پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1.

آهای ایهالخاموشین، که فکر می‌کنید چون صداتون در نمیاد، من از وجودتون و حضورتون و فکرایی که در مورد من می‌کنید بی‌خبرم، بله، با شمام! فکر کردین دیوار موش نداره و موشم گوش نداره؟ فکر کردین حرفایی که می‌زنین به گوش من نمی‌رسه؟ فکر کردین من خبردار نمیشم چیا راجع به من گفتین؟ نچ نچ نچ نچ! اُف بر خیال و خاطرِ پلید شما. بدانید و آگاه باشید که افراد من نه تنها در اقصی (بخوانید اقصا) نقاط کشور بلکه در جای جای کره‌ی خاکی از مشارق عالم تا مغاربها پخش و پلا هستن و حواسشون به همه چی هست! بعله!!!

یکی از افرادم که دانشجوی دانشگاه ایکس شهر ایکسه، پیام داده دو تا از پسرا توی اتاق انفورماتیک داشتن وبلاگ منو می‌خوندن و منو تجزیه و تحلیل می‌کردن. اسم یکیشونم ایکس بود. سال ایکسمِ مهندسیِ ایکس. آروم حرف می‌زدن. پشت سیستم بودن و مامور تجسسم دید کافی نداشته. هدر وبلاگمو یه لحظه دیده. به فامیلی خطابم می‌کردن و می‌گفتن از خرخونای شریفم. ظاهراً اسمم رو نمی‌دونستن وگرنه پسرای دانشگاه مذکور ینی همون ایکس، اونم مهندسیا انقدر ماخوذ به حیا نیستن که دختری رو با فامیلی صدا کنن.

من از خرخونای شریفم؟ شما خجالت نمی‌کشی چنین تهمت ناروایی رو به من نسبت می‌دی؟ شما خانوم اون ته که ساکتی! آقای محترم با شما هم هستم! اون دوست عزیزی که با پیرهن چارخونه اون ته نشسته و دستش تو دماغشه! شما صحبتی نداری؟! من خودم رئیس تیم تجسّسِ رادیو بلاگیام. یه جوری ملتو سوژه می‌کنم که نفهمن از کجا خوردن، اون وقت شما میری می‌شینی تو سایت دانشکده‌تون و وبلاگ منو باز می‌کنی و شخصیت منو تحلیل می‌کنی؟ اُف بر شما و بر تحلیلتان از شخصیت من باد!!! حاشا و کلا! وا اسفا کلاً!

2.

من ازوناشم که همچین که تشهد و سلامشونو گفتن از پای سجاده در میرن. نه ذکری نه تسبیحی نه دعایی. ولی اون روز بعد نمازم نشستم و داشتم ذکرِ قاضی‌الحاجات می‌گفتم. دوشنبه بود. یکی از همین دوشنبه‌هایی که وبلاگ نداشتم. در بندِ تعدادشم نیستم و تا جایی که حسش باشه ذکر می‌گم... خونه بودم... تو اتاقم... با ویبره‌ی گوشیم به خودم اومدم. شماره ناشناس، کُدِ تهران

دختره خودشو دوستِ زهرا معرفی کرد و گفت شماره‌مو از زهرا گرفته. "زهرا" بیشترین فراوانی رو بین اسامی دوستام داره. قیافه‌ی بیست سی تا زهرا از جلوی چِشَم رد شد و نپرسیدم کدوم زهرا. اسم خودشم نپرسیدم حتی.  برای انتخاب واحد می‌خواست ازم مشورت بگیره.  فلان درسو با پرنیانی بردارم یا احسان، نصیری فلان درسو بهتر درس میده یا تهامی، فلان درسو با کی بردارم که خوب نمره بده و آیا بهمان درس سخته و بذارم ترم بعد بردارم یا همین ترم. گفت ازدواج کرده و مرخصی زایمان گرفته و یه چند سالی از ورودیای خودش عقب مونده و کسیو نمی‌شناسه ازش راهنمایی بگیره. اون داشت شرایطشو توضیح می‌داد و من داشتم به چند دیقه قبل و ذکری که می‌گفتم، به خواسته‌هام، به چیزی که عُرَفا میگن حاجت و به گره‌ای که حالا به دست من باز می‌شه فکر می‌کردم. به کسی که داره ازم کمک می‌خواد. به کسی که داشتم ازش کمک می‌خواستم. به کسی که جوابشو دادم. به کسی که جوابمو نمیده.

