پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1163- مکتب‌خونه ۱

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۳۳ ب.ظ

این چند وقتی که فیلم‌های مکتب‌خونه رو می‌دیدم، نکات و چیزهای جدیدی که یاد می‌گرفتم رو برای خودم یادداشت می‌کردم. در مجموع تو این دو ماه، چهار تا درس دانلود کردم و دیدم. هر کدوم از درسا، ده دوازده جلسه بود و هر جلسه‌ی دو ساعته، به بخش‌های هفت هشت دقیقه‌ای تقسیم شده بود. هر چند موقع دانلودشون خیلی سختم شد و نتونستم یه جا دانلود کنم و 733 بار راست کلیک کردم و لینکشو کپی کردم به IDM، ولیکن خوبیِ تیکه تیکه بودنِ جلسات این بود که هر چند دیقه یه بار که بحث عوض می‌شد، فیلم هم اونجا کات می‌شد و می‌دونستی اون موضوع تموم شد و اینی که استاد الان میگه یه نکته‌ی جدیده. عنوان موضوع رو هم ابتدای فیلم نوشته بودن. مبانی علوم اعصاب شناختی 201 قسمت بود، روش‌های مطالعه‌ی مقدماتی 120 قسمت، تکمیلی 265 قسمت و کارگاه تصویربرداری مغزی 147 تا. اون 265 قسمت تکمیلی شامل 120 تای مقدماتی هم میشد و درواقع 120 تا فیلم تکراری دانلود کرده بودم. کارگاه هم اصلاً و ابداً مفید نبود. تقریباً همون چیزایی بود که تو درس مبانی و روش مطالعه گفته شده بود.

برای همه‌ی قسمت‌ها، برای خودم در حد یکی دو پاراگراف خلاصه نوشتم. نکاتی رو هم که فکر کردم ممکنه برای شما هم جالب باشه، اینجا میارم. اگه روی اعداد کلیک کنید، فیلمشم می‌تونید ببینید. اگه خواستید دانلود کنید با حجم پایین دانلود کنید. امیدوارم به دردتون بخوره و خوشتون بیاد.

قسمت 1، مقدمه و معرفی درس بود. یه آزمایشی به اسم آزمایش مارشمالو روی چند تا بچه انجام میدن و بهشون یه مارشمالو میدن و تو یه اتاقی تنهاشون می‌ذارن و بهشون میگن اگه مارشمالو رو نخورن یه مارشمالوی دیگه هم جایزه می‌گیرن. بعد میان کنترل تمایل اینا و زمانی که صبر می‌کنن رو ثبت می‌کنن. چهل سال بعد دوباره روی همون بچه‌ها همین تستو انجام می‌دن ببینن اونایی که روی تمایلاتشون کنترل بیشتری داشتن آخر و عاقبتشون چی شد و اونای دیگه چه جوری‌ن.

قسمت 2، در مورد خودمهاریه. میگه اونایی که یه مدت تمرین می‌کنن با دست غیرغالبشون بنویسن و کارهایی می‌کنن که مطابق میلشون نیست، راحت‌تر سیگارو ترک می‌کنن و موفقیتشون و احتمال ترک کردنشون سه برابر میشه. خشمشونم بهتر کنترل می‌کنن. من خودم از این کارا زیاد کردم. مثلاً وقتایی که شدیداً دلم یه چیزی و یه کاری می‌خواست، انجامش نمی‌دادم. از کامنت نذاشتن، پست نذاشتن تا ذرت مکزیکی نخوردن و فلان لباس رو نپوشیدن. یه وقتایی یه لیست می‌نوشتم از کارای مورد علاقه‌ام که هر روز انجامشون می‌دادم، بعد یهو تصمیم می‌گرفتم چهل روز فلان خوراکی رو نخورم یا فلان جا نرم یا فلان کس رو نبینم یا حتی در مورد فلان چیز فکر نکنم. خلاصه من اگه معتاد شم موفقیتم در ترک، چهل برابر بقیه است :دی

قسمت 3، در مورد مهار خودمون هنگام خریده. من جزو اون دسته از آدمایی هستم که تبلیغات، یه درصدم روم اثر نداره. درواقع اون قسمت مهاریِ مغزم خوب کار می‌کنه خدا رو شکر.

قسمت 4، جایگاه ایران و بقیه‌ی کشورها رو تو این حوزه میگه. تو آسیا و خاورمیانه سومیم، تو دنیا سی و هشتم.

قسمت 8 و 26، میگه میمون‌ها هم مثل ما تو مغزشون ناحیه‌ی بروکا و ورنیکه دارن. بروکا بخش زبانه، ورنیکه بخش فهم. ولی چون تو مغز میمونا، این دو ناحیه با فیبر به هم وصل نشده، نمی‌تونن حرف بزنن. و فقط یه دونه ژن هست که همچین تفاوتی رو ایجاد کرده.

قسمت 21، در مورد گفتار درونی و تصویرسازی ذهنیه. میگه آدمایی که گفتار درونی‌شون بیشتره، تنهایی رو راحت‌تر و بیشتر تحمل می‌کنن. مثل من. ینی صد سالم لام تا کام با کسی صحبت نکنم نمی‌میرم از حرف نزدن و بی‌هم‌صحبتی.

قسمت 24، یه موسیقی‌دان انگلیسی رو معرفی می‌کنه که یه روز تب می‌کنه و مغزش ویروسی میشه و هیپوکامپش نابود میشه. و همه چیزو فراموش می‌کنه. نه می‌تونه چیزی رو ذخیره کنه و نه قدیمی‌ها رو بازیابی کنه. بعد میاد یه کتاب می‌نویسه به اسم forever today. برای همیشه در حال. منم اگه بخوام کتاب بنویسم اسمشو می‌ذارم برای همیشه در گذشته.

قسمت 25، در مورد تأثیر آموزش روی قسمت‌های جلوی مغزه. یه شوخی‌ای با رانندگی خانوما می‌کنه و میگه یه چک‌لیست دارن که علاوه بر قانونِ صاکدراتِ صندلی و آینه و کمربند و دنده و راهنما و آینه بغل و ترمز، چهل پنجاه تای دیگه هم تو اون لیسته می‌نویسن :دی که خب من تأیید می‌کنم. تازه من یه لیستِ معکوس هم داشتم برای وقتی که می‌خواستم خاموش کنم پیاده شم :دی ولیکن الان دیگه این اطلاعات به مخچه‌ام منتقل شده و بدون لیست می‌رانم!

قسمت 29، میگه سال 1848 یه میله‌ای میره تو چشم یه معدن‌کار و یه قسمت از مغزشو منهدم می‌کنه. میله رو که درمیارن، این آدم شخصیتش عوض میشه و کارهای پرخطر و هیجانی انجام میده و کلاً دیگه نمی‌تونه خودشو کنترل کنه.

قسمت 35، یه چند تا نکته در مورد سیناپس و نورون و دندریته. میگه سیستم بدن طوریه که اگر کمبودی داشته باشه، هر چی گیرش بیاد اول مغز رو تغذیه و سیر می‌کنه بعد میده به بقیه‌ی نواحی. ینی در مناطق محروم افرادی هستند که عملکرد ذهنی خوبی دارن و باهوشن؛ هر چند ممکنه از نظر جسمی لاغر و ناتوان باشن.

