پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

0- منظور مولوی از خامُش، خاموش بوده؛ منظور منم از باهُش، باهوش.

1- برای درس سمینار باید یه مقاله بنویسیم. برای درس اصطلاح‌شناسی هم همین طور. یه ارائه‌ی ده بیست دیقه‌ای هم باید برای درس ساختواژه داشته باشیم. هفته‌ی پیش قرار بود یه چیزی تو مایه‌های طرح یا پروپوزال به اساتید تحویل بدیم و من یه موضوع انتخاب کردم و همون یه موضوع رو (که البته موضوعِ پایان‌نامه‌ام نیست) هم به استاد شماره‌ی 3 دادم، هم 5 و 8 و 9، هم 11. به نظرم آدم یه مقاله‌ی درست و درمون بنویسه بهتر از صد تا مقاله‌ی به درد نخوره. ولی بچه‌ها معتقدن کمیت مهمه و ما باید تا می‌تونیم مقاله بنویسم. ولی من ترجیح دادم روی این موضوع و فقط روی این موضوع تمرکز کنم. یه نسخه از نوشته رو هم به بچه‌ها دادم و ازشون خواستم این هفته نظرشونو بگن. [نظرِ یکی از بچه‌ها]، [نظرِ استاد]

1.5- استاد شماره‌ی 8 که مهندس صدام می‌کنه گفت یه سر برم حضوری و مفصل صحبت کنم باهاش و استاد شماره‌ی 3 هم گفت برای پایان‌نامه‌ات روی موضوع دیگه‌ای فکر نکن و روی همین کار کن. بنده خدا یه کتاب معرفی کرده بود به اسم «البته واضح و مبرهن است» که در مورد نحوه‌ی مقاله‌نویسیه (بیشتر به درد علوم انسانی می‌خوره البته). هدف استاد این بود که نوشته‌هامونو با جمله‌ی کلیشه‌ای «البته واضح و مبرهن است» شروع نکنیم. منم عمداً موقعِ نوشتن طرحم با این جمله شروع کردم و استاد علامت «:)» گذاشته کنار جمله‌م و نوشته حالا خوبه گفته بودم با این جمله شروع نکنیااااا! گفته بود متن‌تون 300 کلمه باشه و من وقتی داشتم می‌نوشتم، نیت کردم با 444 تا کلمه تموم کنم و نقطه‌ی پایان رو که گذاشتم دیدم اون پایین نوشته: [عکس]

2- یادتونه؟ یه استادی داشتم تا میومدم دهنمو باز کنم یه چیزی بپرسم، می‌گفت شما پیش‌زمینه و پس‌زمینه و تحصیلاتِ این رشته و تخصص این موضوع رو نداری و نمی‌دونی و بلد نیستی! یه موقع یه چیزی می‌پرسید و صبر می‌کردم ملت جواب بدن و وقتی می‌دیدم کسی چیزی نمی‌گه یه چیزی می‌گفتم و البته جوابم هم درست بود؛ ولی خب دریغ از اپسیلونی (به اندازه‌ی دانه‌ی خَردَل) تشویق و احسنت و آفرین و باریکلا. خودش تو دل برو بود ولی هیچ جوره نمی‌تونستی تو دلش بری. ترم قبل چه کوشش‌ها که نکردم نگاهی از سر لطف و عطوفت به این بنده‌ی سراپاتقصیر بکنه و نکرد! یه بار به بچه‌ها گفتم بچه‌ها؟ دکتر چرا منو دوست نداره؟!!! بچه‌ها گفتن این خودشم دوست نداره؛ به دل نگیر...

به دل نگرفتم و به تلاشم ادامه دادم و درسشو با 20 پاس کردم. فکر کنم فقط من تونسته بودم 20 بگیرم. حتی برای جواب مازاد بر نیاز هم نمره کم کرده بود از بچه‌ها. اون ترم تموم شد و این ترم یه درس دیگه باهاش داریم. دیروز بعد از ظهر باهاش کلاس داشتیم و برای هر کدوممون یه تکلیف تعیین کرد که موعد تحویلش پایانِ ترم بود. بچه‌ها یه چشمکی به همدیگه زدن و گفتن دو هفته بعد از پایانِ ترم هم تمدید می‌کنیم موعدشو. قرار بود روی صفاتِ فرهنگ لغت کار کنیم. از نظر تبار (فارسی و عربی و لاتین بودن)، از نظر ساخت و مقوله و غیره. برای اونایی که تغییر مقوله داشتن مثال هم باید می‌زدیم. هر کی روی یه حرفی از حروف الفبا قرار بود کار کنه. قرعه‌ی حرفِ «ر» به نام من افتاد و دیروز عصر که برگشتم خوابگاه نشستم پای این تکلیف و شب تمومش کردم. امروز صبح بردم تحویل دادم و استاد چشاش از تعجب گرد شده بود که چه جوری تکلیفی که تا آخر ترم وقت داده بودمو چند ساعته تموم کردی.

2.5- دیروز سر کلاس یه سوالی پرسید و گفت هر کی جواب بده خیلی هنر کرده و خیلی آفرین و ایول و باریکلا داره و اینا. وقتی داشتم به سوالش جواب می‌دادم، هنوز حرفم تموم نشده بود و داشتم توضیح می‌دادم که با ذوق زایدالوصفی گفت خیییییییلی این خانوم باهوشه و تا نیم ساعت هی احسنت و آفرین و باریکلا می‌گفت. بالاخره نمردم و تحسین کردنشم دیدم. جا داشت پاشم بگم می‌دونم عشق تو تاخیر داره، ولی اصرار من تاثیر داره، تو هم دیوونه‌ی من میشی آخر، تب مجنون بدون واگیر داره. البته از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، وقتی جواب سوالو گفتم و گفت خیلی این خانوم باهوشه، اول فکر کردم جوابم انقدر چرت و چرند بوده که داره مسخره‌ام می‌کنه :))))