با ذوق، اسم نی‌نی‌شو پرسیدم. در مورد مرخصی و زندگی و خونه‌داری و درسایی که افتاده و حذف کرده یا کردم حرف زدیم و هنوز اسم خودشو نپرسیده بودم و تمام مدت داشتم توی ذهنم دنبال تهامی و نصیری و پرنیانی و احسان می‌گشتم. از همه‌شون یه سری خاطرات مبهم تو ذهنم بود. حتی نمره‌هام هم یادم نمیومد.

3.

بعد از فارغ‌التحصیلیم سعی می‌کردم به هر بهانه‌ای برم شریف. از پر کردن و ترمیم دندونام تا دادنِ جزوه به ورودیای 5 نسل بعد از خودم. نفس کشیدن توی اون فضا انرژی خوبی بهم می‌داد و کارای اداری و گرفتن امضاهای فراغت از تحصیلمم تا جایی که تونستم کش دادم. کارم تو شرکت که تموم می‌شد به بهانه‌ی مترو، نماز یا ناهار از این درش می‌رفتم تو و از اون درش درمیومدم. ولی از یه جایی به بعد کارم بی‌شباهت به قمار نبود. به نظرم یکی از دلایل حرام بودن قمار، صرف نظر از آسیب‌های اقتصادی، اینه که خدا دوست نداره ما کاری بکنیم که از نتیجه‌ش بی‌خبریم و نتیجه‌ش دستمون نیست. از یه جایی به بعد مطمئن نبودم اگه برم چی میشه. وقتی می‌رسیدم دم نگهبانی، دیگه نمی‌دونستم قراره با چه حالی بیرون بیام. بعضی وقتا شاد و سرخوش، بعضی وقتا با گریه.

به دختره گفتم اسلایدا و جزوه‌ها و نمونه سوالا و کتابامو دارم هنوز. گفتم حجم فایلای هر درس بیشتر از یه گیگه و یا کم‌کم می‌فرستم یا هر موقع اومدم تهران، یه سر میام شریف و می‌دمشون.

4. ماکسوِل می‌دونست من چهارو دوست دارم و این چهار تا قانونو کشف کرد. 



بازی با چشمانت،

آخرین قمار زندگی‌ام بود.

+ بشنویم: Mahdieh_Mohammadkhani_Az_Kafam_Raha.mp3.html

۹۵/۰۷/۱۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

راضیه

زهرا خ

طاهره دوست زهرا

نظرات (۴۶)

:)))))
پاسخ:
نخند
آهم دامنتو می‌گیره سر خودت میادااااا :(((((
سلام ^_^
پاسخ:
سلام به روی ماه نشسته ی صبحگاهیت
وااای عنوان :))))))))))) 

پلی تکنیک فقط از یه نظر از شریف بهتره . میدونید دیگه ؟ ولی از بقیه ی نظر ها فقط شریف
پاسخ:
از چه نظر؟
از نظر امکانات و رتبه فکر نکنم
 از نظر عقاید سیاسی دانشجوهاش؟ یا؟
30 یا 30

این اهنگه هم خیلی قشنگه . خانوم محمدخانی تنها خانومیه که تو ایران آواز میخونه و صداش واقعا عالیه

یکی از فانتزی هام این بود ایشون با همایون شجریان ازدواج کنه و بعد صدای بچه شون چه خوب میشد :)))
پاسخ:
قیافه ش شاید خوشگل بشه ولی صدا هم مگه ارثیه!!!؟ :))))
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۹ فیلو سوفیا
هعععععع...شریف!!
دیروز از قصد مسیرم رو دورتر کردم و با تاکسی رفتم طرشت که از ایستگاه متروی شریف برم خونه!!
دیوونه ام به خدا ولی دنیای دیوونه ها از همه قشنگ تره؛)
پاسخ:
دیوانه چو دیوانه ببیند لایکش کند! باورت میشه من از ولیعصر پا میشدم می‌رفتم از تره بار طرشت میوه و سبزی و نون بگیرم؟
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۳ خانم فـــــ
وا، چطوری فامیلیتو میدونن ولی اسمتو نه، 
و چقدر بیکارن-با عرض معذرت از شباهنگ p:


پاسخ:
نمی‌دونم والا
شاید خواستن احترام بذارن و شاید در خفا هم ازم ترسیدن و نتونستن به اسم کوچیک صدام کنن

