پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1. خسرو شکیبایی: فریـد، بابا! عشق اون نیست که وقتی دیدیش دلت بلرزه. عشق اونه که وقتی نمی‌بینیش دلت میخواد کـَنده شه... (مجموعه تلویزیونی خانه‌ی سبز)
شباهنگ: نسیم، مامان! شاعرا و نویسنده‌ها و کتابا و لغت‌نامه‌ها، تعاریف و معانی مختلفی از عشق ارائه دادن که هیچ کدومشون جامع و مانع نیست. عشق یه نوع هیجان مثل بقیه‌ی هیجاناتیه که قراره تجربه کنی. هیجاناتی مثل ترس، خشم، غم، شادی، نفرت، تعجب، غرور، کنجکاوی، تاسف، حسادت، تسلط، شرم، جسارت، گناه، پشیمانی، بدبینی، اطاعت، پذیرش، کینه، انتظار، ناامیدی، امیدواری. عشق هم یکی مثل همینا و شاید ترکیبی از ایناست. نباید سرکوبش کنی و شرمنده باشی، نباید خجالت بکشی و پنهانش کنی. باید یاد بگیری همه‌ی اینا رو مدیریت کنی. شاید به کمک یه راهنما نیاز داشته باشی. یه بزرگتر که سرزنش‌ت نکنه و راه درستو بهت نشون بده. متاسفم، ولی روی کمک پدر و مادرت حساب نکن. تو هیچ وقت نخواهی تونست با اونا راجع به این حس‌ت صحبت کنی.

2. یه پسره به اسم علیرضا، از هم‌دانشگاهیای سابق دوستم، از طریق LinkedIn بهش پیام داده "با وجود دختر زیبایی مثل شما، حیف نیست آخر هفته تنهایی ناهار بخورم؟" و دعوتش کرده برای ناهار و آشنایی. دوستم می‌خواد بره. چون این پسر اولین معیارِ دوستم که دست و دل بازیه رو داره. چون ناهار دعوتش کرده!!! دوستم تا حالا دوست پسر نداشته. دوستم دوست داره ازدواج کنه و خانواده‌ش خواستگاراشو رد می‌کنن و منتظر شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفیدن. بهش میگم این پسره برات شوهر نمیشه هاااا! من حوصله‌ی شکست عشقی خوردنتو ندارماااا! هیچ خواستگاری این جوری پیشنهاد نمیده هاااا! اون یکی دوستم حرفای منو تکذیب کرد و گفت کار خوبی می‌کنی. برو. یه ناهار که آدمو نمی‌کشه. و در ادامه افزود: "اصن شماها چرا دوست پسر ندارین؟ این روزا همه چندتا چندتا دارن. شوهر که کردین می‌فهمین اونم دوست دختر داشته. دوست پسر اصن ترس نداره. باهاش میرین پارک، سینما، کافی‌شاپ".

3. از مدرسه‌ی ابتدائیم فقط من نمونه دولتی قبول شدم. اون موقع شهرمون فقط دو سه تا مدرسه‌ی نمونه داشت. اون روز با خودم گفتم نمونه دولتی، دوستای مدرسه‌مو ازم گرفت. سه سال بعد، از کلاسمون فقط من تیزهوشان قبول شدم. اون روز با خودم گفتم تیزهوشان دوستای راهنمایی‌مو ازم گرفت. چهار سال بعد، از کلاسمون فقط دو نفر شریف قبول شدن. اون روز با خودم گفتم تهران و شریف، مدرسه و خانواده‌مو ازم گرفتن. وقتی اومدم فرهنگستان، رشته‌ی جدید، خوابگاه جدید، آدمای جدید... تنهای تنها بودم. خواستم بگم فرهنگستان، شریف رو هم ازم گرفت. ولی نگفتم. چون این من بودم که داشتم داشته‌هامو از خودم می‌گرفتم.