s9.picofile.com/file/8273054384/95_8_10.rar.html

این فایل صوتی بیست سی ثانیه است. برای امنیت بیشتر زیپش کردم و چون صدای خودمم توشه، رمز مخصوص بانوان رو گذاشتم. البته بعد از اینکه استاد سوالو مطرح کرد پنج شش دیقه صبر کردم اول بچه‌ها نظرشونو بگن و بعد من جواب دادم. ولی صدای بچه‌ها رو حذف کردم. کامنتای این پستو استثنائاً باز می‌ذارم که اگه از خانوما کسی رمزو (رمز مخصوص خانوما مدل ساعتمه) فراموش کرده بود یا نداشت بپرسه. به خانومایی که یکی دو ماهه دارن دنبالم می‌کنن رمز نمیدم و لازمه بیشتر بشناسم‌شون. ناگفته نماند که من وبلاگ همه‌ی دنبال کننده‌هامو می‌خونم. اونایی هم که وبلاگ ندارن، باید 4 تا شاهد و ضامن داشته باشن که مطمئن شم واقعاً خانومن! پیشاپیش از آقایون که تعدادشون کم هم نیست عذرخواهی می‌کنم. جامعه‌ی آرمانی من جامعه‌ای نبود که تو اون جامعه عکسامو یا صدامو ادیت کنم. من فکر می‌کردم میشه در کنار هم بدون اینکه جنسمون مطرح باشه زندگی کرد، نوشت، خوند، خندید، گفت، شنید... ولی این ایدئولوژی‌م هم مثل خیلی ایدئولوژی‌های دیگه‌م شکست خورد. البته بعضی از آقایون هستن که به سلامت عقلی و روحی و روانی‌شون ایمان دارم و از اونجایی که این فایل صوتی یه سوال و جواب چند ثانیه‌ای و عادیه، اگه بخوان لینک مستقیم رو براشون می‌فرستم تا اونا هم بدونن وبلاگ چه خانوم باهوشی رو می‌خونن. و چون کامنتای پستای بعدی هم بسته خواهد بود و چون من کلاً با کامنت بسته نوشتن راحت‌ترم و آرامش بیشتری دارم و کلاً چون این جوری دوست دارم بنویسم، اگه وصیتی چیزی داشتین، از باز بودنِ درِ دیزی استفاده کنید و ذیل همین پست کامنت بذارید چون تا 25 بهمن که تولد وبلاگمه همچین فرصتی گیرتون نمیاد. باشد که این غنیمت را ارج نهید.

۹۵/۰۸/۱۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای پ.

استاد شماره 11

استاد شماره 3

استاد شماره 5

استاد شماره 8

استاد شماره 9

نظرات (۹۳)

ا...جاکامنتی باز شد:)
پاسخ:
جاکامنتی :))))
یاد جامسواکی و جا دندونی می‌افته آدم
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۵ آرزوهای نجیب (:
چرا من نباید رمز رو داشته باشم ها؟؟؟ به جرم اینکه کمتر از دوماه دنبال می کنم:| اصلا هم جرم قشنکی نیست :|
پاسخ:
حالا غصه نخور. از این ستون به اون ستون فرج‌ه.
اگه وبلاگت از این وبلاگایی بود که دو تا پست بیشتر نداشت، جرم‌ت سنگین بود؛ ولی خدا رو شکر وبلاگت قدیمیه و با مرورش میشه شناخت نسبی به دست آورد.

+ رمزو برات فرستادم گلی خانوم ^-^
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۸ آرزوهای نجیب (:
میشه دقیقا سوال استادتون رو بگید؟؟؟
پاسخ:
اگه بخوام به زبان ساده بگم، داستان این بود که تعدادی صفت پای تخته نوشت و پرسید چه فرقی باهم دارن. مثلاً از نظر اینکه مدرج هستن و میشه تر و ترین افزود یا نه
از نظر ساخت و فلان و بهمان
ولی صفاتی که استاد نوشته بود کاملاً مشابه بودن
به جز یه تفاوت!
اونم تفاوت معنایی بود
گل‌فروش و حروف‌چین و قالب‌ساز، از فعلی تشکیل شده بودن که معنای استعاری نداشت
ولی خداشناس و خیال‌باف و خودخواه و مشکل‌پسند، فعلاشون با چشم و گوش، ملموس نیستن و ذهنی‌ن
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۹ آرزوهای نجیب (:
راستی ممنون از رمز (:
پاسخ:
خواهش می‌کنم.
سلام چه عجب درو باز کردی روی ما پشت در مونده ها ؛))
خانم مهندس باهش، من رمز رو ندارم...

پاسخ:
سلام
[بوس]
یه [بوس] دیگه از اون ور صورت ماهت 

رمزو فرستادم
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۰ آرزوهای نجیب (:
کلا جواب رو دادی(: 
من رشته ام ادبیات هست، خواستم بدونم من می تونم جواب سوال رو تشخیص بدم یا نه (:
پاسخ:
والا به نظرم سوال ساده ای بود
ولی انقدر ذوق کرد استاد چنان که گویی شاخ غولو شکستم
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۹ فینگیل بانو
:))))) بَح 

+ استاد تون خ رو مثه معلم شیمی ما میگه :دیی تاکید میکنه با تک تک ِ سلولاش =)
پاسخ:
تو آواشناسی هم دو جور خ داشتیم اتفاقا.
خیییییییلی دوستش دارم.
چقد دست خط یکی از بچه ها قشنگه!
چه استاد خوبی داری،واست لبخند گذاشته، استادای ما خیلی خشک و خشن و رسمی هستن:(
انقد خود شیرینی کردی که استاده ازت خوشش اومد:))))))ولی خیلی دختر خوبی هستیاا،من یه استاد دارم از من خوشش نمیاد،منم متقابلا از اون خوشم نمیاد،سایه ی همدیگرو با تیر میزنیم:)))
لطفا مدل ساعتتم بفرست خواهر:)
پاسخ:
مریم فکر کن برگه‌های امتحانیشم اون شکلی می‌نویسه!!!
آره جا داشت بِزَنتم و گوشمو بگیره پرتم کنه بیرون که آخه مگه نگفتم با این جمله شروع نکن :)))
فرستادم برات خواهر :دی
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۱:۳۹ پرتقالِ دیوانه
این مورد 2.5تنم رو لرزوند اصن 
پاسخ:
نترس پرتقال جونم
من خییییییییییلی مهربونم
انقدر مهربون که رمزو برات فرستادم ^-^
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۱ ساناز هستم
سلام
من چند وقته میخونم اینجا رو و کلی مشعوفم از خوندن : )