آهای، آقای محترمی که غیبتمو می‌کردی، بیا و پاسخگوی ذهن هزار آیای ما باش!
آره قیافه شون هم خوبه . من عید دو سال پیش یه آهنگ و یه عکس از خانم محمدخانی گذاشته بودم تو وبلاگم یکی کامنت گذاشته بود چشماش سگ داره :|||

ارثی نیست صدا ؟ نمیدونم . اصلا چرا فانتزی من رو خراب کردید ؟ :))
پاسخ:
:)))) صدا ارثی نیست، ولی من اگه با یه بلاگر ازدواج کنم، بچه مونم بلاگر میشه. چون بلاگر بودن یه ژن مخصوص داره که همه ندارن
ولی می‌ترسم با یه بازاری ازدواج کنم که شب و روز چرتکه دستش گرفته و نمیدونه کامنت و پست و وبلاگ چیه :(((((((
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۸ خانم فـــــ
اتفاقا صدا ارثیه
من و خواهرم صداهامون خیلی شبیه بهمه حتی شبیه به صدای خالم م
مثلا پسر عموهام صداهاشون کپی باباشونو
دقت کنید میبیند صدا و لحن حرف زدن آدمها خیلی شبیه پدر و مادر و اقوام میشه
پاسخ:
اگه 20 سال جدا از هم در دو خانواده متفاوت زندگی کرده باشن هم شبیهن؟
حتی با مثال خودت هم معتقدم اکتسابیه
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۹ کوثر متقی
BIG LIKEبرای نثر شماره ی 2 :)
پاسخ:
والا این ترم شب و روز دارم نظم و نثر کلاسیک می‌خونم
تحت تاثیر اینا قرار گرفتم به خدا :)))
این ترم که تموم بشه وبلاگم مسجع و حتی ممکنه متکلفم بشه
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۹ حنانه شکاری
آقا من وقتی کل پستتو می خونم تهش هول می کنم نمی دونم چی بنویسم :/

از این به بعد همزمان با خوندن پست هرچی می خوام بگمو این پایین تایپ می کنم که یادم نره. یخورده...فقط یخورده ماهی گلی ام :/
پاسخ:
ماهی گلی؟!
همون حنانه ی رادیو نیستی مگه؟ ینی هم حنانه ای هم ماهی؟

آره کامنت گذاشتن برای پستام قلق خاص خودشو داره. این متد کامنت گذاریو خیلی از قدیمیا اجرا می‌کنن :)))) ینی تایپ کامنت موازی با خوندن پست
راس میگه صدا ارثیه تز ندید الکی :)) من و خواهرم و مامانم و حتا بچگیای داداشم صداهامون یه طور بود پشت تلفن جای هم حرف میزدیم حتا
پاسخ:
جای هم حتی؟!
درود به شرفتون :))))
اون دو نفر بیان زود خودشونو معرفی کنن!
پاسخ:
:))) زی زی راست میگه، بیاید خودتونو تحویل بدید
مقاومت بی فایده است آقایون! من حتی اسم و فامیلتونم از گروه تجسس پرسیدم! :)))))
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۲۷ حنانه شکاری
حنانه ام ولی به صورت بالقوه ماهی ام هستم. نصف عمرمم تو اب در حال شنا کردن می گذره :دی

+عه...خب پس جواب داده تضمینیه. از ابن به بعد همین کارو می کنم ^_^
پاسخ:
دلم ماهی خواست :(
امضا: یه خوابگاهی گرسنه
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۷ آقاگل ‌‌‌‌
:))))
آدم اگه سر داشت اصلا سمت دانشگاه نمیرفت! شریف وو امیرکبیرش رو نمیدونم!
.
با مترسک بحث فردین رو میکردیم پیش پای شما. فکر کنم نمونه یک فردین داخل خانم هایی:دی
به عبارتی میشه گفت فردین بودن یک تفکره یک ایدئولوژیه حتی!

پاسخ:
:))) فردین
آدم اگه عقل تو کله ی پوکش بود اصن پا به عرصه ی وجود نمی نهاد
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۶ صبا مهدوی
مورد داشتیم به خاطر علاقه زیاد به شریف وصیت کرده بعد مرگش در ورودی شریف خاکش کنن و روی قبرش هم این شعر از محمد علی بهمنی را بنویسن ...