4. داشتم به همه‌ی دورهمی‌هایی فکر می‌کردم که دوستام اخیراً به مناسب قبولیشون دعوتم کردن و رد کردم. رد کردم چون حوصله‌ی کسیو ندارم. داشتم به دلتنگیام فکر می‌کردم و به اینکه شریف SMS داده آخر هفته فارغ‌التحصیلا قراره جمع شن سالن جابر و دستاورداشونو بکنن تو چش و چال هم و شما هم بیاید و حضور به عمل برسونید و چه غم‌انگیز که نه کسی هست که باهاش برم و نه کسی هست که برم تا ببینمش.

5. اونایی که از نزدیک می‌شناسنم، می‌دونن آدم منضبط و قانونمداری هستم و به قوانین جایی که تابعش هستم، حتی اگه به نظرم غیرمنطقی و عجیب بیان احترام می‌ذارم. قوانینی مثل مصرف برق در ساعات پیک و ورود و خروج به خوابگاه و گردی صورت و دست‌ها تا مچ. اخیراً یه کتاب احکام گرفتم و دارم می‌خونمش. امروز داشتم به این فکر می‌کردم که اگه معادی وجود داشته باشه، اونایی که به معاد ایمان ندارن، اون دنیا دست خالی‌ن و چه قدر افسوس خواهند خورد. ولی اگه معادی وجود نداشته باشه، اونایی که به معاد ایمان داشتن، لذت‌های نقدِ این دنیا رو هم از دست دادن و به امیدِ نسیه مُردن و خب معادی هم وجود نداره. داشتم فکر می‌کردم قسمت مذهبی و ایمانیِ مغزم نیاز به مرمت و بازسازی داره.

6. ازش می‌پرسم حالا این پسره که دختر زیبایی مثل تو پیدا کرده و نمی‌خواد تنهایی ناهار بخوره چی کاره است؟ میگه ذخیره‌ی زندگی. میگم چی؟ میگه نوشته lifesaving. میگم نجات غریق :|

7. مثل وقتایی‌ام که کُدِمون ران نمی‌شد و باگشو پیدا نمی‌کردیم. مثل وقتایی که مدار کار نمی‌کرد و می‌نشستیم دونه دونه ترانزیستورا و دیوداشو با ولت‌متر تست می‌کردیم. همه سالم بودن ولی مدار خروجی نداشت. مثل وقتایی که بویِ دیود و خازن و مقاومت سوخته آزمایشگاهو برمی‌داشت و مثل وقتایی که با کابلای اسیلوسکوپ ور می‌رفتیم که شاید ایراد از کابله. کلافه‌ام. به اندازه‌ی همه‌ی معادلات و مسأله‌های بی‌جواب، کلافه‌ام.

8. با خوندنِ این کتابِ احکام به نکات ظریفی دست پیدا کردم.
می‌دونستم مشروبات الکلی و هر چی که آدمو مست کنه خوردنش حرامه؛ ولی نمی‌دونستم نجسه. ینی مثلاً نمی‌دونستم اگه بریزه روی فرش، باید همون واکنشی رو نشون بدم که وقتی امیرحسین (طوفان سابق) جیش می‌کنه روی فرش!!! 
می‌دونستم اگه وضو نداشته باشی دست زدن به اسم خدا حرامه ولی نمی‌دونستم این اسم، هر زبانی رو شامل میشه؛ حتی God. و من یه پلاک طلا دارم که روش نوشته God و تا همین چند وقت پیش همیشه گردنم بود و خب همیشه هم وضو نداشتم. چند وقت پیش خسته‌ام کرد. گذاشتمش خونه :|
می‌دونستم چه چیزایی وضو رو باطل می‌کنه، ولی نمی‌دونستم ریا هم وضو رو باطل می‌کنه و وقتی این موردو خوندم اولین چیزی که به ذهنم رسید، وضویِ مسئولین ادارات بود که پیراهناشونو تا آرنج تا می‌کنن و با دست و صورت خیس و جوراب تو جیب از جلوی آدم رد میشن. البته میشه کارشونو گذاشت به حسابِ امر به معروفِ عملی و غیرزبانی. بستگی به نیتشون داره.