قسمت 44، اسم سری فوریه که اومد آه از نهادم بلند شد. باورم نمی‌شد سروکلّه‌ی ریاضیات مهندسی اینجا هم پیدا بشه.‌ ینی من بمیرم، نکیر و منکر سوال اول نه، سوال دوم نه، سوال سومشون قطعاً همینه. شک نکن یه سیگنال جهنمی بهم میدن، بعد میگن به مجموع چند تا سیگنال سینوسی تبدیلش کن فوریه بگیر.

قسمت 47، میگه میمون‌ها هم پاچه‌خواری می‌کنن و رنک و طبقه‌ی اجتماعی دارن. طبقه‌ی اجتماعی‌شونم به طبقه‌ی مادرشون برمی‌گرده. یه چیزایی هم در مورد وزن و شکل مغز آدما و حیوونا و تفاوتشون گفت.

قسمت 51، در مورد زوال عقل هست؛ با یه چند تا مثال. مثلاً آدمایی که صداهای عجیبی می‌شنون که بقیه نمی‌شنون، آدمایی که نصف صورتشونو آرایش می‌کنن، یا نصف ریششونو می‌زنن، یا دقیقاً نصف غذا رو می‌خورن و کلاً نصف هر کاری رو انجام میدن.

قسمت 54، در مورد اینسولا یا قشر جزیره‌ای مغزه. این قسمت، همون جاییه که احساسی که از خودمون داریم اونجاست. قضاوت شکمی که میگن هم همین جاست.

قسمت 64، یه دستگاهی به اسم MEG رو معرفی می‌کنه که ما تو ایران نداریم و اسرائیلیا یه خفنشو دارن و نحوه‌ی کار باهاش رو توضیح میده.

قسمت 70، خیلی جالب بود برام. در مورد ایناییه که مرگ مغزی شدن. یه آزمایشی انجام میدن و می‌خوان ثابت کنن که این افراد، می‌شنون و بیرون رو کاملاً درک می‌کنن؛ ولی نمی‌تونن خروجی داشته باشن و واکنش و پاسخ کلامی بدن. برای اثبات حرفشون و اینکه اینا از فضای بیرون ورودی می‌گیرن (ولی خروجی ندارن)، باهاشون صحبت می‌کنن و میگن برای پاسخ دادن و بله گفتن تصور کنن که دارن بیسبال بازی می‌کنن و اگه جوابشون به سوال، نه هست تصور کنن وارد اتاقی شدن و در حال نگاه کردن به در و دیوارن. توی هر کدوم از این فعالیت‌های ذهنی یه سری از قسمت‌های مغز فعال میشه. وقتی پزشک، از بیمار می‌پرسه آیا نام پدرت فلان هست، اون قسمت از مغز بیمار روشن میشه و پزشک می‌فهمه که این داره جواب میده به سوالش. این آزمایش و مقالات مربوط بهش خیلی جنجالی بوده و اینایی رو که می‌خواستن اعضای بیمارشونو اهدا کنن دچار تردید می‌کرد. ولی خب این آزمایش فقط نشون میده که اونا از هشیاری برخوردارن، ولی هیچ وقت نمی‌تونن به زندگی برگردن.

قسمت 78، تقسیم‌بندی مغزه و حجم ماده‌ی سفید و خاکستری. میگه بین حجم هیپوکامپ و حافظه رابطه وجود داره و به‌شوخی پیشنهاد داد از خواستگارا ام‌آرآی بگیریم و شخصیتشو با بررسی مغزش کشف کنیم و بعد بهش جواب بدیم. 
مراد، من بدونِ ام‌آرآی هم قبولت دارم :دی تو فقط بیا. نذار منو بدن به پسر کدخدای دهمون :دی

قسمت 79، در مورد مغز آدم‌هاییه که شغل یا ویژگی خاصی دارن؛ مثل راننده‌تاکسیا، دوزبانه‌ها، یا آدم‌های عابد و زاهد و مسلمان. میگه وزن مغز موقع فکر کردن تغییر می‌کنه. اینو با این آزمایش ثابت کردن که طرفو خوابوندن روی یه چیزی مثل الاکلنگی که در حال تعادل بوده. وقتی طرف فکر می‌کرده مغزش سنگین‌تر می‌شد و از تعادل خارج می‌شد این الاکلنگه.

قسمت 83 و 84، در مورد مغز سوسک! و بودجه‌هاییه که کشورهای مختلف برای تحقیقات تو این حوزه‌ها خرج می‌کنن.

قسمت 85 و 86 و 87 و 88 و 89، یه بنده خدایی رو معرفی می‌کنه که استخوان سقف حفره‌ی بینی‌شو عمل می‌کنه و موقع عمل یه آسیبی به قشر پیشانی مغزش وارد میشه و از اون عمل به بعد، رفتارش عوض میشه و نمی‌تونه درست تصمیم بگیره. یه جورایی انگار حس ششمش رو از دست میده. از نظر مالی ورشکست میشه و روان‌شناسان میان یه آزمونی رو طراحی می‌کنن ببین کجای مغزش اختلال پیدا کرده.
کلا این چند قسمت در مورد عواقب بدِ تصمیمات و ریسک و حس ششم صحبت می‌کنه و میگه معتادها و قماربازها هم همین قسمت از مغزشون مشکل داره.

قسمت 99، در مورد ایناییه که پشتکار دارن و یه کاری رو تا تهش انجام می‌دن و کم نمیارن و نصفه نیمه رهاش نمی‌کنن و به‌واقع لنگه‌ی خودمن. بعد میاد علامه طباطبایی رو مثال می‌زنه و میگه این بنده خدا انقدر کار می‌کرده و زمان براش مهم بوده که نشسته بوده حساب کتاب کرده بوده که اگه اول متنو بنویسه بعد نقطه‌هاشو بذاره وقتش کمتر تلف میشه و اینجوری کتاباشو نوشته بوده.

قسمت 101، در مورد پی‌اف‌سیِ آدمایی که رشد بیشتری نسبت به بقیه داشته. این جور آدما درک بیشتری از پیچیدگی‌های معنوی و روح و اینا دارن. درواقع اینا همونایی‌ن که به روح اعتقاد دارن. بقیه به روح اعتقاد ندارن و مثل کریم مسلمون نیستن :)))

ادامه دارد...

۹۶/۰۸/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

دکتر ح. الف.

