پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

مامان و بابا جایی دعوت بودن و وظیفهٔ خطیر و سنگین درست کردن شام برای خودم و اخوی افتاد گردن من که هر هفتادوشش سال یه بار همزمان با رویت ستارهٔ دنباله‌دار هالی دست به قابلمه میشم تو خونه. با مرارت‌ها و مشقت‌ها و مصیبت‌های بسیار و ساعت‌ها بشور و بساب و خرد کن و رنده کن، با این سوپ‌های آماده که گرفته بودم ببرم خوابگاه و دکتری قبول نشدم و نبردم خوابگاه، شامی مهیا کردم بسی لذیذ، خوش‌رنگ، خوش‌عطر، خوش‌طعم و اصن یه وضعی. بعد به اخوی می‌گم چه حسی داری؟ سرشو بلند می‌کنه سمت آسمون که خدایا خودمو به تو سپردم. یه کم بعد با ذوق می‌پرسم خب؟ چطوره؟

لبخند می‌زنه و خعلی جدی میگه عزیزم حس می‌کنم دارم قاشق‌قاشق آب جوش می‌خورم :|

چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه و پلیس بهم شک نکنه؟ ۲

چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه و پلیس بهم شک نکنه؟ ۱

۹۷/۰۷/۰۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

بابا

مامان

نظرات (۳۸)

بی شک یانگوم هم هر هفتاد و شش سال یه بار غذا درست کنه همینو بهش میگن خورندگان :)
پاسخ:
حالا هر روزم غذا درست کنم اوضاع همینه. چون من اصن با ادویه‌ها و آبلیمو و رب و این چاشنیا حال نمی‌کنم و نمک هم خیلی استفاده نمی‌کنم که عادت کنم به کم‌نمکی. که وقتی پیر شدم و مرض فشار بر من مستولی شد، غصه نخورم که چرا غذام بی‌نمکه. 
آینده‌نگرِ کی بودم من :|
 تو  |شما| باید بری پیش این دکترای علفی (طب سنتی) بگی طبع منو تنظیم کنید :)


+ من که نهار رو سر کار میخورم شام رو خونه قشنگ تفاوت مزه غذا بی یا با ادویه رو احساس میکنم. همون حرف داداشت میشه :)
پاسخ:
طبع من بی‌مزه است. نه گرمه نه سرد. تنظیم نمی‌خواد به‌نظرم :|

+ من هر موقع از آقایونِ متأهل می‌شنوم غذاشونو سر کار می‌خورن یا از دوستام می‌شنوم که شوهرشون برای ناهار خونه نمیاد عمیقا از تهِ دلم غصه می‌خورم. هم از این جهت که تا بازنشستگی‌ مراد باید تنها ناهار بخورم، هم از این جهت که از هر دو وعده، فقط یه وعده از غذاهایی که مراد می‌خوره دستپخت منه :(
آدما خیلی زود وابسته میشن
وابسته به غذای مامان پز
پاسخ:
زندگی خوابگاهی این وابستگی رو از من گرفت. من هیچ وقت غذای دانشگاه یا خوابگاهو نخوردم. اوایل از خونه غذا می‌بردم خوابگاه و بعداً یاد گرفتم روی پای خودم بایستم.
نگران نباش! اون بعد از بازنشستگی ش میاد با تو ازدواج میکنه
پاسخ:
:)))))))))))))))))))))))) بیگ لایک به این کامنت!!!
در مورد او دوپست و این پست در هر صورت حق با برادر گرامی است.😀
پاسخ:
آدم دو تا دوست و فامیل مثل شماها داشته باشه دیگه دشمن می‌خواد چی کار :))
مشکلی نداری داداشت مرد نشده تجویزش ماهیتابه داغه :))
مرد یعنی بابام یعنی نامزد دوستم کهههه ماکارونی‌ای رو خوردن که من اشتباهی جای زردچوبه فلفل قرمز و به جای آویشنش فلفل سیاه زده بودم تو تاریکی :| :)) خوردن تا یک هفته فشارشون بالا بود :)) ولی هی میگفتن خیلی خوب شده مرسی :)) 
پاسخ:
:))) من موقع آشپزی انقدر غذا رو می‌چشم و ناخنک می‌زنم که از این اشتباها نمی‌کنم هیچ وقت :دی
۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۳ حامد سپهر
کسی که کیک رو تو قابلمه درست میکنه ازش بعیده از پس یه سوپ ساده برنیاد:)
پاسخ:
خیلی هم خوشمزه بود به خدا
عمداً می‌خواد روحیهٔ منو تضعیف کنه :|
من به خودم اطمینان دارم :)) یه جا ادویه میزنم و نمیچشم
اما خب اشتباهم این بود که فکر نکردم شاید کسی ظرفا رو جا به جا کرده باشه بر اساس جا برندارم :)) 
پاسخ:
من کل دورهٔ کارشناسی و ارشدم از ادویه‌های دنیای آشپزی فقط نمک داشتم و یه کم زردچوبه‌. تو خونه یکی از کابینتا مخصوص ادویه‌جاته و هنوز که هنوزه نمی‌دونم به چه دردی می‌خورن :))
پختن وعده غذای بعدی رو که به برادر بسپری، قشنگ حساب کار دستش میاد :)))

