۱۲۰۵- کتابهایی که دوست دارم بنویسم
به دعوت صبای عزیزم و دکتر سین، برای شرکت در چالش آقای صفایینژاد؛ اینکه اگه یه روز خواستید کتابی بنویسید، دوست دارید موضوع کتابتون چی باشه و در چه زمینهای باشه.
1. دوست دارم یه کتابِ یه کم تخصصی راجع به زبانآموزی کودک بنویسم. اینکه یه نوزاد چطور از مرحلۀ غانوغون و تولید آواهای بیمعنی میرسه به ساخت کلمه و جمله و کدوم قواعد نحوی رو زودتر یاد میگیره و کدوم رو دیرتر. میتونم یه فصلشم اختصاص بدم به زبانآموزی بچههای دوزبانه و کتابمو تقدیم کنم به بچههام: امیرحسین (طوفان سابق)، نسیم، خاطره و چهارمی که اسمشو قراره باباش بذاره و فعلاً چهارمی صداش میکنیم.
2. دوست دارم یه کتاب با موضوع وبلاگ و وبلاگنویسی بنویسم. ترجیحاً با اسم مستعار وبلاگیم. یه فصلشو اختصاص بدم به بلاگرها و اصول و قواعد نویسندگی، یه فصل برای خوانندهها، یه فصل راجع به تعامل خواننده و نویسنده و کامنت و تجربیات این چند سال خودم و فصل آخر هم از رفتن و بستن و حذف کردن وبلاگ و دلایل این کار. و این کتاب رو تقدیم کنم به پدر و برادرم که بلاگر بودند، برادرم هنوزم بلاگره و مرادمم اگه بلاگر باشه فبهاالمراد! تقدیم ایشونم میکنم.
3. دوست دارم یه کتاب تخصصی و علمی در مورد خواب و فرایند خواب دیدن در رد و ابطال کتابهای تعبیر خواب بنویسم. من منکر رویای صادقه و وحی و الهام نیستم، ولی وقتی میبینم یه عده چطور خوابشونو جدی میگیرن و چقدر کتاب تعبیر خواب الکی و بیخود همه جا ریخته کهیر میزنم. و چون آدما خوابی که دیدنو زود فراموش میکنن، من اولین کاری که میکنم بعد از بیدار شدن، نوشتن خوابمه و از اونجایی که یه مدت بعد یادم میره چی نوشتم یکی از تفریحاتم اینه که هر چند وقت یه بار نوشتههامو بخونم و ریسه برم از خنده. و این کتاب رو هم تقدیم کنم به همۀ مادران، به پاس لالاییهایی که تو گوشمون خوندن و اولین بار تو آغوش این عزیزان خواب رفتیم.
4. من اصولاً آدمِ ابراز احساسات جلوی جمع نیستم. ندارم، ولی اگه استعداد سعدی و حافظ رو داشتم قطعاً هیچ وقت نمیتونستم شعرهایی که برای یار گفتم رو منتشر کنم و به جهانیان عرضه بدارم و همون یه نسخهای که نگاشته بودم رو میبردم به یار میدادم و میگفتم فقط خودت بخونیا. همون طور که اگه یه غذایی برای یکی که دوستش دارم درست کنم تأکید میکنم فقط خودت بخوریا. آخه نیست که عشق قاطیش میکنم، خوشم نمیاد کس دیگهای بهره ببره. در همین راستا دوست دارم یه کتاب بنویسم که برای تو باشه، از تو باشه، از با تو نبودن و با تو بودنم باشه. یه نسخه و فقط هم همون یه نسخه رو داشته باشم و یه روزی که نمیدونم کی بدمش به تو.
5. دوست دارم یه روز برم جنوب، مناطق جنگی و اخراجیهاطور و حتی معراجیهاطور متحول بشم و برای ادای دینم به شهدا یه کتاب با موضوع دفاع مقدس بنویسم. فعلاً چون از این فضا خیلی دور و پرتم و تا حالا یه صفحه کتابم راجع به این موضوع نخوندم، ایدهای راجع به محتواش ندارم و نوشتن این کتاب در حد فانتزیه برام.
6. دوست دارم یه فرهنگ لغت جامع شامل فحشها و حرفهای خیلی زشت و بیادبانه بنویسم. چند وقتیه که با استادم و تیمش در تهیه پیکرۀ گفتاری همکاری میکنم. کار ما اینه که فایلهای صوتی طبیعی رو، ینی صداهایی که بدون اطلاع گوینده ضبط شده رو جمله به جمله و کلمه به کلمه با نرمافزار خاصی که داریم تقطیع کنیم و برای اولین بار در ایران! یه سری کارهای زبانشناسانه روش انجام بدیم. دلیل اطلاع ندادن بهشون اینه که اگه بدونن صداشون ضبط میشه یه چیزایی رو نمیگن و به چیزایی رو یه جور دیگه میگن. بعد شما فکر کن یه عده تو این فایلهای صوتی حرفهای زشت هم میزنن. خیلی زشت ها. بعد من به واسطۀ همصحبتی با دوستان بیادبم تو خوابگاه، متوجه میشم که این فحشه، ولی معنیشو نمیفهمم. املاشم بلد نیستم. اگه بدونین این روزا چیا از گوگل جستوجو میکنم. بعد هر بار یاد مصرع هر چیز که در جستن آنی، آنیِ مولوی میافتم خندهم میگیره. روم هم نمیشه از استادم یا سایر همکاران معنی این عبارات وزین رو یا حتی املا و آوانویسیشونو بپرسم و فرهنگ لغتی هم پیدا نکردم که جامع و مدون به این مبحث پرداخته باشه. یه فرهنگ عامیانه دارم که خب اسمش روشه دیگه عامیانه است، هر عامیانهای که فحش نیست. این شد که تصمیم گرفتم خودم یه روز یه همچین کتابی بنویسم و تقدیم دوستان بیادبم کنم که مرا در تهیۀ این کتاب یاری نمودند.
6.5. تو این پروژه، من تو تیم ضبط صدا نیستم. نمیخوام اطرافیانم همهش حس کنن وقتی دارن با من حرف میزنن صداشونو ضبط میکنم. هر چند میشه بعد از ضبط بهشون اطلاع داد و اجازه گرفت و هیچ اسمی از اون فرد برده نمیشه و مهمتر اینکه این جملات و کلمات به تیکههای دو سه ثانیهای تقطیع میشن و اسامی خاص هم از فایل صوتی حذف میشه. با این حال من کارهای نرمافزاری و زبانی رو انجام میدم فقط و میدونم که تیم ضبط صدا چقدر با مشکل کمبود موقعیت روبهرو هست. به عنوان مثال ما از کلانتری و زندان و دادگاه و پادگان و اینجور جاها، فایل صوتی نداریم و پیکرهمون کلمات و جملاتی که تو این موقعیتها بهکار میره رو نداره. چون اغلبمونم دختریم صدای مردونه و موقعیت مردونه هم کم داریم. من خودم صدای خودمو حین کشتن سوسک تو خوابگاه برای استادم فرستادم. البته اون موقع که اون بزرگوار رو میکشتم و ازش فیلم میگرفتم فکر نمیکردم قراره بعداً به دردم بخوره.
+ زین پس میتونید به جای عکس جغد فایل صوتی هم برام بفرستید بفرستم برای استادم.
+ با تشکر از دوستان که از این چالشها برگزار میکنن و تشکر ویژهتر از دعوت کنندگان.
+ منم باید دعوت کنم؟ خب، دعوت میکنم ازتون شما هم شرکت نمایید و بگید دوست دارید چه کتابی بنویسید؟