+اگه قابل دونستین به منم رمز بدین ^_^
پاسخ:
سلام ساناز خانوم.
بله در جریان هستم که چند وقته قدم رنجه می‌فرمایین و وبلاگ ما رو به قدومتون منور می‌کنید
وبلاگ شما هم مثل گلی خانوم بیابون و برهوت نیست که نشه نویسنده‌شو شناخت
فلذا
رمزو فرستادم برات ^-^
سلام عزیزم خوشحالم هستی. من که وبلاگ ندارم ولی از وقتی تورنادو بودی میخوندمت. الانم رمز نمیخوام بخوامم میدونم نمیدی. فقط خواستم بگم دوست دارم دوست خوب و مجازی. خوندنت بهم حس خوبی میده:)
پاسخ:
سلام عزیز دل ^-^
خونده شدن توسط شماها هم به من حس خوب میده
با اینکه وبلاگ نداری، ولی آمار کامنتایی که تا حالا گذاشتیو دارم و جزو مقربین بی‌وبلاگی :)))
ایمیلتو بده برات ایمیل کنم رمزو
اول سوال و جواب رو نفهمیدم ولی بعد از کامنتت فهمیدم. آفرین جا داره حتی من هم در رزومه م بنویسم که وبلاگ چه خانوم باهوشی رو می خونم :)))
آقا من از همین تریبون به شدت مخالفت خودم رو با این بدعتت اعلام می کنم که عکس ها رو به جای این که اینزرت کنی لینک می ذاری! می دونی چقدر انرژی مصرف میشه تا روی لینک کلیک کنیم و چقدر رشته ی مطلب از دستمون در میره و باید از اول شروع کنیم به خوندن؟ فکر کردی همه مون مثل خودت خخخخخخخخخیلی باهوشیم؟
پاسخ:
راستش نمی‌خواستم فایل صوتی بیشتر از بیست سی ثانیه باشه، همون قسمتِ خیلی باهوشه کافی بود دیگه :دی
سوال و جوابو می‌خوای چی کار :)))
اگه روزمه‌ت جا داشت تو رزومه‌ت بنویس اون خانومه که دوستمه و باهوشه، کیک بدون فر هم درست می‌کنه

الهی بمیرم برات چه قدر انرژی صرف اون کلیکه شده :))) این عکس‌ها چون فرق داشتن، لینک گذاشتم چون نوشته هستن، حتی می‌تونستم متنشو بذارم، ولی می‌خواستم پنهان بمونن :)))))
می‌دونم عشق تو تاخیر داره، ولی اصرار من تاثیر داره، .....
انتخاب شعر به جایی بوده واقعا :)
پاسخ:
آخ الی... الی... الی... چه حس خوبیه که یکی شعرتو بفهمه
ببین شعرای من با اینکه ظاهراً مربوط به پستن ولی مربوط به پست نیستن و هر موقع شعری چیزی می‌نویسم یاد شعرهای پستای خودت می‌افتم و با خودم میگم هیشکی هم این شعرو متوجه نشه، الی متوجه میشه و همین ما را بس
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۷:۰۰ پرتقالِ دیوانه
مرسییییی عزیزم *_*
انتظارشو نداشتم دمت گرم
الان باید برم مدرسه عصر حتما میشنومِش*_*
در حفظ و نگه داریشم کوشا ام :دی
پاسخ:
:))) آخی... مدرسه
ما فارغ‌التحصیلا باید هر روز صد مرتبه نماز شکر بخونیم که دیگه نمی‌ریم مدرسه
چه عذابی می‌کشین شماها
بدون صبونه نریااااااااااااا
حتما صبونه بخور
اپسیلون به اندازه دانه خردل؟؟!

پاسخ:
از نظر معناشناسی هر دوشون کوچولوئن
ولی اپلیسون کوچیکتر از دونه‌ی خردله :)))
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۱۷ زینـب خــآنم
اولا ک رمز
ثانیا مثلا پاگراف آخر ، چقـــد جمله هات طولانیه !!!! جمله هات ُ زود تموم کن ! اینجوری نفس آدم میگیره تا جمله تموم بشه  : /
دیگ ناسلامتی خودت دست ب ادبیات و زبان فارسیت خوبه میدونی این چیزا رو
پاسخ:
اولا که فرستادم
ثانیا اخیرا به این مرض مبتلا شدم :))))) جمله مو که شروع می‌کنم دیگه دلم نمیاد تموم کنم :دی برای همین طولانی میشه
دارم فکر می‌کنم ببینم تا ۲۵ بهمن چه نظری ممکنه بخوام بگم ؟
بیشتر از ۲ماه شده دیگه ، نشده ؟
پاسخ:
اوهوم
بحث زمان نیست. بحث اینه که من راضی نیستم عده ای اینجا رو بخونن
اون عده نه دوستن، نه آشنا، نه فامیل، نه هیچی
از نظر من بی‌ارزش‌ترین و ضعیف‌ترین موجودی هستن که آفریده شدن
و انقدر شرافت تو وجودشون نیست که مثلا شماره‌ی منو از گوشی‌شون پاک کنن
وقتی میگم راضی نیستم اینجا رو بخونن ینی حلالشون نمی‌کنم و سر پل صراط ازشون نمی‌گذرم
خلاصه اگه دیدی 25 بهمن که وبلاگم 9 ساله شد، از این دنیای مجازی خداحافظی کردم شوکه نشو و بدون اینجا خیلی اذیت شدم که دست به همچین کاری زدم.
سلام.من از خواننده های همیشه خاموشتون هستم البته یه سری از پست هاتون رو مطالعه کردم و برای همین هم این سوال برام پیش اومده و الانم دنبال رمز و این صحبت ها نیومدم...خواستپ بدونم هدفتون از انتخاب رشته کارشناسی و ارشد که دو فاز متفاوت دارن چی بوده؟صرفا چون جالب بوده برام پرسیدم.اگه دوست داشتید جواب بدید(؛
پاسخ:
سلام.
لابه‌لای این 965 تا پستی که منتشر شده بارها و بارها به این سوال جواب دادم و هر کس حداقل 20 تا پست از این وبلاگ رو به صورت رندوم بخونه دلیلشو متوجه میشه.
[نفس عمیق]
[لبخند]
[یه نفس عمیق دیگه]
[آیکونِ کی میشه که دیگه این سوالِ تکراری رو از من نپرسن]

