پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

847- پارک جمشیدیه

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ

از راست: لادن، نرگس، نسرین، مریم، نگار


این دو هفته‌ای که گذشت، خاطره‌انگیزترین و پرخاطره‌ترین و شیرین‌ترین روزهای دوره‌ی دانشجوییم بود؛

و با تقریب خوبی، هیچ روزی نبوده که صبح تا شبش بیرون نبوده باشم.

اون چادر مشکیه هست رو نرده؛ 

خب؟ 

اون مال منه!

امروز صبح، صبونه، پارک جمشیدیه:


۹۵/۰۲/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

لادن

مریم

نرگس

نگار

نظرات (۲۰)

ماشاالله چه حوصله‌ای داشتین اولِ صبح :)
خیلی هم خوب ..
+ اسمِ "پارک جمشیدیه" منو یادِ یکی میندازه ... کلاً کلمات کلیدیِ زیاد ازش بجا موند بدونِ اینکه خودش باشه !!! :/
پاسخ:
:) 7 صبح!!!
خدایی این صبحونه رو همشو خوردین ؟:))
سفره تون با برکت :)
نوش جان :)
آقا اگر من دوستام اینجوری باشن الان هی ه فرخان ه صورتم بی :دی 
بگو به نسیم ترجمه کنه :))

پاسخ:
:)) خدایی یه ذره پنیر خوردیم با یه ذره سنگک!

نسیم میگه نمی‌فهمم چی میگی
میگم اگر دور ورم همچین دوستانی بود الان تپل مپل بودم :)))
بگو به نسیم بره تو افق خودشو محو کنه با اون کردی یاد گرفتنش :|:)))

+
پس این همه خوراکی رو کی خورد حتما عکاس ؟:)))))


پاسخ:
برش گردوندیم
الانم نشستم گوجه سبزایی که نخوردیم رو کوفت می‌کنم :دی
جاتون خالی
شاعر در همین راستا میفرمایند:
داستان عجیبیه
دلم تنگه واسه جمشیدیه
با کمی تلخیص:)))
البته من تا حالا نرفتم پارک جمشیدیه که دلم بخواد تنگ بشه براش:))
پاسخ:
:)
نوش جان امروز اگر پله بدستم برسه قراره گوجه سبزهای درختمون رو بچینم :))
منتظرم پله مون رو بیارن که نیاوردن :||

+
پارک جمشیدیه کجای تهرانه ؟:)
مرسی 
پاسخ:
شمال تهران
بعد از تجریش
روی اسم جمشیدیه تو همین پست کلیک کن
شبیه صبحانه های کاری است
:)
پاسخ:
اوهوم :)
شما چه قدر رو چادرتون حساسین :/
راستِشو بخوای قبل از اینکه زیرِ عکس بگین کدومین ، از کفشهاتون معلومه همیشه :|
پاسخ:
اتفاقا میخواستم امروز اسپورت بپوشم، چون با اینا راحت تر بودم دیفالت ذهنیم اینا بودن، یادم رفت اونا رو بپوشم

رو خیلی چیزای دیگه هم حساسم.
چه عکس قشنگی
 به به، به به چه صبحانه ای نوش جونتون
خداروشکر که روزای خوبی رو گذروندی، ان شاالله همیشه همینطوری باشه
پاسخ:
:) ممنون
ایشالا برای همه همین طوره
ای جان چه سفره رنگین و خوشمزه ای ... 
پاسخ:
:)
یه سوال:چراعکس پست قبلی رو سانسور نکردید مثل ابن پست وسایر پستها؟
پاسخ:
و سوال من اینه که چرا شما علی‌رغم اینکه می‌دونید من از مورد سوال واقع شدنِ بی‌جا بیزارم، بازم دم به دیقه سوال می‌پرسید
خوشم اومده این یکی رو ادیت نکردم!

والا
 
۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۴۴ زینـب خــآنم
مگ آخری تو نــیستی ؟
خب چندتا چادر ؟!؟
پاسخ:
من سومی ام 
ترتیب رو زیر عکس نوشتماااااااااااااا
میگم یوقت درس نخونى دختر!:))))))
ضرر داره:))
دلم صبحانه میخواد الان:(
پاسخ:
:)))) شاعر در این راستا می‌فرماید لیسانس میسانسو بی‌خیال، کلاس ملاسو بی‌خیال! :)))) بزن بالا نوش جونت حافظا حافظا بقیه‌اش یادم نیست
چه جای خووووووووبی
پاسخ:
محشر بود!!!
عالی...
نوش جونتون
نسرین ب نسیم بگو من ک بختیاریم متوجه شدم باران میگه ک اگه ی همجین دوستایی داشت صورتش پهن و چاق میشد اون وقت تو متوجه نشدی، بگو نسیم زبان کردیت یوخ:))))
دانشجو یعنی گشت و گزار حیف ک من همش درس میخوندم 
پاسخ:
دوره کارشناسیم با تقریب خوبی، هیچ جا نرفتم و فقط درس خوندم
به به چه صبحانه ی هوس برانگیزی (شکلکی که دو تا چشمش قلبه)
پاسخ:
جای سایر دوستان خالی!
دروغ چرا  ، من به تمام دانشجوهای عرشد و دکترا حسودیم میشه . و امیدوارم از همه تون شنبه بی خبر یه کوییز سخت بگیرن :|
پاسخ:
:))))))))))))))) عرشد نه؛ ارشد
یاد اسم یه بنده خدایی افتادم که همیشه درگیر بود که اسمم با "ع" نیست و با الفه

+ حسود هرگز نیاسود
ایشالا شنبه از خودتون ناغافل کوییز بگیرن
به نظرم چون دانشجو های ارشد در عرش هستند و کارشناسی های بدبخت در فرش ! بهتره بگیم عرشد:)
پاسخ:
:))) ایشالا شما هم میای عرش
حس میکنم اون چیزی که تو ظرف در بسته است پنیره و پنیر لیقوانه و مال نگار :-"
پاسخ:
نگار و مریم هم‌مدرسه‌ایم بودن؛ لذا هر دوشون تبریزی‌ان
هر دو شونم پنیر لیقوان آورده بودن تو ظرف در بسته :)))))
احسنت به دقتت 
از شلوارت هم میشد فهمید که تو کدومی... تنها شلوار رنگ روشن جمع!
پاسخ:
:))) ولی لادن با شال سفیدش هم می‌تونست ذهنتون رو منحرف کنه و به شک بندازدتون
منم از شلوارت و در ادامه از کفش حدس زدم
پاسخ:
:))) احسنت که منو خوب شناختید