مراد

مکتبخونه

کتاب

نظرات (۵۵)

۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۵۳ خانم الفــــ
سلام.من واقعا از پست های اینجا و هدفمند زندگی کردنت خیلی لذت میبرم.ممنون که با ما به اشتراک میذاری.
این قسمت 99،انتهاش سرو صدای دانشجوها هم درومد :) توی این صوت ها ،راه حلی برای این مساله نیست؟


پاسخ:
سلام به روی ماهتون بانو!
خواهش می‌کنم
قابل شما رو نداره
موازی با این فیلم‌ها و درسا، سخنرانی‌هایی که آقای پناهیان در مورد نفس داشتن رو هم گوش می‌دادم. متاسفانه چون تو وقتایی که دستم بند بود و گوشم آزاد، گوش می‌دادم، چیزی یادداشت نکردم، ولی کاش فرصتی بشه و برای اونم پست بذارم. جالب بود برام که خودمهاری و کنترل نفس رو تو یه روز و از زبان دو نفر از دو حوزه‌ی مختلف می‌شنیدم

به نظر راهش تمرینه
۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۸:۰۲ ماهی کوچولو
من بچه بودم یقینا نمیخوردم مارشمالو رو :)) چون بازی کردن باهاشو بیشتر دوست دارم :)) باهاش بازی میکردم اون دومی رو میخوردم
منم خیلی وقتا سعی میکنم خلاف علاقه و عادتم عمل کنم یه وقتایی ولی موفق نمیشم معتاد شم یکم بهتر از بقیه و سخت تر از تو ترک میکنم :))
من کلا خرید ندوست زیاد بعد کلا زیاد به تبلیغات محل نمیدم که اثر بذاره معمولا جزو آخرین نفرات از تبلیغات باخبر میشم :))
من واقعا تصویر سازی ذهنیم تو یه سری مسائل مثلا رسم ذهنی نمودار ریاضی داغونه ولی تو یه چیزای دیگه ای خوبم ولی در کل تنهایی زیاد منو به جنون میرسونه 
منم بخوام کتاب بنویسم مینویسم برای همیشه در آینده ست تون کامل شه :)) 
پاسخ:
خب از تو یه جور دیگه تست می‌گرفتیم
مثلاً می‌گفتیم اگه باهاش بازی نکنی جایزه می‌دیم :دی
آره حتماً بنویس این کتابو
به یه چند نفرم می‌سپریم ماضی بعید و نقلی و استمراری‌شو بنویسن :))
۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۸:۳۴ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
نسرین جدی جدی این مورد 78 عملیه؟؟؟!!!
عجب چیزیه دختر :)))
پاسخ:
عملی که هست
ولی خیلی گرونه دستگاه‌هاش
تو یکی از قسمتا می‌گفت یه میلیارد هزینه‌ی آزمایشاست و چندین میلیارد هزینه‌ی دستگاه

اگه با یکی از این شاهزاده‌های عربی ازدواج کنم، میگم یکی برام بخره :))))

سلام

این تعریفایی که شما می کنین آدم هوس میکنه علوم شناختی رو خوب بشناسه ولی امان از تعداد قسمت ها.

با این خجستگی که از خودم سراغ دارم دقیقاً‌ همین 120 قسمت اضافه رو دانلود میکنم :)

قسمت 1: تو ویدئو چیزی هم به نام شناخت از خود وجود داره؟‌ آخه تاریخ بهم ثابت کرده تو بعضی موارد شدیداً خوددارم ولی یه چیزایی رو نه. فک کنم اگه  این مدرّس با من آشنا بشه هنگ میکنه.

قسمت2. شما نسخه دوم شهید مطهری هستین گویا. تو زمینه ترک گاهی 100 درصد موفقم گاهی صفر درصد. اصلاً‌ مصمم شدم کل صوتا رو گوش بد.

قسمت3. فقط میتونم بگم شاید طرف در مورد جنس بتونه گولم بزنه ولی چیزی که مطابق میلم نیست رو نمیتونه به خوردم بده.

قسمت 21. اگه از واژه ای مثل تحمل استفاده نمی کرد کلاً نمی تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.

قسمت 24. ببخشید این قسمتای تخصصی مغز رو قبلاً توضیح داده؟ یعنی کسی مثل من صفر کیلومتر،‌ میتونه ازش سر در بیاره؟

قسمت 25. آسیب مغزی اینطوری هم بد نیست. برای همیشه در حال زندگی کردن،‌ فک کنم خیلی عالیه. ما که تو گذشته موندیم فعلا.

قسمت 35. شکر.

قسمت 47. پس میمونام رنگ و خوی آدمی!!! دارن البته از نوع مادریش.

قسمت 54. خیلی جالبه. گویا اول از همه اینو باید گوش بدم.

قسمت 70. داشتم به مرگ و اعتقاد ما که میگیم مُرده کارای مارو می بینه، فکر میکردم ولی خب این بخش تو ذهن منم جنجال کرد.

قسمت 78: میگن تو هر شوخی ای حقیقتی نهفته است. جدای درست یا غلط بودنش، فکر کنم بخش اعظمی از شوخی این بنده خدا،‌ جدی بوده :دی

قسمت79. جالب بود. یاد این افتادم که یه دقیقه تفکر، از هفتاد سال عبادت برتره. نمیدونم با این تضاد داره یا هماهنگی.

قسمت 83 و 84. یا للعجب

قسمت 99. یعنی اگه گفته باشه چطور میشه این قسمت رو تقویت صد در صد کردها عالمی خوشبخت میشن و شاید هم عالمی عاشقش. سرعت من تو نوشتن بسیار پایینه میرم که بشم علامه طباطبایی.

قسمت101. خیلی خیلی جالب بود. حالا پیچیدگی از نوع خوب هست یا نه؟‌

در کل خیلی خیلی پست عالی بود. به خاطر به اشتراک گذاشتنش خیلی ممنون.  

 

پاسخ:
سلام
سر فرصت، کم‌کم ببینیدشون :)
قسمت 24: بله همه رو در ابتدا توضیح دادن و اگه از اول ببینید، متوجه تمام اصطلاحاتشون میشید
قسمت 101: منظور از پیچیدگی، ملموس نبودنه
۲۶ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۹ نیمچه مهندس ...
من فقط میخوام تو مورد 99 اوستا شم:( یعنی نشد من برم سراغ کاری و تموم کنم.همیشه فقط شروع میکنم.
تبلیغات خرید رو منم اثر نداره.به نظرم میاد اون قسمت خود مهاری در من زیاد قوی نباشه که با مورد 99 مشکل دارم.
پاسخ:
اتفاقا من از ترس اینکه به یه چیزی گیر بدم و تا آخرین قطره‌ی خون ولش نکنم، نمیرم سراغش. به عنوان مثال! رو گوشیم بازی نصب نمی‌کنم مگر اینکه تا تهِ تهش بازی کنم تموم شه
۲۶ آبان ۹۶ ، ۲۳:۰۶ سید رمضان حسینی
استاد خوبی به نظر می‌رسه.
درس دادن بلده. معلمی کردن بلده.
ممنون بابت معرفی کردنشون. بعضی از این مباحث حتما برامون لازمن.
پاسخ:
آره خیییییییییلی خوبه. البته پزشک هستن ایشون
درس‌های دیگه رو که می‌دیدم و مقایسه که می‌کردم اساتیدو، واقعاً قابل مقایسه نبودن بقیه با ایشون
خیلی خوبه و خدا خیرش بده
خیلیییییییییی جالب بود این خلاصه هایی که نوشته بودی! کف و خون بالا آوردم الان!!!!! واقعا عالی بود. چیزهایی هستن که خیلی راجع بهشون کنجکاوی داشتم و خبر نداشتم در این حد کار علمی روشون انجام شده. امیدوارم همین رشته قبول بشی و ادامه بدی و هی بیای اینجا چیزای جدیدی که یاد می گیری رو بنویسی برامون :)
پاسخ:
:))) ایشالا
چند وقت پیش که دنبال کتاب بودم، پدرم درومد تا گیرشون بیارم. یا نشنیده بودن اسم این رشته و کتاباشو، یا به گوششون آشنا بود و نداشتن
اون موقع بود که شدیداً به بچه تهرونیا حسودیم شد که به انقلاب دسترسی دارن
تو هم که چند قدمیِ همین تحقیقاتی! اونجاها خیلی بها میدن به این چیزا تا اینجا. برو یه سر و گوشی آب بده ببین کشفی اختراعی چیزی اخیراً رخ نداده؟ :دی
عععععععع خیلی باحال بود.
البته بعضیاشم یه ذره ترسناک بود.ولی خیلی جالب بود.
هرجور حساب میکنم همون اول نقطه های متنو بنویسیم خیلی زودتر میشه تا بعدش چون بعدش باید فکر کنیم در حد یک ثانیه مثلا که کلمه هه چی بوده.نمیدونم والا!
پاسخ:
ترسناک؟
یه قسمتی هست که ایشالا پست بعد می‌ذارمش. ترسناک‌های قبل از اون سوء تفاهمه اصن. کفم برید وقتی اون قسمتو دیدم