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو




پاسخ:
اگه سنگ قبرم جا داشت این شعرم روش بنویسید :دی
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۴:۰۳ مستر نیمــا
حیفم اومد از عنوان تعریف نکنم:دی 

پاسخ:
کلاً پستای من یه طرف
عنواناش یه طرف :))
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۴:۱۳ خانم فـــــ
تارهای صوتی که فکر نمیکنم به فاصله بین مادر و پدر و فرزند ربطی داشته باشه
خودت نمیتونی تشخیص بدی که صدات مثل خانوادت هست یکی دیگه که برای اولین بار باهاتون صحبت کنه متوجه میشه
من خودم خیلی دقت میکنم به تن صدای خانواده ها
زن داییم و دختر داییم صداشون کپی همه
من و خواهرم
دوتا دختر خاله هام که اتفاقا با هم دختر عمو هم هستند و با فاصله 300 کیلومتر از هم زندگی میکنن صداهای مشابهی دارند
عاقا من تحقیق میدانی کردم:))))
پاسخ:
:))) همممم خب کاش دو تا بچه دو قلو رو یکی شونو از خانواده‌شون جدا می‌کردیم ببینیم بیست سال دیگه بازم صداش شبیه خانواده‌شه یا نه :دی
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۰ مامور تجسس
طبق آماری که امروز بدست آوردم و هم اکنون هم انفورماتیکم :دی
برادر محترمش شریفی بوده !!!! سینه به سینه نقلت کردن :دی




پاسخ:
:))))) اوه اوه
پس داداشش آمارمو بهش داده
نچ نچ نچ نچ
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۱ فینگیل بانو
همینطوری پیش بری باید موضوع ِ "گاراگاه شباهنگ " رو هم به طبقه بندی اضافه کنی ! :دی 
پاسخ:
:))) آره والا
۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۷:۱۳ مداد رنگی
عنوانت داغونم کرد:)))
دراز کشیدم و هندزفرى گذاشتم تو گوشم و آهنگ رو پلى کردم
پلى کردن همان و از جا پریدن همان
خب این چه آهنگىِ آخه؟:(
پاسخ:
:))) پس تندیس بهترین عنوانو تقدیم می‌کنیم به همین عنوان
حالا آهنگه خوب بود بد بود غمگین بود چی بود؟
سلام 
حالا منظورت از اون تیکه دیالوگ رادیو بلاگ چی بود؟ !
نکنه سوژه شدن کار توی جاسوس باشه؟:)
حالا چرا؟!
پاسخ:
سلام.
:دی تیم ما با نقاب میاد و وبلاگاتونو می‌خونه و سوژه‌تون می‌کنه :)))
آره سوژه شدن تو کار خودم بوده
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۰ تجسس مامور
اره دیگه
پ ن پ حداد داده آمارو :دی

من سرماخوردم دارم بستنی م میخورم فشارم تنظیم شه :پی
پاسخ:
آره آره بستنی خوبه. 
منم تازه رسیدم خوابگاه
تا الان با بروبچ (مریم و نگار) بیرون بودیم... 
سینما :دی
فروشنده
چه قدر سرد شده هوا :(
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۸ مامور تجسس
نمیدونم چرا از اصغر فرهادی خوشم نمیاد اصن :|

+ امروز منو تو دانشکده داشت باد میبرد !شکل بادبادک شده بودم با چادرم
تازه حواسم به محرم نبود روسریم زرشکی بود ! همه ش تو عذاب بودم :(

++همیشه به خنده :))) همیشه به شادی :)))))) همیشه گوله گوله :دی
پاسخ:
یادم باشه از فردا رنگی رنگی نپوشم :)
مریم و نگار این شکلی‌ن: nebula.blog.ir/post/847 و nebula.blog.ir/post/574
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۹ مامور تجسس
:دی
امروز منو داشت بااااااد میبرد از سرما

همیشه به خوشی و شادی و خنده .زیاد از اینکارا بکن .شریفم نرو دیگه از بس رفتی بهت میگن خرخون خخخخخخخ

منم زنگ میزنم هماهنگ میکنم اکانتتو دایورت کنن رو دانشگاه تهران
پاسخ:
:)))) یه نمه بارونم می‌خواست بیاد طرفای پارک ملت
تو رو خداااااااااااااااااااااااااا. اون اکانت تنها دلخوشی منه خب
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۲ مامور تجسس
باشه چون رئیسمی و حقوقم دستته مجبورم گزارش نکنم :دی
پاسخ:
:)))) اگه این ماموریت جدیدتو درست انجام بدی و آمار اون دو تا رو دربیاری برام، یه هفته می‌فرستمت جزایر هاوایی که یه مدتم اونجا هم تجسس کنی هم عشق و حال
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۴ مامور تجسس
ینی آبی و سبزم نپوشم؟؟!
من قرمز و زرشکی قصد داشتم تحریم کنم فقط :(
پاسخ:
این یه هفته مانتو آبی و شال بنفش داشتم که به حال و هوای خنک می‌خورد
یه هفته ده روزم مقنعه و مانتو مشکی می‌پوشم
تو هم هر جور راحتی

+ تکلیفامو انجام ندادم. من رفتم :(
مغاربها؟؟!! :||
چقدر خوبه که اون4سال راضی بود...خیلی راضی بودی.این خیلی خوبه....
پاسخ:
تلمیح به وأورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض ومغاربها
های جمع نیست ضمیره
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۸ مامور تجسس
من برم دیگه رئیس جان
کلی کار و درس و دلهره و استرس و هنگی و قس علی هذا دارم !
قربانت بچرخم
گئجه نیز خیر اولسون :*
پاسخ:
شب به خیر :)
۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۲:۵۵ هولدن کالفیلد
تا اونجا که گفتی رییس تیم تجسس رادیو بلاگی ها هستی خوندم، دیگه نکشوند من رو! خوب شروع کردی ها، ولی به اینجا که رسید یادم افتاد چقدر رادیو بلاگی ها خنثی است و سوژه های خوب و رو میسوزونه، این شد که دیگه نخوندم!
پاسخ:
1- رادیو برای همه است. از بلاگرای 9 ساله تا بلاگری که تازه پاشو گذاشته تو این فضا. دو سه سریِ اول سلبریتیا! سوژه شدن. ولی هدفمون سوژه کردن خودمون یا بلاگرای معروف نیست. از 50 تا لینک پستایی که وارد کانال میشه 30 تاشو خبر می‌کنیم و به 10 تاش رای می‌دیم که بره برای ضبط. گاهی به بی‌مزه‌ترین سوژه‌ها که بلاگرش 10 تا بازدید و دنبال‌کننده هم نداره رای میدیم و به خبرِ هولدن رای نمی‌دیم؛ چرا؟ چون رادیو برای همه است.
2- تو از چی خوشت میاد که این (این برمی‌گرده به پست من یا رادیو) دومیش باشه.
3- این پستی که براش کامنت گذاشتی از چهار بند متفاوت تشکیل شده بود و "چون اولی منو نکشوند پس دومی و سومی و چهارمی رو هم نخونم" برام قابل درک نیست.
4- باقی بقا
۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۵ مداد رنگی
کلا سازِ سنتى رو دوس ندارم!
اهل موسیقى هاى فاخرى همچون "یه صورتِ فرشته،با چشاى شیطون،با نگاش منُ میخواد و منم میگم اى جون" هستم:))))))
پاسخ:
:)))) جووووووووووون
۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۱ هولدن کالفیلد
1 ببین مهندس رسما بار آخرت بود بدون اینکه از من بپرسی منظورت چیه در مورد حرفی که درکش نکردی نظر میدی!!! با من اینجوری رفتار نمیکنی، یاد بگیر و این ربطی نداره کجایی، نفهمیدی منظورم رو بپرس، با پرسیدن هیچ کس هیچیش نشده! صرفا بهت بگم که من یادم نمیاد توی کامنتم از "جذابیت آدمها و تعداد خواننده هاشون" حرف زده باشم، عادت ایرانیه تاویلت از حرف یکی رو حُکم میکنی روی همونم حرف میکنی!!! دقیقا نکته همین ضعق مزخرفتونه که اینقدر سعی میکنید همه رو راضی نگه دارید، اینقدر درگیر همه باشن هستید، که سوژه های داغ رو گند میزنید توش! توی خبر نویسی، چه جدی چه طنز، وزن سوژه مهمه، نه وزن وجود آورده اندش، نه اینکه آیا تولید کننده سوژه تکراریه یا نیست. این رو که درک کنید، پیشرفت میکنید تازه!
الباقی حرفات هم یه جایی بین غرض ورزی شخصی و برخوردن دخترونه بود که حرفات رو از ارزش میندازه و من باید خیلی آره! باشم پاسخی بهشون بدم

پاسخ:
در مورد رادیو، به عنوان شنونده هر انتقادی می‌تونی داشته باشی و لزوماً قرار نیست عقایدت رو (چه درست چه نادرست) به کسی یا کسانی تحمیل کنی.

و در مورد لحنت:
لحنت قشنگ نیست هولدن. نه موقع کامنت گذاشتن، نه موقع جواب دادن به کامنتات، رعایتِ ادب رو نمی‌کنی. البته ادب ممکنه تعاریف و تفاسیر متفاوتی داشته باشه؛ ولی جدی و شوخی‌ت معلوم نیست و نمی‌تونم مدام سطح تحملمو بالا و پایین کنم بابت رفتارت. هیچ تفاوتی قائل نیستی بین مخاطبت که آیا هم‌سنته، بزرگتره، بچه است، دختره، پسره! می‌شناسیش، نمی‌شناسیش. فقط بلدی بکوبی و حمله کنی. اونم نه به طرف مقابل؛ بلکه به ذهنیتی که تو خیالت ازش ساختی.
تو حق نداری هیچ رفتاری رو به ایرانیا، مهندسا، دخترا یا هر قشر دیگه‌ای نسبت بدی آقای روانشناس!

+ یه کم مهربون‌تر زندگی کن
1- عجب جاسوسای خفنی دارید :دی
پاسخ:
بگم بیان آمار شمارم در بیارن؟ :دی
اوه اوه
یعنی آه کی گریبان اساتید شریف رو گرفته؟!
پاسخ:
آره
دو تاشون استاد من بودن :(
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاتَجَسَّسُوا وَ لایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِیمٌ 
پاسخ:
تکبیییییییییییییییییییییر!
۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ مامور تجسس
یاایهاالذین امنو اجتنبوا واقعا !!!!
میاید آمار دربیارید بعد آمارتون درمیاد :دی

بااون ✌تام 
پاسخ:
:))))
و تجسسوا و تجسست شباهنگ و الشباهنگ خیرالمتجسسین :))
پاسخ:
احسنت به شما که تجسست رو مونث نوشتی
حالا فهمیدم چرا گاهی اوقات کامنتارو میبندین!
والا من حالم بد شد از بعضی کامنتا:/
پاسخ:
:) کامنته دیگه. قرار نیست که هر کامنتی به مذاق آدم خوش بیاد
راستی الشباهنگ هم غلطه . باید می شد : و هی خیر المتجسسین
پاسخ:
:)))) آره این بهتره
راستی یه چیز دیگه خیر باید اینج مونث باشه چون شباهنگ مونثه ؟ اصلا شباهنگ موننث محسوب میشه یا چون آخرش ت تانیث نداره مذکره ؟ همه چی یادم رفته
پاسخ:
مونثه
مثل نسرین که مونثه و علامت مونث نداره
۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۲ محمد عباسی
خیلی قلمتون باحاله خوشم میاد
پاسخ:
لطف عالی مستدام. :)
بتونم این عربی رو بفهمم امسال خیلی خوب میشه -_-
پاسخ:
درس سختیه :(
گرچکدن 60درصد بزنم بسه برام :|
پاسخ:
سطح انتظارتو از خودت بالاتر ببر
آنننامادیم :||||
60تا بالاترررررررررر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟100تا خوبه؟ :دی

من عربیم در حد آی ام نعم بید!
پاسخ:
شاعر (کاظم الساهر) می‌فرماید:
آه لو حبکِ یبلعنی مثل الإعصار
إنی خیرتک فاختاری

آه که ای کاش عشق تو همچون گردبادی من را در خود فرو می برد و من قدرت انتخاب را به تو دادم پس برگزین
ای وای و آه و فغان از بند سوم...
پاسخ:
:( تو بهتر از هر کس دیگه‌ای درکم می‌کنی
‌بات بات بات :| 
هَ!!!! 
اله الان لاب آنّادیم که نَ ددین!!!! 

سن یات من دا برم عربی بخونم! 
سنی چوخ سویوروم گوزل قیزیم :دی
گئجه نز خیر!!!!! 💙💙💙💙

پاسخ:
:) منم دوستت دارم.
شبت به خیر
بابا مشهووووووررررر >< >< >< >< 
پاسخ:
هیچ وقت دوست نداشتم مشهور و معروف بشم :(