پنجشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۹ ب.ظ
مامان و بابا جایی دعوت بودن و وظیفهٔ خطیر و سنگین درست کردن شام برای خودم و اخوی افتاد گردن من که هر هفتادوشش سال یه بار همزمان با رویت ستارهٔ دنبالهدار هالی دست به قابلمه میشم تو خونه. با مرارتها و مشقتها و مصیبتهای بسیار و ساعتها بشور و بساب و خرد کن و رنده کن، با این سوپهای آماده که گرفته بودم ببرم خوابگاه و دکتری قبول نشدم و نبردم خوابگاه، شامی مهیا کردم بسی لذیذ، خوشرنگ، خوشعطر، خوشطعم و اصن یه وضعی. بعد به اخوی میگم چه حسی داری؟ سرشو بلند میکنه سمت آسمون که خدایا خودمو به تو سپردم. یه کم بعد با ذوق میپرسم خب؟ چطوره؟
لبخند میزنه و خعلی جدی میگه عزیزم حس میکنم دارم قاشققاشق آب جوش میخورم :|
+ چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه و پلیس بهم شک نکنه؟ ۲
+ چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه و پلیس بهم شک نکنه؟ ۱
پاسخ:
حالا هر روزم غذا درست کنم اوضاع همینه. چون من اصن با ادویهها و آبلیمو و رب و این چاشنیا حال نمیکنم و نمک هم خیلی استفاده نمیکنم که عادت کنم به کمنمکی. که وقتی پیر شدم و مرض فشار بر من مستولی شد، غصه نخورم که چرا غذام بینمکه.
آیندهنگرِ کی بودم من :|
پاسخ:
طبع من بیمزه است. نه گرمه نه سرد. تنظیم نمیخواد بهنظرم :|
+ من هر موقع از آقایونِ متأهل میشنوم غذاشونو سر کار میخورن یا از دوستام میشنوم که شوهرشون برای ناهار خونه نمیاد عمیقا از تهِ دلم غصه میخورم. هم از این جهت که تا بازنشستگی مراد باید تنها ناهار بخورم، هم از این جهت که از هر دو وعده، فقط یه وعده از غذاهایی که مراد میخوره دستپخت منه :(
پاسخ:
زندگی خوابگاهی این وابستگی رو از من گرفت. من هیچ وقت غذای دانشگاه یا خوابگاهو نخوردم. اوایل از خونه غذا میبردم خوابگاه و بعداً یاد گرفتم روی پای خودم بایستم.
پاسخ:
:)))))))))))))))))))))))) بیگ لایک به این کامنت!!!
پاسخ:
آدم دو تا دوست و فامیل مثل شماها داشته باشه دیگه دشمن میخواد چی کار :))
پاسخ:
:))) من موقع آشپزی انقدر غذا رو میچشم و ناخنک میزنم که از این اشتباها نمیکنم هیچ وقت :دی
پاسخ:
خیلی هم خوشمزه بود به خدا
عمداً میخواد روحیهٔ منو تضعیف کنه :|
پاسخ:
من کل دورهٔ کارشناسی و ارشدم از ادویههای دنیای آشپزی فقط نمک داشتم و یه کم زردچوبه. تو خونه یکی از کابینتا مخصوص ادویهجاته و هنوز که هنوزه نمیدونم به چه دردی میخورن :))
پاسخ:
ظرف بلده بشوره ولی غذا، حاشا و کلا. دریغ از نیمرو
پاسخ:
آقا من عجیب نیستم، در اقلیتم :دی
پاسخ:
واقعا یه همچین تصوری داری!؟ :)))
دست مامانم دیروز ضرب دیده (یه چیزی تو مایههای شکستگی، ولی خفیفتر). عصر یه کم برنج آورده میگه اینو پاک کن بشور و تمام مدتی که داشتم پاک میکردم و میشستم کنارم وایستاده بود میگفت فلان کن و بهمان کن. دیگه آخرش گفتم مامااااان! هفت سال تو خوابگاه برنج پاک کردم و شستماااا :)))
انقدر کار کردنمو ندیده بهم اعتماد نداره :))
پاسخ:
یه دلیلشم اینه که خیلی با مامانم تفاوت سلیقه دارم. سبک آشپزی من سریع و دانشجوییه. هویج و سیبزمینیا و سالادو درشت و نامرتب خرد میکنم و مامانم با ظرافت :دی
پاسخ:
نههههههههههه
وای هل و زنجفیل نه :(
حالا دارچین و سیر و فلفلو میشه تحمل کرد ولی اون دو تا نهههههه
مشکلم با ادویهها اینه که طعم اصلی غذا رو نابود میکنن
طعم گوشتِ خالی کجا و طعم گوشتِ مزهدار کجا
پاسخ:
+ شاید باورت نشه ولی ما اصن قیمه نمیخوریم :| فکر کنم بقیهٔ فک و فامیلمونم کم قیمه میخورن. من تو عمرم، اولین قیمهای که خوردم هفت هشت سال پیش یه قیمهٔ نذری بود. بعدا یه بار یا دو بار مامانم درست کرد که استقبال نکردیم. کلا یکی دو بار بیشتر قیمه رو از نزدیک ندیدم :))) ضمن اینکه من اساساً حبوبات نمیخورم. اسم لپه و نخود و لوبیا که میاد، حتی تصورشونم که میکنم چنان درد معدهای عارض میشه که مسلمان نشنود کافر نبیند. آبگوشتم همیشه بدون نخود میخورم. لوبیا و نخودای آشم جدا میکنم همیشه :دی
+ ما به زنجبیل میگیم زنجفیل. فکر کنم توی حلوا میریزن و یه کم تنده طعمش. حلوا هم دوست ندارم.
+ گوشت گاو و گوسفند فرقی نداره برام. گوشت گوشته دیگه :دی تازه بین خودمون بمونه من گوشت چرخکردهٔ خامو بیشتر از پختهش دوست دارم :|
پاسخ:
پس بیا جامونو عوض کنیم. نسرین نسرینه دیگه. فرقی نداره :)) مامانم هم دستش ضرب دیده و به دختری چون تو نیاز داره الان
پاسخ:
ولی من خیلی دوستشون دارم. پنج شش طعم مختلف گرفته بودم. طعم قارچشو بیشتر دوست دارم. بعد طعم مرغ، بعد سبزیجات، بعد جو، بعد گوجهفرنگی
پاسخ:
پیربز :)))
چه کلمهٔ بامزهای
پیربز :دی
گوشت جاهای دیگه رو نخوردم. ولی ابوی همیشه سعی میکنه گوشت تازه و خوب بخره. حتی تهرانم که بودم از اینجا گوشت میبردم با خودم
پاسخ:
آره چیز خوبی بوده. چیزی که ثابت میکرد دلبرای راستراستکی تو افسانهها نیستن و وجود دارن واقعا
پاسخ:
داداشت فوقالعاده است :)))) نذار یه وقت از کشور بره ها. اون یه نابغه است :دی باید مراقبش باشین
پاسخ:
البته منم مثل اون پسره دوستانی چون شما دارم که ممکنه عذاب وجدان بگیرید و لوم بدید
پاسخ:
سلام :)
بله شک نکنین حتی بعضی شبا اومدن بالای سرتون به این فکر کردن چجوری مثل فیلما با بالش خفهتون کنن
+ منم با کنسرو حال نمیکنم خیلی، ولی تو این سوپه، چند تا هویج و سیبزمینی خرد کردم و عصارهٔ مرغ و رشتهٔ ورمیشل ریختم. خدایی خوشمزه بود
پاسخ:
:))) با این همه شاهدی که الان اینجا داریم، اینا فردا پاشون سر بخوره زمین هم بخورن پلیس اول میاد سراغ ما که شما سوء قصد داشتید
پاسخ:
بهنظرت الان که خوابه، برم جزوههاشو مسموم کنم؟ از این ترورای بیولوژیکی که خیلی هم مد شده :دی
پاسخ:
بله بله :)) جذابیت ما خواهرا هم به اینه که حتی اگه تو کامپیوتر خیلی خفن هم باشیم یه سوال ساده به هر حال برامون پیش میاد که وقتی ازشون میپرسیم غشغش و قاهقاه میخندن بهمون
پاسخ:
سلام. بله چند ماهه تلگرام فیلتره
یا فیلترشکن نصب کن
یا تلگرام طلایی و تلگرامهایی شبیه این که همونه و فرقش اینه که فیلتر نیست
پاسخ:
شرایط سختیه. میفهمم.
پاسخ:
چه فکر خوبی!!!
چرا به ذهن خودم نرسید؟! :)))
ولی من چند سال تو خوابگاه از اینا خوردم و زندهام
ما را به سختجانی خود این گمان نبود :))
پاسخ:
:)))) آبِ دانشگاه آزادیا با اشراف تو یه جوب نرفته و نمیره هیچ وقت :دی
پاسخ:
دیشب سرما خورده و از صبح عطسه پشت عطسه :)))
چیا برای سرماخوردگی خوب نیست بگین اونا رو بهش بدم :دی
پاسخ:
سیانور از کجا پیدا کنم :)))
+ ناگفته نماند که داداشم هم جزو دنبال کنندگانمه :دی
پاسخ:
آقا من فعلا منصرف شدم. صبح تو ماشین دیتا و هاتسپاتشو روشن کرده میگه وصل شو به من و هر چی خواستی دانلود کن. منم دانلود کردم. آی دانلود کردم. دلی از عزا درآوردم :)))
عجب موجودات نازنین و بزرگواری هستن :دی
پاسخ:
:)) پس پروژهٔ بعدی خبرت میکنم
پاسخ:
سلام
کاملا واضحه که این پستم آرایهٔ طنز و مبالغه داشت :|
چه داستان قشنگی :)
ممنون :)
پاسخ:
حالم بهم خورد با این ایدهات :)))
زنان همسایهٔ ما خیلی شیک و لاکچریان انصافاً :)) ولی حالا شیک هم اگه نبودن، لیوانشونو چجوری گیر بیارم آخه
پاسخ:
سلام :)
آره خبر نداشتم همه چی انقدر گرون شده
آخه هل چیه کیلویی سیصد هزار باشه
هل!!!