من متنو بدون نقطه بنویسم، باید یه ساعتم بشینم فکر کنم ببینم کلمه‌ی مورد نظر توشه بود یا بوسه
والا
چه رشته جالبی! البته یکم به نظرم عجیب اومد این حجم از قطعیت. مثلا با قطعیت بگی هر کی فلان جای مغزش فلان طور باشه حتما چنین رفتاری داره و لا غیر....
داده علمی دقیقی ندارم الان ولی بر اساس مجموعه باورهایی که از انسان دارم فکر می کنم قرار نیست تنها عامل مؤثر اندازه قسمت های مختلف مغز باشه و این حسی بود که صحبت ها می داد یکم.
پاسخ:
نه اصلاً و ابداً قطعیتی در کار نیست. ببین ما نمی‌تونیم فقط و فقط حرف بزنیم و فقط ناحیه‌ی حرف زدن رو روشن کنیم. چون موقع حرف زدن، از حافظه هم استفاده می‌کنیم، فکر هم می‌کنیم، تصمیم هم می‌گیریم، حتی بخشِ دروغ و فریب هم ممکنه فعال بشه و هزار جای دیگه.
ینی همیشه بحث نت ورک مطرحه و اینکه اینا شبکه‌ای و باهم کار می‌کنن.
تو پست بعدی لینکِ اون قسمتی که در این مورد گفته رو می‌ذارم حتما. اگه نذاشتم یادم بنداز
وای من اصلا باورم نمیشه که اینقدر شبیه منی!
خیلی از پستهات اینو بهم گفته! مخصوصا پستهایی که از خصوصیات عجیبت می نویسی. مثل همین پست قبلی مثلا. اینم مثل اون! :|
قسمت یک و دو و سه که عینا خودم بودم!
من یادمه یه روزهایی روزه ی نخوردنِ فلان خوراکی رو میگرفتم!
یا یه مدت که میدیدم سر خوردن آبمیوه ی بیشتر و برداشتن لیوان پرتر از تو سینی پذیرایی دارم حرص میزنم تصمیم میگرفتم که از حالا به مدت فلان روز تو هر پذیرایی ای بگردم کوچکتره، کمتره، و زشت تره رو بردارم! :)))
همیشه سر کلاسها وقتی استاد حرف میزنه من دوست دارم علاوه بر شنیدن و گوش کردن به چیز دیگری مشغول باشم، و چه چیزی بهتر از تمرین کردن نوشتن و شکل کشیدن با دست غیر غالب؟! :)

حالا بقیه ی قسمتها رو هم میام میگم الان باید برم. چقدر طولانی بود کاش چند پست میکردیش کامنت گذاری راحت تر میشد :)
پاسخ:
:))) کجاش طولانیه این پست؟ پست طولانی ندیدی به این میگی طولانی
باید می‌بودی و پستی که در مورد کتاب شرح زندگانی من گذاشته بودمو می‌خوندی

و

فکر کن یه عده برای تک‌تک بنداش کامنت گذاشته بودن و رسماً موقع جواب دادن به کامنتا به خودم فحش می‌دادم که خب چرا انقدر طویل می‌نویسی که طویل برات کامنت بذارن. البته کامنتا بسته بود و خصوصی بودن کامنتا :دی
عالی بود شباهنگ جان عالیییییییی:)
مرسی و خسته نباشی

پاسخ:
سلامت باشی سمیه جان
شما هم خسته نباشی :)
تو پستای آخر الانور هم گفته بودم
منتظرم یه رشته بسازن ترکیبی از روانشناسیو تخصص مغز و اعصاب لازم نباشه بری پزشکی بخونی صاف شی.کلا عصب و نورون و مغز این چیزا خیلی دوس
قطعا اگه همچین رشته ای بوجود بیاد من جز پیشکسوتاش و اونایی که با سر میرن براش خواهم بود :دی
بذار ازین پستا بذار
ذوق انگیزناک و مستفیض شدیم شدیددددد:)
پاسخ:
کامنتتو خوندم اون روز و اون لحظه به این فکر کردم که من اگه معلمت بودم انقدر می‌زدمت که دلم خنک شه :دی
بس که از چیزای سخت فرار می‌کنی :))

باشه بازم می‌ذارم. ولی اگه با خوندن همین چهار خط به این رشته علاقه‌مند شدی سخت در اشتباهی
حتی اگه چهار خطو خوندی و ویدئوهایی که گذاشته بودم رو هم دیدی و علاقه‌مند شدی، بازم سخت در اشتباهی
چون من جالبا و جذاباشو گذاشتم
حتی اگه همه‌ی 201 تا رو دیدی و علاقه‌مند شدی بازم سخت در اشتباهی
چون این درس فقط یکی از بیست سی درسِ دوره‌ی ارشدشونه
لیسانس هم نداره
اونایی که مهندسی پزشکی
یا برق
یا روان‌شناسی
یا مهندسی کامپیوتر خوندن لیسانسو، ارشدو میان این رشته
از سال دیگه که گرایش زبان‌شناسی هم بذارن، زبان‌شناسیا هم میان
گرایشای دکترا با ارشدش فرق داره البته

در کل فکر می‌کنم همون قدر که تبلیغات روم اثر نداره، مبلغ خوبی‌ام و بدجوری روی ملت اثر میذارم :))) 