9. مَنِ استَوى یَوماهُ فهُو مَغبونٌ، و مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فهُو مَلعونٌ، و مَن لم یَعرِفِ الزِّیادَةَ فی نفسِهِ فهُو فی نُقصانٍ، و مَن کانَ إلى النُّقصانِ فالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحیاةِ. (امام کاظم (ع))

هر که دو روزش برابر باشد، ضرر کرده است و هر که امروزش بدتر از دیروزش باشد از رحمت حق به دور است و هر که پیشرفتى در وجود خود نبیند در کمبود به سر بَرَد و هر که در مسیر کاستى باشد، مرگ براى او بهتر از زندگى است.

10. معمولاً وقتی چمدونامو می‌بندم بیام خوابگاه چیکه چیکه اشک می‌ریزم و اون روز وقتی داشتم لباسامو می‌ذاشتم توی چمدون، از اعماقِ کمدِ لباسم این گوگولی مگولیا رو پیدا کردم و نیشم همچین تا بناگوش باز شد که انگار نه انگار چند دیقه پیش فین فین کنان داشتم گریه می‌کردم. 

11. مقایسه کنیم. امروزِمونو با دیروزمون مقایسه کنیم، جورابای یک سالگی‌مونو با جورابای الانمون. خودمونو با خودمون. تغییر کنیم. تغییری که با رشد همراهه. یه جوری تغییر کنیم که اون هم‌اتاقی‌ای که نه از پست و وبلاگ سر در میاره و نه آدرس وبلاگتو داره بهت بگه عوض شدی. بهت بگه چرا از در و دیوار عکس نمی‌گیری بذاری وبت. بهت بگه چرا صبح بیدار میشی قبل شستن دست و صورتت لپ‌تاپتو روشن نمی‌کنی. بهت بگه شبا زود می‌خوابی و حتی ازت بپرسه "لپ‌تاپت سوخته؟"

+ بشنویم: Omid_Hajili_Delbar.mp3.html


۹۵/۰۷/۰۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امیرحسین (طوفان سابق)

نسیم

هم‌اتاقی شماره 1

هم‌اتاقی شماره2

نظرات (۶۵)

۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۱:۴۷ فیلو سوفیا
:)
دوست پسر ترس نداره:))))
اتفاقا منم چند ثانیه پیش داشتم درباره ی یه مسئله ی مرتبط با معاد فکر میکردم!! ولی وقت نوشتن خیلی از فکرامو تو وبلاگ ندارم:(
عجیب هم نیست اصن که هر بار که پست میذاری بگم منم داشتم بهش فکر میکردم یا منم فلان و بهمان!!آخه انقد پستات بلند و متنوعه که کلی موضوع رو شامل میشه و بالاخره احتمال هم بگیری یکی از فکرا یا اتفاقات زندگی مون باهاش تداخل داره؛)
ولی درباره ذخیره ی زندگی تا به حال فکر نکرده بودما:))))))
پاسخ:
:))) طیف نوریِ پستام همه‌ی فرکانسای ذهنیِ همه جور آدمی رو در بر می‌گیره
بس که پر بار و پر ملاته :)))
حاصل عمر همه همین سه سخنه دیگه نه ؟؟
تا این حد تغییر ؟ میشه بپرسم نسبت به این مقایسه و احساس تغییر چه حسی داری ؟ یعنی راضی‌ای ؟؟
بعبارت بهتر خودت خودتو تغییر دادی یا همین‌جوری یهو دیدی تغییر کردی ، یا بتدریج تغییر کردی ولی وقتی فهمیدی نه مقاومت کردی نه تلاش برای بیشتر کردنش؟؟
سوالی بود که برام پیش اومده بود .
میدونی ؟ هروقت میام اینجا خیلی احساس میکنم حرفات برام مفیده ، خیلی . یعنی وقتی ستاره‌ی کنار وبت روشن میشه مطمئنم قراره یه چیزی یاد بگیرم .