از اونجا که ما خانوادگی به غذای کم نمک و کم ادویه عادت داریم، اوایلی که آشپزی یاد گرفته بودم یه بار کلا یادم رفت نمک تو برنج بریزم، و هیچ کس به جز مامانم حتی متوجه نشده بود :دی
پاسخ:
ظرف بلده بشوره ولی غذا، حاشا و کلا. دریغ از نیمرو
:)) عاچقتم
ولی خدایی تو عجیب ترین دختر تبریزی :دی
پاسخ:
آقا من عجیب نیستم، در اقلیتم :دی
۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
بعد من فکر می‌کردم تو توی خونه خیلی آشپزی می‌کنی:/
من یه بار یه غذای شور درست کردم و بعدها از ترسم هر چی درست می‌کنم بی‌نمک میشه!
پاسخ:
واقعا یه همچین تصوری داری!؟ :)))
دست مامانم دیروز ضرب دیده (یه چیزی تو مایه‌های شکستگی، ولی خفیف‌تر). عصر یه کم برنج آورده میگه اینو پاک کن بشور و تمام مدتی که داشتم پاک می‌کردم و می‌شستم کنارم وایستاده بود می‌گفت فلان کن و بهمان کن. دیگه آخرش گفتم مامااااان! هفت سال تو خوابگاه برنج پاک کردم و شستماااا :)))
انقدر کار کردنمو ندیده بهم اعتماد نداره :))
۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۹:۲۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
منم واسه اینکه از آشپزی‌های دوران خوابگاهت خوندم، چنین تصوری داشتم:-))
من خودم خیلی دوست دارم آشپزی رو. چندباری هم تلاش کردم از یه جایی شروع کنم ولی به دلیل عدم اعتماد مامان خانم که به شدت توی ذوق می‌زد، قهر کردم و دست به هیچی نمی‌زنم!!
پاسخ:
یه دلیلشم اینه که خیلی با مامانم تفاوت سلیقه دارم. سبک آشپزی من سریع و دانشجوییه. هویج و سیب‌زمینیا و سالادو درشت و نامرتب خرد می‌کنم و مامانم با ظرافت :دی
غذای بدون فلفل سیاه، دارچین، هل، زنجبیل، پودر سیر برام قابل تصور نیست :)
پاسخ:
نههههههههههه 
وای هل و زنجفیل نه :(
حالا دارچین و سیر و فلفلو میشه تحمل کرد ولی اون دو تا نهههههه
مشکلم با ادویه‌ها اینه که طعم اصلی غذا رو نابود می‌کنن
طعم گوشتِ خالی کجا و طعم گوشتِ مزه‌دار کجا
خب یه بار به قیمه ات هل بزن ببین مزه اش خدا میشه یا نه؟ 
زنجبیل (زنجفیل اون شیرین هایی هست که از مشهد سوغات میارن) خیلیم خوبه مزه اش زیاد مزه غذا رو تغییر نمی ده ولی برای رفع سردی غذاها عالیه. 
طعم گوشت گوسفند رو آره منم دوست دارم. ولی نمی خوای بگی که مزه گوشت گاو رو بدون ادویه دوست داری هوم؟
پاسخ:
+ شاید باورت نشه ولی ما اصن قیمه نمی‌خوریم :| فکر کنم بقیهٔ فک و فامیلمونم کم قیمه می‌خورن. من تو عمرم، اولین قیمه‌ای که خوردم هفت هشت سال پیش یه قیمهٔ نذری بود. بعدا یه بار یا دو بار مامانم درست کرد که استقبال نکردیم. کلا یکی دو بار بیشتر قیمه رو از نزدیک ندیدم :))) ضمن اینکه من اساساً حبوبات نمی‌خورم. اسم لپه و نخود و لوبیا که میاد، حتی تصورشونم که می‌کنم چنان درد معده‌ای عارض میشه که مسلمان نشنود کافر نبیند. آبگوشتم همیشه بدون نخود می‌خورم. لوبیا و نخودای آشم جدا می‌کنم همیشه :دی
+ ما به زنجبیل می‌گیم زنجفیل. فکر کنم توی حلوا می‌ریزن و یه کم تنده طعمش. حلوا هم دوست ندارم.
+ گوشت گاو و گوسفند فرقی نداره برام. گوشت گوشته دیگه :دی تازه بین خودمون بمونه من گوشت چرخ‌کردهٔ خامو بیشتر از پخته‌ش دوست دارم :|