من از اینایی نیستم که بشینم از الان برای ده سال بعدم تصمیم بگیرم. مطمئنم وقتی هم‌سن و سال تو بودم به برق فکر نمی‌کردم. یه سال قبل از کنکور ارشدم هم اسم رشته‌ی زبان‌شناسی به گوشم نخورده بود. این رشته‌ی دکترا رو هم چند ماهه باهاش آشنا شدم. تازه این گرایشی که من میخوام از سال دیگه برای اولین بار قراره ارائه بشه. در واقع گرایشی که من می‌خوام زبان‌شناسانه‌تره تا پزشکی. ولی مجبورم برای کنکور اینارم بخونم. چون ضریب درسا یکسانه.
ینی میخوام بگم انقدر که تو این رشته رو دوست داری من ندارم
خب من بازاومدم اما این بار حوصله ندارم یکی یکی بگم! :دی
ارزش افزوده ی خاصی برام ایجاد نمی کنه لذا نمیگم.
اما اینو میگم که شماره ی هفتاد بسی منو به فکر فرو برد و فکر کردم به این اجتهادهایی که بخشش اعضا رو حرام می دونند. جای تأمل داره شاید اگر اینو به مراجع اطلاع بدن، فتوای اهدای عضو رو تغییر بدن! شاید!
پاسخ:
ببین من از وقتی به سن قانونی رسیدم رفتم فرم اهدای عضو پر کردم و هنوزم پشیمون نیستم. حتی بعد از شنیدنِ حرفای این استاد.
اونایی که اهدای عضو رو حرام می‌دونن دلیلشون مالک ندونستنِ انسان نسبت به اعضاش شاید باشه. وگرنه همه می‌دونن که مرگ مغزی با کما فرق داره و کسی که مرگ مغزی شده دیگه برنمی‌گرده به این دنیا. حتی اگه ورودی داشته باشه و صدای ما رو بشنوه، بازم دلیلِ این نیست که زنده بشه و برگرده
ینی این دانشمندان فقط می‌خواستن بگن اینا مغزشون بعد از مرگ مغزی چه فعالیت‌هایی می‌کنه.
پس چرا کامنتا رو جواب نمیدی؟ :(
پاسخ:
تا فردا باید ۴۲ صفحه متنو ویرایش کنم بفرستم براشون بچاپن تو مجله‌شون
استرس دارم اشتباه کنم زشت شه آبروم بره بدبخت شم :(
خسته‌ام و به‌شدت خوابم میاد
میرم بخسبم!
ینی می‌خوام بگم جغدها هم ممکنه زود بخوابن
پاسخ:
والا با این پنج صبح بیدار شدنات کم‌کم دارم به این نتیجه می‌رسم که تو بیشتر شبیه خروسی تا جغد :))
مثل وقتی که بی‌خوابی و بدخوابی و قطعی برق و هزار کارِ نکرده یه جا و یهویی بیان سراغت
تو هم مثل من از تاریکی می‌ترسی؟
پاسخ:
هممممم... آره
سرماخوردگی و سرفه‌های لاینقطع رو هم به لیستت اضافه کن
انصافا لذت بردم از مطالب. سبک جواب دادن به کامنتهات هم جالبن
پاسخ:
انصافاً از اون پیام‌های تبلیغاتیه که به صد نفر یه جا فرستاده میشه :|
۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۰:۲۸ شن های ساحل
جالب بود خدا قوت: (
پاسخ:
:) بازم هست. فرصت کنم بازم می‌نویسم
40 صفحه از این 42 صفحه متن اختصاص داشت به مدح و یادبود یه بنده خدایی که تازه فوت شده. یه جا نوشته درگذشت فلانی، جامعۀ ادبی و داستان‌نویسان و منتقدان ادبی، نهادهای مدنی و فرهنگی و شبکۀ مجازی و فضای رسانه‌ای را در سطحی گسترده درگیر و متاٌثر کرد. ضمن ابراز تأسف از ضایعۀ درگذشت این نویسندۀ پیش‌کسوت و نامی و عرض تسلیت به خانواده، دوستان و اهالی قلم و فکر و فرهنگ و اعضای انجمن جامعه‌شناسی ایران این یادداشت به جنبه‌های با اهمیت آثار او برای جامعه‌شناسی ایران می‌پردازد.
این روزها نشریات را که ورق می‌زنیم‌، یا به فضاهای مجازی‌، توی کانال‌ها و سایت‌ها که سرک می‌کشیم می‌بینیم همه از فلانی حرف می‌زنند‌؛ از نوشته‌هایش می‌گویند و از مرگش‌‌؛ آن‌هم نه با لحنی عادی‌؛ نه به‌شکل گزارش‌ِ یک خبر‌‌؛ با درد و دریغ‌، با حزن و حسرت‌؛ با سوز و گداز و حتی برخی با گریه.

اون وقت من نمی‌دونم این فلانی کی بوده و تو عمرم اسمشو نشنیده بودم.
ینی می‌خوام بگم انقدر بی‌خبرم از جامعه‌ی ادبی
پاسخ:
و من هنوز تو کفِ اون جمله‌ی مبهمی‌ام که فرستادم برای آقای پ. که بپرسم چه جوری ویرایشش کنم و فرمود آن تکهٔ مبهم را رخشان کنید.
ینی حتی خوابشم نمی‌دیدم یه روز هایلایت رو رخشان صدا کنن 
رخشان
رخشان
رخشان
خداوندا!!!
صدق الله العلی و العظیم! تموم شد. فرستادم براشون. زودتر از موعدی که قرار بود بفرستم فرستادم و بیشتر از حجمی که گفته بودن می‌فرستن فرستاده بودن و البته در راه رضای خدا و بی‌مزد و منت فقط برای رزومه‌م انجامش دادم
پاسخ:
وقتایی که یه کاری رو تموم می‌کنی و می‌فرستی و نفس راحتی می‌کشی، یاد یه چیزی می‌افتم و دلم تنگ میشه :(
گفتی رخشان داغ دلم تازه شد
معادل های میتوکندری و ریبوزوم و کلروپلاست تو زیست رو دیدی؟راکیزه :/ رایچه:/ اینا رو با چشای خودم تو کتاب داداشم دیدماااا
پاسخ:
:)) برای صدمین بار: این کار، کارِ اساتید و معلمای زیسته نه فرهنگستان!
اونا پیشنهاد میدن و اینا بررسی و تصویب می‌کنن
اینم اون جلسه‌ایه که در این مورد صحبت شد

اصن این رخشان خیلی هم خوبه. یادم باشه چند تا ماژیک برای رخشان کردن جزوه‌ها و کتابام بخرم مطالب مهمو رخشان کنم :)))
من خواننده خاموش بودم ولی الان این پستت خیلی مرتبط به پروژه ای که الان روش کار میکنمه. میخواسم اینو بپرسم که توی این مباحثی که دنبال میکنی جایی چیزی درباره تحلیل داده هایی که از EEG بدست میاد هست یا نه؟؟
پاسخ:
تحلیل داده خیلی مفهومش کلّی‌ه و من دقیقاً متوجه منظورت نشدم. ولی تو این درسا کلی در مورد EEG صحبت شده و می‌تونی یه نگاهی به این فهرستا بندازی ببینی به دردت می‌خورن یا نه. کتاب هم بخوای فت و فراوون تو کانالا و سایتا هست