پاسخ: بعضی از کارا دلیل و منطق خاصی ندارن. علاقه‌مند بودم به هر دو حوزه.
راضیه هستم 
یک شیمیست ! ۱ماهه پاک پاکم :دی
خوره به ترکیب اون ساعتت بیفته بااون مدلش فقط یادمه یه ۲تا حرف انگیلیش داشت ! برمن هم مرحمت کن رمزت را ایکیوسان فرهنگستان :پی
پاسخ:
مردِشور بیاد حافظه‌تو ببره.
فرستادم برات
ای جانم 
نشنیده قبووووله 
هوش از سرو کول وبت میریزه 
والا
پاسخ:
شما همیشه به بنده لطف داری
رمزو برات فرستادم خانومی
تربیت سیز😤☝
آخرش من میمیرم بعد تو از عذاب وجدان دق میکنی میفتی یه گوشه انقدر که چیزی 😑
پاسخ:
^-^ همه‌مون می‌میریم
ولی فکر کنم من زودتر می‌میرم
بس که منو دق می‌دین
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۴ شن های ساحل
آیکون زدن سر توی دیوار
خب بهمن خیلی دوره خیلی دیره من خیلی دلم برات تنگ شده
زیاد بنویس :*
بالاخره استاد رضایت داد هه هه هه
هوشت منو کشته :)))))...بنظرم پشتکار خوبی داشتی
جوابت به آرزو :(((((.................................................
...............................................................................
...............................................................................
اگه علامت بینهایت داشتم زدم میل به سمت بی نهایت
پاسخ:
پانیذ... جوابم به آرزو رو خوندی، جوابم برای مستر مرادی رو هم بخون
به قرآن شب و روز فکر و ذکرم شده اینکه برم نرم کامنتا باز باشه نباشه بنویسم ننویسم چی بنویسم
خسته شدم
من اهداف بزرگتری از وبلاگم داشتم
ولی این مشکلات ریز و درشت نمی‌ذارن به هدفم برسم
مثل یه بره‌ی کوچولو که بین گرگا گیر افتاده
دلم می‌خواد همه چی رو رها کنم فقط برم
من نمی‌تونم به کسی بگم نخون
ولی حداقل می‌تونم ننویسم و اگه من ننویسم کسی هم نمی‌خونه
می‌دونم این جوری هم خودم رو از نوشتن محروم کردم هم عده‌ای رو از خوندن
نمی‌دونم...
دانلود کردم ولی نشد گوش بدم چون فرمتش به تنظیمات گوشیم نمی خورد -_-
تمرکزت روی یه موضوع واحد خیلی بهتره، کیفیت مسلما بهتر کمیته... موفق باشی...

میدونم چقدر لذت بخش بود تعریف استاد سخت گیرت، اصلا تعریف چنین اساتیدی گوشت میشه و به تن میچسبه ؛)

پاسخ:
کدوم فرمتا باهات سازگاره بگو کانورت کنم بفرستم برات
البته چون فایل زیپه شاید برای همین نمی‌تونی باز کنی

لینک مستقیم رو فرستادم برات
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۵ پرتقالِ دیوانه
واااایییی
خیلی عالی بود خیلییی عالی بود :دی
چه استاد باحالیه :دی
خیلی تو باهوووشییی خیلی آفرین
وای هی گذاشتم رو ریپیت میخندم :دی
پاسخ:
لطفاً آرامشتو حفظ کن و ذوقتو ریز ریز تخلیه کن :))))
می‌تونی بذاری به عنوان صدای آلارم که صبا باهاش بیدار شی حتی
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۶:۰۳ نگــ ❤ـار
چه صدای نازک و بچگونه ای! :دی
پاسخ:
نازک و بچگونه؟ :(((((
انتظار داری صدای مردونه‌ی سیبل کلفتی داشته باشم؟
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۶:۲۹ آقاگل ‌‌‌‌
کامنت دونی شباهنگ آزاد شد!
کامنت دونی شباهنگ را آن استادی که به وی نمره بیست دادی آزاد کرد!
همین. :)

پاسخ:
:))) گاهی وقتا فکر می‌کنم که خوشبخت‌ترین بلاگر دنیام وقتی خواننده‌هایی مثل شماها دارم
خیییییلی عالی خخخخخییییلی عالی
ای خانوم باهوش،والا استادت دیر فهمیده باهوشی،خودشم کف کرده بودا،فک کنم قبلا هم یه چیزایی ازت دیده،الان اقرار کرد 
من تا حالا صداتو نشنیده بودم کههه:)) خخخخیییلی این خانوم صداش قشنگه :دی
نسرین از دست خط یکی از بچه ها یه عکس بگیر بذار وبلاگ،بشینیم تمرین خط کنیم
پاسخ:
پس گوشات به جمالِ صدای من منور شد :))))
متاسفانه این "یکی از بچه‌ها" جزوه نمی‌نویسه و تنها نسخه‌ی خطی که ازش دارم همینه
سوالای امتحانم با این خط جواب میده!!!
با ذکر این نکته که مدل ساعتت تو حلقم 
رمز گاوصندوقه:))
وبلاگمم خیر حذف نمی نمایم بانو،به زودی ادامه میدم
قربون شما و اینا...
پاسخ:
رمزه دیگه
رمز باید رمز باشه خب :)))
آفرین. آره ادامه بده [بوس]
تا بیست و پنج بهمن کامنتا رو می‌بندین؟ :‌| :( هر جور راحتید :) 
فایل هم که نمیدونم دقیقا صدا چه‌مقدار می‌تونه خصوصی باشه، اما از اونجایی که خودم با اینکه دختر هم نیستم(و دخترها حساسیت‌های خاص و درست خودشونو دارن) ولی تا حالا از خودم عکس که هیچ، حتی صدایی هم نذاشتم! بهتون حق میدم حساس باشین و منم اصراری ندارم :دی ولی خب اگه دادید هم که دادید دیگه :دی
پاسخ:
تا 25 بهمن کامنتا رو می‌بندم و 25 بهمن وقتی وبلاگم 9 ساله شد و وقتی دارم پستِ 999 ام رو منتشر می‌کنم، ممکنه فصل سوم که فصل ارشد بود رو هم به پایان برسونم و برم... (فصل 1 مدرسه بود و فصل 2 دوره‌ی کارشناسی)
در مورد رفتن و نرفتن دارم فکر می‌کنم و قطعی نیست تصمیمم ولی احتمالش زیاده...
حالا نمی‌دونم فصل 3 رو امسال تموم کنم یا سال بعد
اگه برم هم برای همیشه نمیرم و سال‌ها بعد، فصل "4" رو با مراد شروع می‌کنم :دی


لینک مستقیم رو براتون فرستادم ^-^
ما طالب رمزیم نمیریم نمیریم
تا رمز ز بانوی شباهنگ نگیریم

+ به سبک رهی :)
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم



پاسخ:
منم به سبکِ فردوسی که می‌فرماید:
فرستادم اینک بنزدیک تو
که روشن کند جان تاریک تو
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۵ میرزاده خاتون
دستخط یکی از بچه ها شبیه دستخط شوهر منه:b
چه حس خوبی داره استادی رو که بهش علاقه داری،تحت تاثیر قرار بدی ..دلم برای دانشگاه و دوران دانشجویی تنگ شد (:
پاسخ:
جدی؟
من تصورم از خط دکترا و حتی دندونپزشکا یه چیزی تو مایه‌های خط میخیه :)))
در پاسخ به دریافت رمز:

وقت است که دیگر ز سر شوق بمیریم! 