پاسخ:
نه فقط حاصل عمر متفکرین اینه. آدمای بی‌خیال، خام می‌میرن
خوشحالم که حرفام براتون مفیده.
جوابِ بقیه‌ی سوالات تو این پسته:
فکر کنم لازمه برم پستای چند ماه پیشتون رو دوباره بخونم و مقایسه کنم!! خیلی مبهم شده پستاتون یا من اینطور حس می‌کنم؟ نمیدونم واقعا چی شده ولی خدا صبرتون بده... من هنگ کردم واقعا! شماره یک حسی بهم میداد که 3 و 4 تکذیبش میکردن و همینطور تضاد و تناقض و چرا و چگونه توی فکرم موج میزنه :) به هرحال امیدوارم این برهه هم به‌خیر بگذره :) 
پاسخ:
خواننده‌های فصل سه زیاد این تغییرو حس نمی‌کنن. ولی خب برای شروع تحقیقاتتون اول پست 295 و در ادامه پست 336 رو بخونید و ببینید ارتباطاتم با بقیه چه مدلی بود:
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۳ روشــنا ...
اعتراف میکنم که داشتم به خودت و حداد و حرفی که توی اون فایل صوتی گفته بود و تازه گوش دادم فکر میکردم که وبت رو اپ کردی!

و اعتراف میکنم اون تغییری که توی سه خط اخر گفتی رو با همه ی وجود حس کردم و هر دفعه فکر میکنم که شاید نباید اون همه سرسختی به خرج میدادم برای دور کردن افراد در راستای تغییر مورد نظرم!

و اینکه!میدونم خیلی خیلی دیره و دیگه بی مزه شده! ولی من اصولا همیشه اخرین نفریم که تبریک گفتنی ها رو تبریک میگم! ولی خوش برگشتی! :)
پاسخ:
:) اگه خواننده‌های خوبی باشید هر هفته حرفاشو براتون آپلود می‌کنم :دی
این تغییری که میگم هم درونیه هم بیرونیه

+ ممنون؛ تبریکو هر موقع از آب بگیری تازه است.
یعنی دوستتون از سن و سالش، از ارشدی بودنش خجالت نمی‌کشه همچین چیزی میگه :اصن شماها چرا دوست پسر ندارین؟ این روزا همه چندتا چندتا دارن. شوهر که کردین می‌فهمین اونم دوست دختر داشته. دوست پسر اصن ترس نداره. باهاش میرین پارک، سینما، کافی‌شاپ".
والا من فکر کردم دیگه بعضی به اون سن که برسن عاقل میشن! ولی انگار بدتر میشن! تازه ترسشون از بین میره :)) 
پاسخ:
:))) دوستم یه حرفای دیگه هم زد که چون خونواده رد میشد سانسورش کردم. ولی حرفاش متعجم نکرد. یه جورایی این طرز تفکر برام عادی شده.
سلام.ظاهرا کامنتم ارسال نشد.با این که کامنت گذاشتن با موبایل سخته،ولی دوباره نظر میذارم شما مدرسه راهنمایی کجا بودید؟معراج یا طلعت یا باقرالعلوم؟گفتم شاید آشنا دراومدیم نسرین جان
پاسخ:
سلام. کامنتی قبل از این کامنت به دست من نرسیده
من فاطمیه بودم و اون موقع یه مدرسه‌ی دیگه هم به اسم معراج بود. طلعت رو نمی‌شناسم. اسمش آشناست برام. باقرالعلوم هم دبیرستان بود نه راهنمایی.
من فقط یه دوست به اسم رویا داشتم که یه سال از من کوچیکتر بود. من 71 ام و ورودی 89 دانشگاه.
نظرش در مورد دوست پسر تو حلقم😤

معادم باید باشه باییییید
خواهش می کنم که باشه
پاسخ:
:) هست هست. خیالت راحت. ولی خب فرض محال که محال نیست.
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۴ تـیــدا ...
شما استاد تغییری پس :)