و این کانال:
۲۸ آبان ۹۶ ، ۲۳:۱۷ شیمیست خط خطی
خیلی این پستت رو دوست داشتم، اولش گفتم یه نگاه میندازم بعد سر فرصت میخونمش (عجله داشتم) اما دقیق و تا خط آخرش خوندم :)
این تبدیل فوریه عزیز رو ما هم برای شناسایی ساختار ترکیبی که تو آزمایشگاه سنتز میکنیم هم داریم حتی :|
پاسخ:
:))) می‌بینی تو رو خدا؟ من برم آبیاری گیاهان دریایی هم بخونم، شک نکن اونجا هم باید فوریه بگیرم از یه چیزی
شک ندارم طلّاب حوزه‌های علیمه هم تو کتبشون الفوریه دارن
خوب است،بسی منظم تفکیک نموده بودید مباحث مختلف را و اختصار نویسی خوبی داشت هر مطلب.
وآن رخشان بسی جالبناک بود.
ومن الله توفیق.
پاسخ:
:)) ممنون و
شما هم مؤید باشید
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۴:۱۹ ماهی کوچولو
بخاطر پستت و کامنت شیمیست خط خطی رفتم سرچ کردم تبدیل فوریه چیه و اینا بعد زدم سرچ کردم ببینم به رشته من ربطی داره یا نه؟ :)) شکر خدا نداره ولی فوق تو یکسری گرایش های زیست شناسیم هست :/// :))) 
پاسخ:
بنده خدا خدمت بزرگی به جامعه کرده هاااااا
ولی مهرش به دلم نمی‌شینه اصن
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۸:۰۳ ماهی کوچولو
خیلی :))
ولی خب اینجوری که شماها ازش بد میگین باید چیز وحشتناکی باشه :)) 
پاسخ:
مسلمان نشنود کافر نبیند و نصیب گرگ بیابان هم نشود
انقدر این ریاضیات مهندسی (ریضمو صداش می‌کردیم) داغون بود که یادمه اون ترم که من این درسو داشتم سوال پنج امتحانو احدالناسی حل نکرده بود
ینی فکر‌ کن اون المپیاد ریاضیامونم یه خط حتی براش ننوشته بودن
یادمه وقتی رفتیم برگه‌ها رو ببینیم، من و هم‌کلاسیم باهم رفته بودیم. من حتی اون فرمولی که سوال دو یا سه رو باید باهاش حل می‌کردیم رو هم اشتباه نوشته بودم. حتی فرمولو!!!
بعد من با همکاری ایشون سریع از برگه عکس گرفتم (چون نمی‌دادن نگه‌داریم) آوردم گذاشتم وبلاگم که بخندیم. اون هم‌کلاسیم هم خاطره‌ی اون روزو تو فیس‌بوکش نوشته بود.
سال‌ها بعد که به وبلاگ و فیس‌بوک هم دسترسی پیدا نمودیم تجدید خاطره شد و از خنده پاشیده بودیم به مانیتور
ضمن اینکه استادمون موهاش تا کمرش بلند بود و با کش می‌بست
و با ۱۳ پاسش کردم
--------
وای خدا! باورم نمیشه بلاگفا این پستمو نگه‌داشته باشه
پیداش کردم
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۸:۲۹ ماهی کوچولو
ضمن اینکه خوبه ما نداریم :)) درسی که تو سیزده شدی من منفی بینهایت میشم :)) 
پاسخ:
لینک اون خاطره‌ای که گفتمو پیدا کردم :)))
تو آرشیوم نوشتم فیس بوک، این پستو آورد:
اون پستی که عکس برگه‌ی امتحانمو گذاشته بودمو دیگه پیدا نکردم
یحتمل چند ماه قبل این پسته اونم
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۸:۴۲ ماهی کوچولو
واااای :)) تازه از سر درس اومدم وبلاگ میگم خدایا تی ایش یعنی چی :)) مغزم مرخص شده :)))
من گفتم این درس انقد سخته که کسی نتونسته نمره خوب بگیره و تی ای شه :)) دمش گرم لایک بهش :))
یه چیز بی ربط :)) اون درباره وبلاگت منو کشت :)) 
پاسخ:
:)))
تی ای = دستیار استاد
تی ای اون درس الان استاد شده. نابغه‌ای بود برای خودش. 
قیافه‌شم نابغه بود 
اسمشم خشایار بود
این اولین خشایار زندگیم بود
دومین خشایار زندگیم هم استاد الکترومغناطیس (الکمغ صداش می‌کردیم) بود
یه خشایار دیگه هم بود هم‌کلاس بودم باهاش سر کلاس اخلاق مهندسی
با خشایارهای زیادی آشنا شدم تو شریف :)))
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۰ ماهی کوچولو
:))
من یه خشایار میشناسم :)) جفت مون به طرز غریبی از هم بدمون میاد :)) 
پاسخ:
:))) اسم خشنی به نظر می‌رسه. اصن مهر و عطوفت و لطافت و رأفت رو تداعی نمی‌کنه
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۱ ماهی کوچولو
نوشتی دستار استاد دستیار رو :)) 
پاسخ:
دستار :)))) = عمامه :دی
۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۳ ماهی کوچولو
:)) من هی نگرانم چنگ بزنن :)) حس میکنم میخوان همه جا رو خش بدن :)) 
پاسخ:
:))) من یاد هخامنشیان هم می‌افتم
۲۹ آبان ۹۶ ، ۲۰:۰۴ ماهی کوچولو
:))))
خشایار شاه حتی :))) 
پاسخ:
اون که همون اول تداعی میشه
و حتی فیلمِ سیصد
۲۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۰ ماهی کوچولو
سیصد رو ندیدم
پاسخ:
منم ندیدم
یه فیلم توهین‌آمیز و بی‌پایه و اساس علیه تاریخ ایران بود
و تخیلی
و نژادپرستانه
جنگ سیصد اسپارتی با خشایار
راستش منم آشنایی چندانی نداشتم با این رشته. نمی دونم اینجا کیا در موردش کار می کنن. به انگلیسی چی میشه عنوان این رشته؟
پاسخ:
این رشته Cognitive science هست
گرایش‌های مختلفی داره که ترجیح من Cognitive linguistics هست
اینایی که تو این پست در موردش نوشتم Cognitive neuroscience هست
دانشگاه‌هایی که این رشته رو ارائه میدن:
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۰:۴۷ جنابــــــــ دچار
اوف که چقدر شما شبیه منید! مخصوصا پست هاتون :)))
پاسخ:
البته یه ذره، زیاد نه هاااا فقط یه ذره طولانی‌تر از پست‌های شماست :))
فقط یه ذره
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۰۷ جنابــــــــ دچار
کم کم فاصله شون کم میشه :))
پاسخ:
:)) 
سلام،من فیلم های مکتب خونه روسه چهارسال
پیش میدیدم:)))
خیلیی خوب بوداموزششون:)))