ممنون :)
پاسخ:
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم

از دنیی و آخرت گزیرست
وز صحبت دوست ناگزیرم

ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی‌پذیرم

آن کس که به جز تو کس ندارد
در هر دو جهان من آن فقیرم

+ سعدی
عرض کردم که یک سری از پست هاتون رو مطالعه کردم اگه بیشتر یا اکثرش رو مطالعه کرده بودم میگفتم که زحمتی نباشه برای شما.معذرت میخوام در هر صورت اگه خاطرتون مکدر شد.
ممنونم.
پاسخ:
شما چرا انقدر لفظ قلم صحبت می‌کنی با من
راحت باش خب...
سلام به روی ماهت
چقدرم مهربون شدی خدا را شکر 
آدم خوشحال میشه وقتی اینجا را باز میبینه:)
خانم باهوش
پاسخ:
سلام :)
مهربون... هر چی می‌کشم از مهربونی‌م می‌کشم مهربون
سال‌ها بعد فصل چهار رو با مراد شروع می‌کنین؟ :// ای بابا :(
 الان شروع کنیم بگردیم مراد رو تا 25 بهمن پیدا کنیم چی؟ :)))
پاسخ:
:))) آره اینم ایده‌ی خوبیه
ولی گشتم نبود
نگرد که نیست
احساس کردم فکر کردی دستت گرفتم از سوالم عزیزم.خواستم خوب صحبت کنم که فکر کنی واقعا در جریان نبودم و پرسیدم وگرنه که مزاحم نمیشدم(:
پاسخ:
نه بابا
این چه حرفیه
آخه من از روزِ مصاحبه که خرداد 94 باشه تا همین امروز دارم به این سوال جواب می‌دم
اولین کسی هم که پرسید خودِ حداد بود
والا!
سلام علیکم 
اجازه ما خاموش دنبال میکردیم 😱
بهمون رمز بدین 😊
پاسخ:
و علیکم السلام
می‌شناسمت
من خودمم خاموش می‌خونمت :دی

رمزو فرستادم بانو
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۱:۰۳ تـیــدا ...
ااا یعنی به من رمز تعلق نمیگیره هعی هعی :(
ولی باهوشیت کاملا اثبات شده است بابا :) 
و اینکه خوشم میاد خیلی پشتکار داری تو کارات یکمم به من قرض بده لطفا 
پاسخ:
نگران نباش
با اون عکس گوگولی که تو وبلاگت گذاشته بودی، تابلوئه که دختری
اتفاقا از وقتی دنبالم می‌کنی تحت نظر دارمت

فرستادم برات
من چرا فکر کردم رمز درخواست نکرده برام فرستادی؟!
فکر می کردم اگه درخواستم نکنم برام میفرستی
:)
میفرستی؟
پاسخ:
دور از جونِ شما، ولی شاعر می‌فرماید گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست
من از اون مامانام که برای بچه‌ای که گریه نکنه شیر نمی‌دم
تو نخواستی
منم ندادم
الان خواستی
منم فرستادم :دی

الان از اینکه بپرسم برای شغل اینده چه طرح و نظری داری ناراحت میشی؟(؛

برام خیلی جذابه کلا این مدلتون که گفتی هر دو حوزه رو علاقه دارم و اینکه تهش چی مد نظره؟!

پاسخ:
ناراحت نمیشم از سوالات و جوابم اینه که شغلِ من تربیت کردنِ درستِ بچه‌هامه
می‌تونم پاره‌وقت کار کنم
مثل همین پروژه‌هایی که هم به کامپیوتر مربوطه هم زبان‌شناسی و زیاد وقتمو نمی‌گیره و تازه تو خونه هم انجام میدم و تازه دستمزدشم خوبه
ولی هرگز به کار ثابت فکر نخواهم کرد و کلاً وظیفه‌ی من نیست شکم زن و بچه‌مو سیر کنم
من درس خوندم که باسواد شم
نه اینکه کار کنم

کلاً شخصیت من جالبه. فقط سعی کن زیاد ازم سوال نپرسی چون آلرژی دارم به سوال و جواب.
کلا rarرو باز نمیکنه، باید با لپ تاپ باز کنم، مرسی واسه لینک :)
پاسخ:
اینی که فرستادم rar نیست. باز میشه :)
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۷ تـیــدا ...
خخخ موتشکرم :) *_* :*
برویم ویس رو گوش بدیم ^_^
پاسخ:
خواهش می‌کنم ^-^
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۱:۲۰ تـیــدا ...
ای جانم عزیزممم ^_^ صداشو *_*
خخخ استادتون داشت از ذوق غش میکرد خیلی عمیق و از اعماق وجودش گفت خیلی :)))) 
پاسخ:
:)))))) آره اصن انتظار نداشت من سوالشو بفهمم چه برسه به جواب :دی
تازه وقتی بردم تکلیفی که تا آخر ترم وقت داشتیمو تحویل دادم ضربه‌ی فنی شد فکر کنم سکته کرد

میدونی؟!بعد از مدت ها که همه دم از استقلال و عدم وابستگی و یکنواختی زن های زندگی حرف زدن الان واقعا کیف کردم از جوابت...نمیدونی چقدر خوشحال شدم از حرفت(؛واقعا جای شکر داره که همچین تفکری هست هنوز خارج از جو و فضاهای دیگه...

عرضی نیستم.

ممنون و شرمنده وقتتو گرفتم عزیز جان(؛

پاسخ:
:) این پستو بخون: nebula.blog.ir/post/748
دیدین بچه ها کتاب آدم بزر ها رو دست میگیرن دنبال عکساش میگردن این الان وصف حال منه 
هر وقت وبتون رو باز می کنم پستی می خونم دنبال عکساش می گردم ((: 

والا... 
پاسخ:
:))))) این پستم 3 تا عکس داره
ولی متاسفانه عکساشم خوندنیه :دی
به به چه گلی 🌹
چه دختری❤ 
چه دختری ❤
چه نازدار طلا خاتونی 💕
پاسخ:
با تشکر!
ای شکلکا رو چه جوری گذاشتی؟
من چرا ندارم؟ :(
با گوشی کامنت گذاشتم که شکلک داره  و گرنه کیبورد که نداره .
البته باید اضافه کنم که گوشی اسبق بنده نیز از این شکلها نداشت و این گوشی جدیدم هست که کیبوردش شکلک داره :)
پاسخ:
من یه وقتایی در پاسخ به کامنتا حرفی برای گفتن ندارم و یاد شکلکای بلاگفا به خیر کلاً
سلام نسرین جان من کیک عین رسپی شما رو پختم دقیق دقیق.انتظار نداشتم مثل کیک قنادی ها بشه ولی خداییش انتظار هم نداشتم اینقد بوی تخم مرغ بده و بافتش لاستیکی بشه.البته بلافاصله بعد از پخت باز میشد بخوری ولی بعد دو سه ساعت واقعا خیلی لاستیکی بود.شاید اگه حالت پن کیک درست کنیم و ضخامتش کمتر باشه بهتر باشه یک چیز تو مایه های گیگناخ
پاسخ:
سلام :)))
دلیل لاستیک شدنش این بوده که باید هم ظرفت کوچیک می‌بود هم موادت کم
منم 60 بار لاستیک درست کردم تا به مرحله‌ی اسفنجی رسیدم