اتفاقا اینکه بلد باشی تغییر بدی همه چی رو خوبه من بچه که بودم پدرم همیشه سعی میکرد بهم یاد بده از تغییر نترسم و هر جا حس کردم مسیرم ممکنه به بن بست بر بخوره مسیرمو عوض کنم و واقعا خوبه این موضوع شما هم به جنبه های مثبت تغییرات فکر کنید و نه اینکه تغییرات چه چیزایی رو از شما گرفته تغییرات یه چیزایی هم بهتون داده حتما و حتما توش قسمتای خوبم هست

اتفاقا بستگی به عقیده ات داره درباره خیلی مسائل همین معاد که شما بهش فکر کردی اگه کسی بهش معتقد باشه دوست پسر که هیچ حتی راحت حرف زدن با نامحرم ترس داره والــــا

این تفکری که درباره معاد داشتین همین که اگه معادی باشه چی میشه و نباشه چی میشه منم بهش فکر کردم و به قول شما دیدم نیاز به تعمیرات داره اعتقاداتم بعد از تحقیق و بررسی دیدم ای بابا من هنوز تو اثبات خداش موندم میدونم هست ولی مثل خیلی از بدیهیات ریاضی بلد نیستم برای یه آدمی که میگه خدایی نیست و همه چیز یه تصادفه اثبات کنم و در واقع ب بسم الله اعتقادم که توحیده میلنگه به نظر من شما هم فکر کن ببین میتونی خدا رو اثبات کنی یا نه؟ اونم نه اثبات قابل قبول برای خودت برای کسی که قبول نداره خدا هست اگه تونستی برو سراغ چیزهای دیگه برای شناخت خدا یکی کتاب اثبات وجود خدا اثر دکتر مطهری رو بخونین و یکی هم برین دنبال بحث های اسم و مسمی ! اسمش یه جوریه که آدم میگه چه ربطی داره ولی واقعا به درک بهتر همه چیز کمک میکنه

امیدوارم غالب ساعات زندگی لبخند به لباتون باشه و هر روز وقتی خودتون رو با دیروزتون مقایسه میکنید رشد و حرکت رو به جلو رو حس کرده باشین و راضی باشید از خودتون رضایت خیلی مهم ِ

یه پیشنهاد اگه دفتری ندارین که آرزوهاتون رو توش بنویسید یه دفتر بردارید فهرست وار بنویسید آرزوهاتون رو بعد برای تک تک شون برنامه بذارین و بعد هر وقت به هر کدوم رسیدین یه تیک جلوی اون آرزو تو قسمت فهرست دفتر بزنید تا یادتون بمونه آرزوهاتون چی بوده
پاسخ:
:) ممنون بابت کامنت و آرزویِ لبخند و موفقیت و کتابی که معرفی کردید ^-^
عادت ندارم دفتر داشته باشم. همین وبلاگِ 8 ساله خودش دفتره :)
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۶ خانم فـــــ
واااای ذخیره زندگی عالی بود:))))))
 
پاسخ:
:)))) یه بارم دوستِ همین دوستم گفته بود I love his به جای him
آخه مگه مجبوری انگلیسی صوبت کنی آخه؟
والا
من معراج بودم.فاطمیه چقد برام آشناست اسمش.درسته منم احتمال میدادم ها باقرالعلوم دبیرستان باشه ولی یک هاله ای فقط تو ذهنم بود.چقد حیف کاش معراج بودی شما که دست به قلمت خوبه یک خاطراتی از اون موقع برامون زنده میکردی.البته من دو سه سالی بزرگتر از شما هستم
پاسخ:
:)))) ما چشم دیدن معراجیا رو نداشتیم
از معراج بهناز ن. رو می‌شناسم که 8 سال پیش موقع تولد این وبلاگ تو سایت مدرسه بود :دی
بهنازم معراج بود و دبیرستان اونم تیزهوشان قبول شد.
دنیا چه قدر کوچیکه :|
با اینکه از این پستت اصلاً خوشم نیومد، اما این جمله ات جای سوال داشت:
"چون این من بودم که داشتم داشته‌هامو از خودم می‌گرفتم؟؟!!!

 دقیقاً چی فکر می کنی که اینو میگی؟!
پاسخ:
دقیقاً داشتم به این فکر می‌کردم که این من بودم که داشتم داشته‌هامو از خودم می‌گرفتم :|
شما که از من و پستام خوشتون نمیاد خودآزاری دارید اینجا رو می‌خونید؟
تازه نه یه بار نه دو بار، بلکه چندین بار طی شبانه روز سر هم می‌زنید به وبلاگم!!!
۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۸ صبا مهدوی
ظاهرا فقط مردنه که مدیریت نمی خواد یکدفعه و بی خبر میاد سراغمون و تمام :)
پاسخ:
از اونجایی که ما جانشین خدا روی زمینیم و از اونجایی که خالقمون مدیر و مدبّره پس ما هم این قدرت مدیریت رو داریم به واقع.
والا من که خودم معراجی بودم چشم دیدن جمع کثیری از معراجی ها رو نداشتم چه برسه به شما...ولی نمیدونستم دیگه اسمشون اینقد بد در رفته..خخخ.آره دنیا واقعا جای کوچیکی هست .یاد ایام بخیر انگار همین دیروز بود.
پاسخ:
این فرزانگانیا مبتکران و لوک لسن اند لرن! می‌خوندن و شما هم با اونا رقابت می‌کردید و ما هم برای اینکه کم نیاریم پیش شما اینا رو می‌خوندیم و خلاصه پدرمون درمیومد تو این چشم و هم چشمی ها! 
وای عزیزم نگو از مبتکران ها کو دلم خون هست یعنی خون ها خون.فاجعه بودن خدا چقد سختی کشیدیم.ولی لوک لیسن اند لرن رو دوست داشتم یادش بخیر.سندی اند سو.بامزه بودن...کتاباشو دارم هنوز.وای خدا چه دوران طاقت فرسایی چهار روز در هفته تا ساعت پنج بعد از ظهر مدرسه بودیم.باورت میشه من دوتا کیف با خودم میبردم مدرسه.اینقدر که کتاب هام زیاد بودن
پاسخ:
:))) هنوز همه ی کتابامو نگه داشتم و الان اون کصافطا تو اتاقمن
هعی جوانی کجایی که یادت نخیر! :دی
۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۵ آقاگل ‌‌‌‌
یادم افتاد به حرفی که استادم میگفت. میگفت دنیای آدما به بزرگی تعداد آدم هاییه که میشناسن. برا همین از جدا شدن از آدم های زندگیتون و تجربه جاهای جدید نترسید. :))
.
از تغییر هم نباید ترسید. و هم اینکه اتفاقا باید تغییر کرد.

پاسخ:
ترس نه، ولی یه غمی قاطیِ این تغییر میشه که با دلتنگی همراهه
نه عزیزم، من به دلیل بعضی نکاتی که استثناءً باهات موافقم، بعضی وقتا به وبلاگهایی مثل تو و مطهره که از قدیم سر می زدم، هنوزم سر می زنم.... دقیقاً مثل خودت که موقع درسات لپ تاپ جلوته و مدام به وبلاگت سر می زنی....
لحنت هم خیلی تو پاسخ دادن زشته، یه تجدید نظری بکن....
پاسخ:
باور کن لحن کامنتای تو هم قشنگ نیست. انگار اومدی بجنگی باهام. از همون خط اول شمشیرتو از رو می‌بندی.
از بیست تا کامنت این پست ببین کدومش شبیه لحن خودته و کدومشو بد جواب دادم.
۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۵۶ هولدن کالفیلد
من نمیخونم اینا رو، دو خط اولش رو میخونم، جذب میشم، مبینم اندازه شش تا پسته، نمیخونم!
میدونم وب خودته و به خودت مربوطه چقدر مینویسی، ولی من نمیخونم:|
پاسخ:
نهههههههه پست به این قشنگیو از دست نده هولدن
چشم ها را باید شست
پست ها را
جور دیگر باید خواند
شاید باورت نشه که من هر کدوم از پستامو نزدیک شش هفت مرتبه در ساعات مختلف روز میخونم و بعد منتشر می‌کنم!
خدایی شماره می‌ذارم که رشته افکار امثال شماها منظم شه. فکر کن 6 تا پسته :دی هر روز بیا سه خطشو بخون، تا پست بعدیو بذارم
 تموم میشه. 

دارم واضح و مبرهن استِ ضیا موحدو میخونم ببینم چه جوری خوانندگان گریزپایی چون تو رو پای پستام میخکوب کنم.
دیگه گند تغییر کردن رو هم در نیاریم دیگه مثل بعضیا :)))))
پاسخ:
:)))) باشه باشه بیشتر از این گندشو درنمیارم :دی
۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۴:۳۶ مستر نیمــا
پست دلنشینی بود.
به نظرم به جای تغییر کردن پخته تر شدن لغت خیلی بهتریه که میشه واست بکار برد
پاسخ:
با تشکر از حُسن توجه شما
بنده این موفقیت رو مدیون راهنمایی های دوستان بودم و مقاومت خودم و دعای پدر و مادر. از هیچ کلاس خصوصی و کتاب کمک درسی هم استفاده نکردم.
۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۶:۱۹ ساکن طبقه 40
1. عشق چیه ؟! آن را که خبر شد خبری باز نیامد.
2. در این سبک زندگی ازدواج هیچ جایگاهی نداره. داریم دستی دستی زندگی مشترک ِ شیرین ِ نسل ِ آینده امون رو به مسلخ می بریم.
3. همیشه در حال از دست دادن و به دست آوردن، انسان ! کاش که مغبون نشود، کاش که خسران نکند. والعصر. ان الأنسان لفی خسر ...
4. آیا معاد در آینده است ؟!
11. همیشه بندای آخر ، بندای ترکوندن شباهنگه
پاسخ:
1- عشق زیباترین و طبیعی ترین و عجیب ترین حسیه که خدا به انسان داده
2- آمارها حاکی از آن است که فقط خودم و اون دختره که مسئول نمازخونه است دوست پسر نداره. به مقاومتمون ادامه میدیم ببینیم چی پیش میاد :))))
3- آقا هر موقع این آیه لفی خسرو رو می‌شنوم یاد خسرو پسر همسایه خونه مامان بزرگم اینا می‌افتم. هم سن بودیماااااا ولی اون الان بچه داره
4- محاسبات من نشون میده هست.
11- بنده عضو گروهک انفجاری پاکستانم :دی
به دوستتون بگید نره . من که پسرم میدونم این مدل پیام ها اصلا خوب نیست . چی بگم ؟ حد اقل بهش بگید برای بار اول نره . اصلا برای کسی که بار اول سریع قبول میکنه اینجور پسر ها ارزشی قائل نمیشن و فقط براشون حکم سرگرمی داره


باید بگه وقت ندارم و نمیش تا ببینه طرف بازم پیام میده یا نه
پاسخ:
نفرینِ خدایان بر شما پلیدان :دی
چرا این جوری با احساسات لطیف ما دخترا بازی می‌کنید آخه
تو میگی که دست زدن به اسم خدا بدون وضو حرامه. از طرفی هم میگی که وصو نداشتی و پلاک به گردنت بوده. خب تو که به پلاک "دست" نزدی ، "گردن" زدی!!! خخخ
پاسخ:
نه؛ توی این کتاب احکام نوشته دست زدن و رساندن جایی از بدن به آن اسم :|
به هر حال وقتی گردنت باشه هم دستت می‌خوره ناخودآگاه
:)))  همه که اینجوری نیستن . بعضی ها تا تکلیفشون با خودشون و زندگی مشخص نشه با کسی کاری ندارن ولی خب متاسفانه اکثریت فقط هدفشون سرگرمیه
پاسخ:
پس نفرینِ خدایان بر اکثریتتون :دی
در مورده مورد 1 خودم میرم میشم سنگ صبورش و باهاش حرف مییزنم اتفاقا و کمک و راهنماییش میکنم و قطعا نمیزارم با مادره خرش صحبت کنه
پاسخ:
نسیم خیلی خیلی غلط می‌کنه میاد با چون تویی درد و دل می‌کنه. همین که مامانشو داری کمک و راهنمایی می‌کنی و از چاله درمیاری میندازی توی چاه برای هفت پشت و هفتاد و هفت جد و آبادش! بسه.
در مورده مورد 2 خعلی واقعا که :|
یکم ناز یکم غرور یکم شیشه خورده !!!!
چه معنی میده انقدر سریع اوکی بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :|
پاسخ:
این دوست، همون دوستیه که sms ها و پیامای اساتید و هم‌کلاسیای مذکرشو با تاخیر می‌داد و می‌گفت پسر جماعتو کلاً باید در هر زمینه‌ای منتظر بذاری. حالا نمی‌دونم سرش به کدوم سنگی اصابت کرده که از علیرضا! به یک اشارت و از این رفیق ما به سر دویدن.
من تورو از چاله در میارم میندازم توی چااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