ولی من ازاینکه به دیگران معرفیشون کنم
دوری میجستم واینکارومرض نداشتم که
نمیکردم،من رسمم خیلی خوب بود،به هم
کلاسیهام نشون دادم ووقت خوندن درس های
دیگه روبراپایان ترم ازدست دادم:(
ونمره هام کم شدن ومن به خودم گفتم،من به هیچکس
زمانی که خودم درس دارم،کمک نمیکنمممممم
ومن هم حالاااااهم سرکاروبارم ازاین فکردست
برنداشتمم.......:((
پاسخ:
سلام
اتفاقا من اولین باری که با مکتب‌خونه آشنا شدم به همه معرفی کردم. اون موقع تلگرام و وایبر نبود و لینک مکتب‌خونه رو اسمس و ایمیل کردم برای دوستام و هم‌مدرسه‌ایا و هم‌دانشگاهیای جدید. یادمه یکی از دوستام گفت خیلی وقته می‌شناسم این سایتو. بهش گفتم پس چرا هیچ وقت معرفی‌ش نکرده بودی؟
برام عجیب و بی‌معنی و غیرقابل‌درک بود که یکی با یه چیز مفید آشنا بشه و به اشتراک نذاره :(
حتی تو دلم، چند تا امتیاز منفی به اون دوستم دادم بابت این اخلاقش :دی
من،بازم مثل مکتب خونه میشناسم
ازمعرفیش متاسفم:(
چون بعضی هالایق گفتن بهشون روندارن....
ادم باشن،من کل اطلاعاتم رادراختیارش
قرارمیدهم ولی نیست...
مردم،قدرنمیدونن،من تواین۲۲سال عمرم،خیلیارو
شناختم،وهمینقدراین نظرمنه وقابل احترامه:)
پاسخ:
اگه برای قدردانی مردم این کارو می‌کنید، زهی خیال باطل
مردم خدایی که این همه نعمت داده بهشون رو شکر نمی‌کنن اون وقت قدر لطف شما رو بدونن؟! 
انتظار مسخره و بچگانه‌ایه
می‌تونید به خاطر خدا و در راه خدا کمکشون کنید، اگر هم به این چیزا اعتقاد ندارید برای شهرت و حال کردن خودتون.
اون یکی سایتی که شبیه مکتب‌خونه است، اسمش تخته سفیده. شما معرفی‌ش نکردی، ولی گفتم حالا که ملت کامنتا و جواباشونو دنبال می‌کنن، با یه سایت مفید دیگه هم آشنا بشن
شباهنگ خانم،من کل زندگیم رورقابتی ساختم
وبرای بردن حاضرم،اطلاعاتم رابرای خودم نگه
دارم
من،این حرف هرچه رابرای خودمیخواهی برای
دیگران بخواه
دررقابت برای زندگی بهترباهاشون میخوام:))
پاسخ:
رقابت؟! :)))
ما خودمون اِندِ رقابتیم! فکر نکنم هیچ جای کشور، به اندازه‌ی دانشگاه و رشته و مدرسه‌ای که من توشون درس خوندم بچه‌ها باهم رقابت داشته باشن،
ولیکن رقابتی که توش رفاقت نباشه، از نظر من بی‌ارزش‌تر از آب بینی بزه :))) 
اون حدیثه چی بود می‌گفت دنیا بی‌ارزش‌تر از آب بینی بزه؟ یاد اون افتادم گفتم استفاده کنم ازش :))))

بله،ولی من برای خداوامام زمان کارمیکنم
نه بندش ولی من هم بازم ،کمک میکنم
ولی نه اونجوری که باعث عقب موندگیم
بشه،ولی من دیگه امام زمان ازم راضی
باشه،خیلیی خوشحال میشم
وبرای رضایتش هرکاری میکنم
نوچ نوچ تخته سفیدنیست:)
بقیشوبگوتابهت بگم کدومه:)))
پاسخ:
:|||||||
امام حسین علیه السلام: إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللّه ِ عَلَیکُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ؛
امام حسین علیه السلام: نیاز مردم به شما از نعمت‌هاى خدا بر شماست؛ از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.
رقابتی که محبت ودوستی نباشه،مفت نمیرزه
یه ریالم نمیرزه
رقابت بارفاقت شیرین میشه

لینک امثال مکتب خونه روهم برام بزار:)

ولی من دوره دانشگاه بادوستام خیلی رفیق بودیم
وسرکلااااس باهم پیش میرفتیم تابه پیروزی
رسیدیم
ولی دوسه تاشون ادم نبودند.....
پاسخ:
من آنچه شرط بلاغ بود گفتم
خواه پند گیر
خواه ملال
بله،پندگرفته وادم میشوم وراه سلوک رادرپیش میگیرم:)))
پاسخ:
ایشالا
حالا،خیلی هابه من کمک کردندومن به تمام مردم بدون منت کمک میکنم:))))
پاسخ:
ایشالا
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۳ آرزو ﴿ッ﴾
 این‌قدر گفته شده این پست جالب و جذاب بود که دیگه من روم نمیشه بگم! 
+ خطرِ ورود هم‌کلاسی‌ها به بیان رفع شد؟ چند وقتی بود که اون سه تا صفحه (منو؟ لینک؟ گزینه؟) ی بالا نبودن. الآن دیدم دوباره هستن اینجوری فکر کردم :)
پاسخ:
خدا رو شکر هم‌کلاسیام زیاد از این فضا سر در نمیارن
بدون اینکه بهشون دروغ بگم، انقدر از بلاگفا و خوبیاش و محدودیتای بیان گفتم که منحرف شدن سمت بلاگفا
یه وبلاگ تو بلاگفا ساختم براشون
با تمام امکانات
از قیمت سکه و ارز و تقویم و هواشناسی و دیکشنری بگیر تا انواع و اقسام کدها رو چپوندم توی قالب که بگم امکانات بلاگفا چقدر خفنه و بیان این امکاناتو نداره
یه هدرم ساختم، شاه نداره!
تااااااازه، مطمئن بودم حالا حالاها نمی‌خوان پست بذارن فعالیت کنن و فقط حرف و ایده است. ولی هر بار حرف وبلاگو پیش می‌کشن منو سکته بدن :||||
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۴۹ آرزو ﴿ッ﴾
:)) گفتی انواع و اقسام کدها یاد حباب و قلب و اینام افتادم!
خب خدا رو شکر :)
پاسخ:
والا از محضر اساتید اگه خجالت نمی‌کشیدم از اون آهنگای مرتضی پاشایی هم می‌ذاشتم

وای باورم نمیشه من قبلا انقدر خز بودم که وبلاگم از این آهنگا داشت
خدایا توبه
-آره، این خصوصیت ها رو خیلی ها دارند.....
-در مورد قسمت 2، چرا چنین تصمیماتی میگرفتی (که مثلاً 40 روز فلان کار رو نکنی)؟! میخوام بدونم همینطوری بود یا دلیل خاصی داره؟
- پس چندین وقت پیش درست حدس زدم که داری کم کم اهل گوش دادن به صحبت های آقای پناهیان میشی؛ خوبه.... (البته نمیدونم اون موقع با چه اسمی پیام گذاشته بودم....)
پاسخ:
- دلیل (دلایل) خاصی داشت
- «داری کم‌کم... » تو این جمله، استمرار و تداوم رو نشون میده، که برداشت اشتباهیه. ینی میخوام بگم همین یه بار بود. که البته اینم دلیل (دلایل) خاصی داشت.
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۳:۳۰ ادامه چند نکته
خب این دلایل رو نمیتونی بگی الان؟ یا مثلاً از سوال پرسیدن تو این زمینه خوشت نمیاد؟ کلاً همینطوری دوستانه پرسیدم، جوابش اونقدرا مهم نبود. اما اگه مطمئن باشم دوست نداری جواب بدی اصلاً نمیپرسم.
حالت استمرار داره چون قبلاً هم یه مورد دیگه اشاره کرده بودی و این خوبه....
پاسخ:
نه نمی‌تونم بگم
در واقع دوست ندارم با کسی که نمی‌دونم کیه در مورد خصوصی‌ترین مسائل زندگی‌م صحبت کنم
به‌راستی خودم بهتر می‌دونم چه چیزی تو زندگی‌م استمرار داره یا ناظرِ بیرونی؟
فایل ورد برام باز نشد نمی دونم چرا. ولی الان نگاه کردم یو بی سی (دانشگاه خودم) هم این رشته رو داره. زیر مجموعه ی دپارتمان روانشناسی هست
https://psych.ubc.ca/research/cognitive-science/
جالبه... بیا اینجا ور دل خودم :دی
پاسخ:
خب اینی که فرستادی رو هم من نمی‌تو.. : دی باز شد همین الان :دی
فکر کنم چون ورد 2003 97 هست پشتیبانی نمی‌کنه سیستمت