چقدر من عاشق این لحظه ام که مسولیت غذا پختن گردن من بیوفته با کمال میل ازش استقبال میکنم:)

پاسخ:
پس بیا جامونو عوض کنیم. نسرین نسرینه دیگه. فرقی نداره :)) مامانم هم دستش ضرب دیده و به دختری چون تو نیاز داره الان
سوپ آماده خیلی بدمزه است:/
پاسخ:
ولی من خیلی دوستشون دارم. پنج شش طعم مختلف گرفته بودم. طعم قارچشو بیشتر دوست دارم. بعد طعم مرغ، بعد سبزیجات، بعد جو، بعد گوجه‌فرنگی
نسرین یه بار باس بیای گوشت پیر بزهایی که توی شهرهای دیگه به عنوان گوشت قالب می کنن به ملت بخوری دیگه گوشت خام لب نمی زنی:))
گوشت گاو و گوسفندهای طرف های شما خوش طعمه. 
پاسخ:
پیربز :)))
چه کلمهٔ بامزه‌ای
پیربز :دی
گوشت جاهای دیگه رو نخوردم. ولی ابوی همیشه سعی می‌کنه گوشت تازه و خوب بخره. حتی تهرانم که بودم از اینجا گوشت می‌بردم با خودم
:)
جدی با اینکه همیشه مشغول درس بودم و تو درس هم جزو خوبها بودم ولی عاشق خونه داری و آشپزی هم بودم خیلی برام لذت بخشه آشپزی کردن
پاسخ:
بله بله. کامنتت برای پست دلبرای راست‌راستکی یادمه :دی
یادم نیست چی گفته بودم :)
ولی حتما چیز خوبی بوده که یادت مونده :)
پاسخ:
آره چیز خوبی بوده. چیزی که ثابت می‌کرد دلبرای راست‌راستکی تو افسانه‌ها نیستن و وجود دارن واقعا
کاش دلدار ها و مراد های واقعی هم فقط افسانه نباشن و وجود داشته باشن :)
پاسخ:
کاش...
۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۱:۰۷ نلیسا 🌠🌟
من تا وقتی خونه ی بابام بودم حتی نیمرو هم بلد نبودم:|
در نتیجه اینجور مواقع داداشم آشپزی می کرد و من ظرفا رو میشستم.
یه بار قرار شد داداشم مرغ بپزه، زنگ زد تلفنی از مامانم دستور غذا رو گرفت.
مامانم گفت پیازا رو سرخ کن و ...
وقتی غذا آماده شد فهمیدیم یه قطره هم روغن نریخته:|||
میگفت مامان گفت پیازو سرخ کن نگفت پیازو با روغن سرخ کن:))))

