانِ ترسم چو بازگردی، از دست رفته باشم :| همینقدر غمانگیز :|
پاسخ:
خوبه حالا همدیگه رو نمیبینیم انقدر خواب همو میبینیم :))
پاسخ:
سلام :) ممنون
نه، اینطوری نیست
الفبای ژاپنی کمتر از صد تاست. اونی که هزار تا حرف داره، البته هزار تا مبالغه است، کمتره، خط چینیه
آره دیدم کتابای جدیدو. اینکه میگن این روش ژاپنیه شایعه است به نظرم.
پاسخ:
سلام
چه جالب! و چه عجیب...
پاسخ:
:)) خب به هر حال اینم یه جور ابتکاره
پاسخ:
ربطش گوگل ترنسلیت بود دیگه :))