راستی من آدرسی ازت ندارم رمز مخصوص خانوما رو برات بفرستم
پاسخت رو به کامنتا خوندم
میدونم از اینکه بهت پیشنهاد بدن بدت میاد! 
اما خب یادمه یه سروربلاگی بود اگر اشتباه نکنم بلاگ اسکین بود یا شایدم میهن بلاگ
قابلیت اینو داشت روی وبلاگ رمز بگذاری و فقط یه اشخاصی که رمزت رو دارن میتونن بخوننت !
صرفا جهت اطلاع رسانی بود و بس
خانواده اینجا رفت و آمد میکنه جیغ و ویغ نکن (آیکون ترس و خوف و رعب و وحشت و قس علی هذا اینا خلاصه)
پاسخ:
ممنون بابت پیشنهادت.
خب پس برم59 بار دیگه درست کنم تا اسفنجی بشه  صلوات...
پاسخ:
:دی 59 بار دیگه هم باید تلاش کنی
برات ایمیل کردم.

مهسان جان برای شما هم همین طور
و همچنین دینا خانم
خییییلی عالی بود :))))
البته واضح و مبرهن است که چقدر مشعوف شدن ولی ذوق زایدالوصف به این میگن ؛) :)))

زایدالوصف رو درست نوشتم؟

پاسخ:
آره درست نوشتی :))
اون عنوان منو کشته!:)))
پاسخ:
عنوان یه بیت شعره که با همکاری مولانا به ثمر رسیده :دی
خب من الان موفق شدم گوشش بدم.
اقااااااا خیلی کمممم بود. ;(((
ولی خیلی خوب بود.;)
پیلیزز موقعیتش پیش اومد بازم از این کارا بکن.
اره بابا هوش تو واسه ما کاملا اثبات شدس...
خلاقیت عنوانم خیلی خوب بود.
پاسخ:
انتظار داشتی یکی دو ساعت برات سخنرانی می‌ذاشتم؟ آیا؟
این اتفاق، یه اتفاق خیلی تاریخیه که هر هزار سال یک بار رخ می‌ده :دی
قبلا برام فرستادا بودی رمزو ولی هر چی میگردم اون کامنتو پیدا نمی کنم و مدل ساعتت هم یادم نمیاد :/
پاسخ:
سلام عزیز دل
صبت به خیر :دی
دوباره فرستادم
سلام وبلاگ زیبایی داری شباهنگ جان(نسرین جان) من خواننده خاموش وبلاگتون بودم (: خیلی وقت بود چکیده ای از آپ هاتون رو میخوندم هروقت تصمیم گرفتم روشن بشم از شانس قسمت نظرات بسته بود وقتی هم باز بود من حسی در وجود نداشتم که یک نظر کاملا محترمانه بهتون بدم (: عزیزم موفق باشی و سربلند(:
پاسخ:
سلام.
فکر کنم از دوستای نسیم (خواهر شوهر مطهره) باشی :دی
که اخیراً عمه شده :دی
من آمارِ همه‌ی خواننده‌های خاموششم دارم حتی :))))
۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۴ روشــنا ...
نسرین! جوابی که به رعنا دادی در مورد شغل اینده ت! عالی بود! یعنی عاشقتم!
هیچی دیگه!فقط خواستم مراتب ذوق زدگیم رو از پیدا کردن یه همفکر اعلام کنم!

+
خداقوت مهربانو :)
پاسخ:
:))) البته من نگفتم کلاً کار نمی‌کنم... به هر حال تو دانشگاه یه صندلی رو اشغال می‌کنی و روزانه با پول بیت المال درس می‌خونی که یه بازدهی داشته باشی... ولی در کل کار اولویت دوممه
بلی بلی خودمم (: (: (: 

پاسخ:
:دی
دیدی من باهوشم؟
عمیقا از جوابت به رعنا ذوق و تفکر کردم ، اون پست ممّد رو عجیب یادمه .
پاسخ:
ممّد و مرادش مهم نیست. مهم اینه که جای آلما توکل (خرمالوی سیاه) خالیه که بیاد سر از تنم جدا کنه :))))
خب اینکه باهوش هستی چیز تازه ای نیست چون تو از بچگی از اون برقیای باهوش بودی قطعا :دی
قطعا خودممم به هوشت ایمان آوردم:دی
ایشاالله همیشه باهوش بمونی عزیزم، با نسیم هم شهری هستی یا نه دوستای وبلاگی(:
پاسخ:
دخترعموی نسیم، هم‌دانشگاهیم بود و یه جورایی میشه گفت مامانِ اون کوچولویی که چند روز پیش به دنیا اومد اولین دوست شریفی من بود.
آره مطهره خانم هم شریف بود ولی من مطهره رو زیاد شناخت کافی ازش نداشتم ولی نسیم رو بیشتر مواقع میخوندم و اما وقتی دندون پزشکی هم قبول شد در پوست خودم نمیگنجیدم براش از خوشحالی(: 
بلی میدونم(:
پاسخ:
نسیم قبل کنکورش زیاد پست میذاشت، بعد قبولی دیگه تعطیل کرد رسما :(

+ فرستادم
مرسی عزیزم(:
آره آخه واقعا درساش سنگین هست نمیرسه و جدای درس آقای x هم به زندگی جدیدش وارد شده کمتر وقتی به دنیای مجازی میاد(: 
راستی عقد کردند یا نه؟؟
قرار بود عید عقد کنند(:
پاسخ:
والا اون گوشه موشه‌های ذهنم یه چیزایی یادمه از عقد و اینا
ولی اصن پیگیری نکردم ببینم چی شد...
دانلود کردم ولی بالا نمیاد!!!
پاسخ:
چون فایلِ زیپه و تو با گوشیت دانلود کردی و نرم افزار باز کردن زیپ رو نداری :دی
فک کنم عقد کرده باشه(: 
اهوم:دی
بله با گوشی دانلود کردم:دی
چیکار کنم(: 
پاسخ:
لینکشو برات فرستادم ^-^
نمیشه اصلا باز نمی کنه نسرین جان(: 
من برنامه زیپر رو دانلود کردم ولی بازم باز نمیکند
لینک هم توی صفحه بالا نمی آورد:پی
پاسخ:
پس نتیجه می‌گیریم قسمت نیست گوشات به جمال صدام منور بشه :دی
والا :دی
آخه ما که شانس نداریم خواهر از هر طرف میرم میرسم به صفر :دی
نسرین جان حدس میزنی چند سالم باشه؟؟
پاسخ:
15
از اونجایی که تو یکی از پستات نوشته بودی برای کتابات جلد خریدی