ببین من هر جا برم بدجوری وابسته می‌شم و می‌ترسم بیام و موندگار بشم. همین تهرانو ببین. با همه‌ی نفرتی که هفت سال پیش ازش داشتم و حتی از تک‌تک آجرای شریف داشتم، باورت میشه دلم تنگِ تره‌بار طرشت و تره‌بار میدون فلسطینه؟ هفت سال خوابگاهی باشی و هفت سال خودت میوه سبزی بگیری غذا درست کنی و از تره‌بار خاطره نداشتی باشی؟
ینی داشتم فکر می‌کردم دو ساعت فرصت داشته باشم تهرانو ببینم بعد بمیرم، تو اون دو ساعت برم تره‌بار شلغم بخرم یا اون ده دوازه نفری که تو لیستم نوشتم ببینمشون رو ببینم

Carleton University
Institute of Interdisciplinary Studies
Cognitive Science
1125 Colonel By Drive
Ottawa, Ontario K1S 5B6 Canada

McGill University
Cognitive Science Centre
Cognitive Science
845 Sherbrooke St.
W. Montreal, Quebec, H3A 2T5 Canada

McMaster University
School of Graduate Studies
Psychology
Psychology Department, 1280 Main Street West
Hamilton, Ontario, L8S 4K1 Canada

Simon Fraser University
School of Interactive Arts and Technology 
Interactive Arts and Technology

Graduate Program, School of Interactive Arts and Technology, SFU Surrey, 14th Floor, 13450 102 Ave. 
Surrey, BC V3T 5X3 Canada

اینا تو اون فایلی بودن که من برات فرستادم.
وای دقیییییقا منم داغونم تو این مورد. بدجور وابسته میشم به همه چیز و همه جا. همیشه میگم من باید درخت می شدم کل عمرم یه جا می موندم. نشون به اون نشون که نزدیک چهار سال هست اینجا هستیم ولی خونه مون رو عوض نکردیم با این که خیلی مشکلات داره (راهش به هر دومون دوره، کوچیکه و...) در حالی که اینجا خیلی مرسوم هست اسباب کشی. به طور میانگین دانشجوها سالی یک بار یا یک سال و نیم یک بار اسباب کشی میکنن ولی من دلم نمیاد! میدونم از اینجا هم بخوام برگردم ایران تیکه پاره میشم. ولی چاره ای نیست دیگه. باید به خودت بگی فقط قانون اول نیوتون هست که میخواد وادارت کنه به حفظ وضعیت موجود و بهش اهمیت ندی
پاسخ:
اصن این دل چیز عجیبیه! به یه چیزایی وابسته می‌شه که تو کف‌ش می‌مونی. فکر کن تا حالا فلان شهرم نرفتی و اصن ندیدیش و خاطره هم ازش نداریا. ولی یه وقتایی به یه همچین شهرایی هم وابسته میشی و هر بار نقشه‌ای، کره‌ی زمینی، گوگل مپی چیزی می‌افته دستت می‌گردی و روی اون مختصات کلید می‌کنی و میری تو فکر :|
چه جالب ناک بود این پستت. 
دستت درد نکنه...

پاسخ:
یه پست جالبناک دیگه هم در راهه :)
برای اینکه خودمو تشویق کنم به درس خوندن، به خودم قول دادم حداقل نصف این کتابی که دستمه رو تموم کنم بعد پست بذارم :(
الان صفحه‌ی ۲۶۱ ام
۸۰۰ صفحه است :((
دمت گرم.
بعضى موقع ها مثل الان، وقتی میبینمت انگیزه میگیرم :) 
راستی خوراکی یا نوشیدنی سراغ نداری وقتی ادم مود خواب و خستگی داره alert بشه با خوردنش? از خانواده قهوه و کافی میکس اینا نباشه 
پاسخ:
هندونه :)))))
😂😂😂😂
پاسخ:
:دی
هر چی بیشتر بخوری، هشیارتری
جول و پلاستم باس جمع کنی ببری کنار در دستشویی که مسیر خسته‌ات نکنه
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۳:۴۲ مهندس خانوم
در راستای قسمت 70 یعنی به این نتیجه رسیدن که مغزشون نمیمیره اما دیگه نمیتونن برگردن به این دنیا؟ آخه اگه مرگ مغزی واقعا اتفاق بیفته پس مغز هیچ فعالیتی نمیتونه داشته باشه که اینا بخوان سیگنالاشو ضبط کنن. 
پاسخ:
اینکه میگن طرف مرگ مغزی شده، ینی دیگه مغزش نمی‌تونه مثل سابق فعالیت‌هایی مثل فکر کردن، تصمیم گرفتن، مقایسه کردن، به یاد سپردن، دستور تکون دادن دست و پا و... رو انجام بده و اگر هم بعضیاشونو انجام بده (همه رو نمی‌تونه انجام بده، چون به هر حال به یه قسمت از مغزش آسیب وارد شده که الان رو تخت بیمارستانه)، بازم همین یکی دو تا فعالیتش خروجی نداره و نمی‌تونه با بقیه‌ی نقاط ارتباط برقرار کنه و این پردازش اندک رو به اندام‌های حرکتی برسونه. 
مثل کامپیوتر خاموشی که یکی دو تا کار انجام می‌ده تو خودش، ولی صفحه‌ش روشن نیست و سر و صدا هم نداره و نشون نمیده که داره کار انجام میده
همین الان شبکه‌ی یک، یه بنده خدایی داره خودشو تیکه پاره می‌کنه به کنکوریا لگاریتم یاد بده و به طرز نامحسوسی بسته‌هاشو تبلیغ می‌کنه. شبکه‌ی سه، برنامه‌ی گزینه‌ی جوان مجریه به معیت کارشناس برنامه داره به کنکوریا تست‌زنی می‌آموزه و برنامه‌های جامعشو می‌تبلیغه. شبکه‌ی چهار، برنامه‌ی گزینه‌ی چهار، همزمان با همینا، مسائل هندسه رو برای کنکوریا تشریح و تبیین می‌کنه و شبکه‌ی پنج، کانال استانی، برنامه‌ای داره برای کنکوریا و ضمن تبلیغ بسته‌های آموزشی، نکات شیمی و مسائل موازنه رو به کنکوریا درس می‌ده :|
من؟ پوکر فیس دستمو گذاشتم زیر چونه‌م و صدای تلویزیونو mute کردم و با اون یکی دستم برای وبلاگم کامنت می‌ذارم و دلم برای جیب پدرا و مادرا می‌سوزه.
پاسخ:
دستتو از زیر چونه‌ت بردار، تلویزیونم خاموش کن برو بشین سر درس و مشقت. انقدرم حرص نخور :)
رخشان! آخه رخشان؟ :))) یاد رخشِ رستم افتادم :|
پاسخ:
منم یاد رخشا می‌افتم. یه پودر سفید مایل به آبی بود که بچه که بودم باهاش سینک می‌شستن بزرگترا :))))
از اینا: