۱۲۲۴- آیا اشتباه میکنم که به مخاطب اهمیت میدم؟
فیسبوک اینجوری بود که میتونستی دوستانی که دنبالشون میکنی و دنبالت میکنند رو بدون اینکه اون دوستان بدونن تو چه گروهی هستند به گروههایی تقسیم کنی. دوست، معلم، فامیل، مدرسه، خوابگاه، دانشکده، دانشگاه، پسر، دختر، جدید، قدیمی، همزبان، همکار، همسن، و دهها گروه دیگه؛ تا قبل از انتشار پست تصمیم بگیری چه گروههایی اون رو ببینند و بخونند و چه گروههایی نه. دو سه سالی که تو اون فضا فعالیت داشتم و برخی پستهای وبلاگم رو اونجا میذاشتم خیالم بابت مخاطب راحت بود. اینطور نبود که یک چیزی بنویسی و مدام ذهنت درگیر باشه که فلانی و بهمانی بعد از خوندن این مطلب چه فکری و چه برداشتی خواهند کرد و متنت چه اثری خواهد گذاشت و فلانی راجع به من چه فکری خواهد کرد، که آیا لازمه بیشتر توضیح بدم یا نه؟ من اونجا بارها به دلایل مختلف گزینۀ انتشار پست با همه به جز فلانی و بهمانی رو انتخاب کرده بودم. که هر کسی میتونستن باشن. یکی از معلمام، یکی از دوستام، یکی از اقوام، یه دوست جدید، دوستان قدیمی. یک وقتی خاطرۀ لوس و بیمزه و به قول بعضیها زرد مینوشتم و چون رودروایسی داشتم با معلمها، آقایان و دوستان غیرصمیمی، با همه به جز اونها به اشتراک میذاشتم اون متنو. یه وقتی مناسبت مذهبی بود و مطلبی مرتبط با آن حال و هوا مینوشتم و با دوستان مذهبیام و تعدادی از دوستان غیرمذهبی و نه با همه به اشتراک میذاشتم. یه وقتی هم پیش میومد که یه شُبهه و مسألۀ پیچیده توی ذهنم بود و فقط با دوستانی که مطالعه و سواد کافی داشتند به اشتراک میذاشتم که هم از نظراتشون استفاده کنم و هم بقیه رو گمراه نکنم با حرفام. بعضی از پستها هم عمومی و اصطلاحاً پابلیک بود. دوست داشتم این ویژگیِ اونجا رو.
اما وبلاگ اینطور نیست. اینجا جز رمز گذاشتن راهحل دیگری برای فیلتر کردن افراد نداری. مجبوری اثرت رو به خاطر برخی محدود کنی، سانسور کنی، توضیحات بیمورد و بیخود به متنت اضافه کنی به خاطر کسانی که تازهواردند و بیاطلاع. برای هر متنی هر کسی به هر دلیلی باید فیلتر بشه و نمیشه. یکی چون سنش کمه، یکی چون باهاش رودروایسی داری، یکی چون غریبه است، یکی چون آشناست. ولی نمیشه و نمیتونی بگی فلانی تو بخون، تو نخون. اینجا حتی نمیدونی کی خوند و کی خوشش اومد، یا نیومد. سخته حستو به اشتراک بذاری و ندونی کی چه فکری کرد. بنویسی و ندونی کیا میخونن، کیا نمیخونن، کیا چند وقته نمیخونن و چرا نمیخونن. یه عده خاموش دنبالت کنند و تو حتی به اسم و آدرسشون هم دسترسی نداشته باشی و بیخبر از احساسی که به متنت دارن باشی.
تو زبانشناسی، بخش گفتمان یه مبحثی هست به اسم ساخت اطلاع یا Information structure که اونجا اطلاع نو، کهنه و مفروض رو از منظر شنونده و گوینده بررسی میکردیم. مثلاً من اگه تو یه پستی بگم «بالاخره کتاب رو خریدم»، «کتاب» برای مخاطبم اطلاع کهنه هست و قبلاً راجع به کتاب باهاش صحبت کردم. ولی خریدن کتاب براش اطلاع نو هست. این جمله برای مخاطب جدیدی که در جریان دنبال کتاب گشتن من نبوده مناسب نیست. حالا اگه بگم «من یه کتابی خریدم» هم کتاب اطلاع نو هست، هم خریدن. ینی در ادامه لازمه در مورد کتاب بیشتر صحبت کنم. اطلاع کهنه رو میشه از جمله حذف کرد. مثلاً اگه فقط بگم «بالاخره خریدم»، این جمله برای اونایی که احتمالاً در جریان اینکه من مدتها دنبال یه کتابی با فلان مشخصات بودم بودند کافیه، اما برای مخاطب جدید، جملۀ مبهمیه. جایگاه سازهها هم نو یا کهنه بودن اطلاع رو مشخص میکنه. جملۀ «چراغها را من خاموش کردم» رو با «من چراغها را خاموش کردم» مقایسه کنید. «من» در جملۀ اول، اطلاع نو هست و در جملۀ دوم نه.
چند روز بود که سعی میکردم راجع به حسی که جمعه صبح تو نونوایی داشتم بنویسم. یه متن ساده با سه فلاشبک به پارسال، به سه چهار سال پیش و به خیلی سالها قبل. ولی هر طور که نوشتم و هر چه تلاش کردم به دلم ننشست. دو خط میخواستم حسم رو بنویسم، برای خودم، در حالی که آنچه مینوشتم فقط برای خودم نبود و دیگران هم میخوندنش. چیزی که مینوشتم و نوشتم و منتشر هم کردم برای خواننده مبهم بود؛ جز برای کسی که پیشتر اون دو تا لینک انتهای پست رو خونده بود. خوانندههای اینجا الان از نظر میزان آشنایی و قدمت دوستیشون با من، انقدر ناهمگن هستن که یه کلمه یا یه عبارت برای یه عدهشون اطلاع نوئه و برای یه عدهشون اطلاع کهنه. از طرفی به احترام مخاطب جدید نمیتونم اطلاع کهنه رو از متن حذف کنم و از طرف دیگر حذف نشدن این اطلاعات این حس رو در مخاطب قدیمی ایجاد میکنه که انگار دارم با تکرار کردن، چیزی رو تأکید میکنم. من حتی برای پستهای پیشپاافتاده و روزمره و حتی موقع جواب دادن به کامنتها هم به این جزئیات دقت میکنم؛ تا همون چیزی رو به مخاطب منتقل کنم که میخوام. برام مهمه چی رو کجای جمله بذارم که تأثیری که میخوام رو روی خواننده بذاره. اینکه یه عبارت رو کجای متن بیارم که اثرگذار باشه. ولی کلافه میشم وقتی نمیدونم کیا پای منبرم نشستن، وقتی نمیدونم برای کیا دارم مینویسم.
اینجا طبیعتش اینجوریه دیگه
خیلی ها خاموش هستن
اشکال نداره شایدم لطفش به همینه