+ دیدی حدسم درست بود :دی
90 درصد خواننده‌های اینجا سنشون از من کمتره. پس احساس غریبی نکن و راحت باش :)
ولی این آهنگی که برای وبلاگت گذاشتی شدیداً رو اعصابمه
وقتی میام وبت اول اونو خفه می‌کنم
البته منم وقتی هم‌سن تو بودم از این آهنگا می‌ذاشتم وبم :))))))))))
اه خدا انگاری صدامو شنید ، نور به قلبم بارید(: 
صداتو شنیدم(: 

پاسخ:
:)))))
۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۱ روشــنا ...
قبول دارم حرفتو :)
پاسخ:
^-^
ممنونم عزیزم(: 
^-^
نسرین خیلییییی دوست ^-^
پاسخ:
^-^
چی بذارم بنظرت(: 
این آهنگ غمگین هست یا خیلییی شاد؟؟
پاسخ:
مگه مجبوری حتماً آهنگ بذاری آخه؟ :)))
هیچی نذار بذار خواننده اعصابش آروم باشه خب
چشم(: 
پاکش کردم:دی
ممنونم ازت نسرین کاش همه مثل تو راحت حرفاشونو بهم میزدن اینجوری آدم عیبش رو پیدا میکنه ، ولی گاهی با بد خلقی بهت نشون میدند که ازت بدشون میاد خودتم میمونی از چیت بدشون میاد(: 
بازم ممنونم عزیزم(: 
پاسخ:
عیب نیست که!
من خودم انقدر از اینا گذاشتم وبم و انقدر رو اعصاب و روان خواننده پیاده‌روی کردم که نگو :))))
روز خوبی داشته باشی عزیزم (: 
فعلا^-^
پاسخ:
^-^
۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۸ دالتون وارِن
چقدر کامنت گذاشته بودن همه!نیم ساعت طول کشید بیام این پایین(اندکی هم مبالغه):دی
درباره شکست اون ایدئولوژیتون نظر نمیدم اما من قبولش دارم!

پاسخ:
:) خسته نباشی
فرستادم برات.
ای جان خوندم اون پستو ای جان برای حسی بود که بهم داد...خوبه که صداقت فطری هنوز بین ماها هست...خیلی خوشحالم کردی خانم نسرین...الان خوشحالم که کامنت گذاشتم اینجا و به اینجاش رسیدم...چون اولش فکر کردم چقدر اشتباه کردم و باید خودم میگشتم دنبال سوالم(:
ممنون عزیز جان(:
ایشاا....شمام یه روزی در مورد ممد و بچه های اصلی بنویسی و ما کلی کیف کنیم...دیگه نمیدونم اون زمان چقدر طولانیه پستات و لذت بخش(؛
پاسخ:
:) ممنون
دوست دارم کامنت بذارم ولی حرف خاصی ندارم  :) 
مراد رو هم پیدا کردم :دی 
http://s8.picofile.com/file/8273326668/IMG_20161103_233431.jpg
فقط یه‌ذره از تهران و تبریز دوره ‌؛ احیاناً جنوب کشور هست و خیلی هم طبع لطیفی داره :)) 
پاسخ:
:)))) آخ جون گاوم داره
می‌کشیم می‌پزیم می‌خوریم
من عاشششق گوشتم... لقبِ دومم بعد از جغد، گربه‌ی آشپزخونه است که گوشتا رو کش میره :دی
omid:
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
پاسخ:
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
من چی؟ به منم رمز میدی؟
پاسخ:
فرستادم برات :)
آخیییی صداتو!! خط خوبی که داری هیچ ، صداتم خوبه:))
ولی صدات ملایم و نازکه ، بهت نمیاد!! فک میکردم صدای معمولی داشته باشی.
پاسخ:
:) به هر حال صدای آدم باید به هیکل آدم بخوره دیگه :دی
سلام 
ممنونم بابت رمز 
اما متاسفانه نشد که پخش بشه نمیدونم چرا گوشیم نتوست پخشش کنه :|:(
دانلودش کردم ولی متاسفانه پخش نکرد و نمیکنه :((
در هر صورت ممنون ...


+
اتفاقا اونایی که خیلی باهوشن میرن این دو رشته :)
موفق باشی :*


++
عشق میکنم وقتی میگی 25بهمن :دی 
اصلا عددش که رو میبینی ، آدم جوانتر میشه بخصوص اینکه تولد وبلاگ تو و تولد من تو یک روز هم هست :)
وبلاگ تو 9ساله میشه  و من 90ساله :دی :))))
پیشاپیش تولدم و تولدش مبارک بادا :))

پاسخ:
سلام.
دلیلش اینه که گوشیت نرم‌افزار باز کردن فایل‌های زیپ رو نداره و من برای امنیت بیشتر! زیپش کرده بودم.
لینک مستقیمش رو برات فرستادم :)

تولدت تو هم پیشاپیش مبارک
صدات برام آشناس. امروز چنددددد بار گوش کردم.
پاسخ:
:))) آقا کل نطق و سخنم همه‌ش هفت هشت ثانیه بودااااااا
خوبه سخن‌گوی وزارت امور خارجه نیستم :دی

صدامو بذار برای آلارم گوشیت صبا با صدای من بلند شو 
اون بخش نام گذاری ترانزیستور منو یاد هنرستان و کتاب الک۱ انداخت !یادش بخیر،  بیچاره معلممون!:))
پاسخ:
شما یه حمید جدیدی یا اون قدیمیه؟
قدیمیه، به بیان خوش اومدم!
پاسخ:
همممم
خوش اومدید
فقط اگه امکان داره فید وبلاگتونو فعال کنید از قسمت تنظیمات.
من از بیان دنبال نمی‌کنم وبلاگارو 
inoreader هم میگه فیدتونو غیرفعال کردید و نمی‌ذاره دنبال کنم...
خخخ با رمزی که بهم دادی رفتم پست های رمزدارت رو خوندم! یعنی سریع سریع میخوندم که فقط بفهمم توش چی بوده!!
پاسخ:
:)))) خب چرا اون موقع نگرفته بودی رمزو؟
این رمزو من سال‌هاست به خانوما دادم برای پستای خانومانه :دی
بله درست شد:)
----
اینم اضافه کنم به کامنت اولم ک:
الک۱ اولین کلاس شنبه بود، هرنفر مامور خریدن یه چیزی برای صبحانه میشد! نون و خامه عسل و پنیر و ... !هوا گرم که میشد هندونه هم میبردیم مدرسه:))
اخرترمی مجبور شدن کلاسو دوباره سیمکشی کردن، هیچی نمونده بود حتی لامپ مهتابیا!یه همچین دانش آموزای منظمی بودیم:دی
پاسخ:
ممنون