ولی قبول کن این پست، حق با داداشت بوده:)
پاسخ:
داداشت فوق‌العاده است :)))) نذار یه وقت از کشور بره ها. اون یه نابغه است :دی باید مراقبش باشین
تیترتو خوندم یاد یه ماجرایی افتادم که یه پسر جوون که تنها وارث مادربزرگش بوده با همدستی دوستاش مادربزرگش رو به قصد قتل جوری زده بود که پزشکی قانونی تصور کرده بود از پله ها افتاده و حکم به مرگ طبیعی داده بود. (فکر کن چه مطالعاتی داشته پسره!) بعد از چندین ساااال از این ماجرا دوستاش عذاب وجدان میگیرن میرن لوش میدن! :/
خواستم بگم شدنیه 😁😁

پاسخ:
البته منم مثل اون پسره دوستانی چون شما دارم که ممکنه عذاب وجدان بگیرید و لوم بدید
۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۶ شهاب الدین ..
سلام
مطالبتون من رو یاد دوران مجردی و سر به سر گذاشتنای خواهر برادری انداخت... یعنی اونا هم یه همچین آرزوهایی درباره ام داشتن؟!!
+ بد غذا و ایرادگیر نیستم به هیچ وجه، سعی میکنم با هر مزه ای کنار بیام. ولی غذای آماده از هر نوعش برام زهر ماره. 
نوروز کربلا رفتیم، برای کمتر شدن مخارج از کنسروهای هانی که به شهادت اطرافیان خیلی کیفیتش خوبه گرفته بودیم. ولی من فقط نون و حلوارده خوردم. 
دیگه سوپ های آماده که واقعا آبجوش غلیظ شده ان به نظرم! 
پاسخ:
سلام :)
بله شک نکنین حتی بعضی شبا اومدن بالای سرتون به این فکر کردن چجوری مثل فیلما با بالش خفه‌تون کنن
+ منم با کنسرو حال نمی‌کنم خیلی، ولی تو این سوپه، چند تا هویج و سیب‌زمینی خرد کردم و عصارهٔ مرغ و رشتهٔ ورمیشل ریختم. خدایی خوشمزه بود
میگم اگه راه حلی واسه کشتنش پیدا کردی به منم بگو... یه وقتایی منم واسه کشتن میلاد دنبال یه راه حلم که طبیعی باشه و پلیس به من شک نکنه :))
پاسخ:
:))) با این همه شاهدی که الان اینجا داریم، اینا فردا پاشون سر بخوره زمین هم بخورن پلیس اول میاد سراغ ما که شما سوء قصد داشتید
هر روشی انتخاب کنی به طبیعی جلوه نکردنش و اینکه پلیس بهت شک کنه واقعا می‌ارزه. فقط زودتر اقدام کن ((:
پاسخ:
به‌نظرت الان که خوابه، برم جزوه‌هاشو مسموم کنم؟ از این ترورای بیولوژیکی که خیلی هم مد شده :دی
۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۲ آسـوکـآ آآ
خدایی داداشا اگه این کارارو انجام ندن جذاب نیستن:-D
پاسخ:
بله بله :)) جذابیت ما خواهرا هم به اینه که حتی اگه تو کامپیوتر خیلی خفن هم باشیم یه سوال ساده به هر حال برامون پیش میاد که وقتی ازشون می‌پرسیم غش‌غش و قاه‌قاه می‌خندن بهمون
سلام نسرین جان الان خواستم تلللگرام نصب کنم واس گرفتن یه جزوه براازمونم که خیلی مهمه اون جزوهه دیدم نوشته به دستورکارگروه ازحالت انتشارخارج شده به دلیل تعیین مصادیق مجرمانه و... ای بابا ازبازار خواسم نصب کنم تلگرام شماها فیلترشده؟؟
پاسخ:
سلام. بله چند ماهه تلگرام فیلتره
یا فیلترشکن نصب کن
یا تلگرام طلایی و تلگرام‌هایی شبیه این که همونه و فرقش اینه که فیلتر نیست
امروزشمال زلزله اومد دوسه شب پیشم 2نصف شب یهو ازخواب پریدم بالرزش .خیلی وحشتناک الانم از7صبح بیدارم تاالان چشم روهم نذاشتم بعدازظهرم نشدبخوابم دلم شورمیزنه حس میکنم دوباره ..صدای زوزه و سگ اینام میاد .امروز که زلرله اومد یهوناخداگاه گریه ام گرف مث الان که توتاریکی درازکشیدم یاد کرمانشاه افتادم و باخودم گفتم ما که با یه پس لرزه اینجوری به خودمون لرزیدیم اون هاچی کشیدن عزیزانشونو زیراوار موند و همه چی تویه شب زمستونی جلوچشماشون ازبین رفت تصورشم وحشتناکه .بچه ها ونوزادایی که دراثرسرما یخ زدن وفوت شدن وو خدا لعنتشون کنه ... بازدم مردم گرم که کمک کردن 
پاسخ:
شرایط سختیه. می‌فهمم.
۰۶ مهر ۹۷ ، ۰۴:۳۵ آقاگل ‌‌
همینکه یه هفته بهش از این سوپا بدی بخوره به مرگ طبیعی می‌میره بندۀ خدا : | :)
هشتگ سازمان حمایت از برادران بی‌سرپناه.
پاسخ:
چه فکر خوبی!!!
چرا به ذهن خودم نرسید؟! :)))
ولی من چند سال تو خوابگاه از اینا خوردم و زنده‌ام
ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود :))
بگردین یه چپ دست سیم‌کش شریفی براش گیر بیارین این جوری یواش یواش به صورت تدریجی ریق رحمت رو سر می‌کشه.:)
پاسخ:
:)))) آبِ دانشگاه آزادیا با اشراف تو یه جوب نرفته و نمیره هیچ وقت :دی
۰۶ مهر ۹۷ ، ۰۸:۱۳ نیمچه مهندس ...
ببین تا مامانت برگرده باید غذاهای پر روغن و پر ادویه براش درست کنی.اینجوری فشار خون و کبد چرب میگیره خودش بعد یه مدت میمیره.طبیعی هم جلوه میکنه.تازه همه میگن چه خواهر نازنینی،مناسب دل داداشش واسش غذا درست می کرده:)
پاسخ:
دیشب سرما خورده و از صبح عطسه پشت عطسه :)))
چیا برای سرماخوردگی خوب نیست بگین اونا رو بهش بدم :دی
نه بابا اون خیلی طول می‌کشه. به مد توجه نکن... مهم اینه که الان سیانور خیلی بهش میاد.
پاسخ:
سیانور از کجا پیدا کنم :)))

+ ناگفته نماند که داداشم هم جزو دنبال کنندگانمه :دی
هرکاری کردی من رو هم درش شریک کن که منم مال خودمو بکشم. موجوداتین! :/
پاسخ:
آقا من فعلا منصرف شدم. صبح تو ماشین دیتا و هاتسپاتشو روشن کرده میگه وصل شو به من و هر چی خواستی دانلود کن. منم دانلود کردم. آی دانلود کردم. دلی از عزا درآوردم :)))
عجب موجودات نازنین و بزرگواری هستن :دی
مال من هنوز به اون دوره نرسیده، پروژه ی بعدی همکاری میکنیم :دی
پاسخ:
:)) پس پروژهٔ بعدی خبرت می‌کنم
ینی ما هر سمی بهت معرفی کنیم، سریع می‌فهمه پادزهرش رو تهیه می‌کنه؟
پاسخ:
آره :دی
سلام 
البته چون حاضر نبودم نمیتونم قضاوت کنم  . اگر شوخی بوده که جای بحثی نیست ولی اگر جدی گفت ـ خب چرا اینقدر ناراحت شدی از حرف داداش ؟  میگن حرف حق « تلخه »    :)
احتمالن اون هفت سال خوابگاه افاقه نکرده و باید بری یک دوره آشپزی هم ببینی :))
اولندش : اینکه شما کم نمک دوست داری خیلی خوبه ولی آشپز باید بدونه که چه مقدار و از کدوم ادویه باید برای غذای موردنظرش استفاده بکنه 
 پیشنهاد نوشت : منبعد قبل از شروع غذا ذکر کن که غذا کم نمک هست .

این پستت منو یاد داستانی انداخت 

 مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند ؟ 
 چه کسی برای این تار قیمت پیشنهاد می کند ؟
از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت : هزار تومن ! 
دومی : گفت دوهزار تومن ! برای سوزاندن در بخاری دیواری 
نفر سوم گفت : من سه هزار میخرم تا پسرم با آن بازی کند .
مردم بی دلیل می خندیدند !!
ناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود , سیم های آن را محکم کرد و انگشتان سحر آمیز خود را بر روی سیم ها به حرکت در آورد , آهنگی روح نواز درگوش ها پیچید , گویی فرشتگان سیم های نامریی سازی گوش نواز را به صدا در آورده بودند , هیچ صدایی به گوش نمی رسید . همه چشم و گوش شده بودند و به آن نوای جان بخش دل سپرده بودند . آهنگ به پایان رسید پیرمرد تار را روی میز گذاشت و آرام از سالن خارج شد . مسئول حراج بهت زده تار را برداشت , صدایی از گوشه ای گفت : پونصدهزار  و همان طور به قیمت تار افزوده گردید سرانجام ده میلیون فروخته شد . 
چند نفری با حیرت از یکدیگر پرسیدند : راستی چه چیزی بر ارزش آن تار شکسته افزود ؟یکی از آن میان زیر لب گفت :
نوازش دست یک استاد !!!!
با آرزوی بهترینها  برای شباهنگ عزیز 
پاسخ:
سلام
کاملا واضحه که این پستم آرایهٔ طنز و مبالغه داشت :|

چه داستان قشنگی :)
ممنون :)
خدا میدونه چقدر از کلمه "اخوی" و "همشیره" بدم میاد.🙈 
مثلا میشه تو لیوانی که مخصوص دندون مصنوعی زن همسایه است بهش آبمیوه بدی بخوره، خودبه خود تا یه ماه زجرکش میشه. :)
پاسخ:
حالم بهم خورد با این ایده‌ات :)))
زنان همسایهٔ ما خیلی شیک و لاکچری‌ان انصافاً :)) ولی حالا شیک هم اگه نبودن، لیوانشونو چجوری گیر بیارم آخه
سلام.مرسی عزیزم .من زیادی احساساتی ام وحساس خیلی .واین خوب نی اصلا.پست جدیدت خوندم بت گفته بودم که بایدپول موادبدیم وخودشون درست میکنن تونت کلی چیزهش ولی خیلی خوبه خودت درستشون کنی بادستوروعکس برامون بذاری مرررسی 
پاسخ:
سلام :)
آره خبر نداشتم همه چی انقدر گرون شده
آخه هل چیه کیلویی سیصد هزار باشه
هل!!!