من به عنوان یه برقی مایه‌ی شرم برقیام! چون از سیم‌کشی و از هر چی که به پریز مربوط میشه وحشت دارم...
قدرت من در حد میلی وات و میلی ولته :دی
چون فکر میکردم بهم رمز نمیدی. تو توی ذهنم خشن ثبت شدی!
پاسخ:
:))) الهی بمیرم برات.
بیا بغل خودم یه کم نازت کنم بوست کنم... چه قدر شما خواننده‌ها طفلکی هستین :دی
یاد داستان شنگول منگول افتادم!! حتما میخوای با ناخونهات چنگ بزنی، الکی میگی!خخخخ ..
پاسخ:
:)))
نَمیری دختر!! آخر ما رو خفه میکنی!! حالا که من هیچ حرف و حدیثی برای این پستت به ذهنم نمیرسه چرا باز گذاشتیش آخه؟!قضیۀ همون شعر "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا" شد که در ادامه بنده خودم میفرمایم " بی وفا حالا که من بی حرفم و ساکت چرا؟!" :))))
راستی من رمزو داشتم ولی باز ممنون که فرستادی، واست اضافه کاری مینویسم!!! :D

پاسخ:
:))) اینجا رم به زودی می‌بندم و سعی کی به ذهنت فشار بیاری و کامنت بذاری
چون وقتی بسته بشه پشیمانی سودی نخواهد داشت :))))
۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۱ موشک (ریتالین)
حیف شد . من فکر میکردم توی ترم جدید یه علمه پست حدادی داریم و کلی باحال میشه  .

ولی به نظر نمیاد اینطوری بشه . یعنی جو وبلاگ جو ترم پیش و حتی تابستون نیست . 

یه چیزی عوض شده
پاسخ:
خدایا شکرت
بالاخره یکی فهمید که یه چیزی عوض شده :(
سلام
پست 748 رو نخونده بودم. موافقم. 
بابت استفاده از غنیمت باز بودن نظرات عرض کنم که: مراتب خوشحالی خودمو بابت فکرت و جوابت به رعنا ابراز می کنم.
در پناه حق
پاسخ:
سلام.
خوشحالم که خوشحالی

تو کدوم زینب‌ی؟
ذهنم الان پرِ زینبه :(((
سلام
پریروز کلی به مغزم فشار آوردم یه چیزی به ذهنم برسه کامنت بذارم اونوقت الان اومدم دیدم بعد از چندبار فرستادن ثبت نشده تازه من ناراحت بودم که چه بد پیغامم چندبار اونجا  نمایش داده میشه و چقدر زشت شده
میگم اگه خواستی اینجا رو ببندی فصل 4 رو با دکترا شروع کن آخه میدونی تا مراد پیدا بشه خییییییییلی طول میکشه و فاصله میفته :D
گفتی:"اهداف بزرگتری از وبلاگم داشتم
ولی این مشکلات ریز و درشت نمی‌ذارن به هدفم برسم"
اگر روزی خواستی وبلاگو ببندی و وصیت کنی حتما در وصیتت به اهدافت هم اشاره کن با تشکر از شما
راستی یک سوال چرا طرح یا پروپزال که به استادات تحویل دادی موضوع پایان نامت نیستش؟اشکالی نداره ؟یعنی کارات زیاد و فشرده نمیشه؟
پاسخ:
سلام
اول به بوس بده
اممممم
خب ببین من ترم اولم کلاً پیش‌نیاز خورد و ارشدم 5 ترمه. ینی تازه ترم 4 پروپوزال میدم و ترم 5 دفاع می‌کنم.
الان ترم 3 ام.
یه بوس دیگه بده :دی
خب ببین اونی که به استاد دادم برای یه مقاله‌ی معمولی بود نه پایان‌نامه
ولی استادم گفت برای رساله هم همینو بردار که خب من هنوز تصمیم قطعی نگرفتم

مراد!
آخ امان از دست این مراد
این شعرو ببین:

 

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

پاسخ:
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
بوووووس بووووووووس
مرسی که توضیح دادی
ایشالا آقا مراد هم خجالت میکشه و شما هم به مرادت میرسی
روزی 124000 بار بگو العجل العجل یا مراد
پاسخ:
:)) العجل العجل یا مراد  العجل العجل یا مراد  العجل العجل یا مراد  العجل العجل یا مراد :دی
۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۱ موشک (ریتالین)
آقا من اعتراض دارم . خب شاید مراد داره درس میخونه یا شاید داره کار میکنه پولدار بشه . العجل چرا ؟  :)
پاسخ:
برای اینکه دوست دارم باهم کار کنیم باهم پولدار شیم
این جوری ذوقش بیشتره
مثلاً روزای اول فر نداشته باشیم و من کیک بدون فر درست کنم و هی درس بخونیم و هی کار کنیم و هی پولدار شیم و فر بخریم و بعدش کیک با فر درست کنم :دی
مراد نباید انقدر دیر بیاد که نسیم و امیرحسین هنوز هفت سالشون نشده موقع قسم خوردن بگن به ارواح آقام و به ارواح ننم! :))))
والا

+ البته همه‌ی دخترا این شکلی نیستنااااا. شما ببین اون دختره چه جوریه، بر اون اساس عمل کن. مثلاً هم‌اتاقیم از ایناست که حاضره چهل سال صبر کنه ولی یارو دست پر بیاد سراغش و حلقه رو مثال می‌زنه و میگه حلقه‌ای که پسره باید بخره باس دهن بقیه رو صاف و آسفالت کنه! :)))
۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۷ موشک (ریتالین)
راستی اگه رشته ی مراد برق باشه میتونیم بهش بگیم " مراد برقی " :)

مراد برقی :

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D9%88%D8%B4_(%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D8%B1%D9%82%DB%8C)
پاسخ:
:))) ندیدم این سریالو
این جوری نسیم و امیرحسین بهش میگن بابابرقی به منم میگن مامان برقی