O_____________________________________o
پاسخ:
^-^ :دی :پی دونقطه حالا هر چی
دونخطه خیلی پررویی به علی قسم!!!!


الا یا ایهالناسشاهد باشید که من صبح تا شوم تامیام میگم نسرین؟!شروع میکنه فحش دادن و اصن نه میزاره حرف بزنم و نه حرفی جز فحش میزنه تازه مورد داریم بعد اینکه من وسط اون فحشاش حرف میزنم از زور خجالت شرمنده میشه تا 2روز میره رو مود ایرپلن
بله
پاسخ:
:)) ایهالناس، این عوضی اسم منو تو گوشیش "وحشی" سیو کرده.
خدایی من سمبلِ لطافتم. چه طور تونستی اسممو وحشی سیو کنی؟ هان؟! اُف بر تو باد.
۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۱ منتظر اتفاقات خوب
1- معمای عشق هنوز حل نشده!
2- خودش باید عقلانی تصمیم بگیره.
3- زندگی در گذر است. هیچ چیز ماندگار نیست چه دوست های ابتدایی و حتی شریف.
4- شرکت نکردن تو خیلی از دورهمی ها شاید به دلیل اینه که از جنس اونا نیستید.
5- قانون برای من همون منطقم هست که تحت هر شرایطی میتونه بهترین تصمیم رو بگیره.
6- دی:
7- دعای حال خوب برای شما و همه.
8- 
9- خدا کنه از اینا نباشیم.
10- :))
11- از زندگی ها درس بگیریم و بزرگتر بشیم.

پاسخ:
1- و حل نخواهد شد.
2- عقل تو کله‌ش نیست.
3- دارِ فانی که میگن همین دنیاست.
4- نه با اینا خیلی مَچَم.
ایهالناس یه اسکرین شات از طرز صحبت کردنش بدم بخدا میاید وساطت میکنید وحشی خیلی برای این آدم لطیفه
اسمشو بزارم بانوچنگیزه مغول
پاسخ:
:))) آبرومو نبر حالا
بیچاره اگه بفهمی دیشب چی گذاشتم روی اسمت اینار بلاک فور اورم میکنی :پوکیدن از خنده
پاسخ:
بروووووووووووو برو از خدا بترس
1-نسیم اگر اخلاقش به تو بکشه که من یازیخ تر از اینی که کردیم میشم و وامصیبتا ولی عمرا اگر بزارم با طناب مادر خرش بره توی چاه.این از این
2.که من دارم میفرستمت توی چاه؟اره؟؟اینو یادم نمیره
3.قبلا بهت گفتم این خودتی که خودتو تنها کردی اونم به 1 دلیل و بس
4.میام می بینمت من به خیلی زودی غصه نخور :خخخخخخخ
5.در این مورد فقط میتونم بگم خفه عزیرم :| در مورد منضبت بودنتا .در مورد معاد هم یچیزی دارم شب میفرستم حالا اگه یادم نرفت و اینا
6. [ترکیدن از خنده]خاکتوسره بیان که استیکر نداره ! تولوخدا برو بهش بگو راضیه گفت براما خود زندگی بود نیست و نابودمون کرد این که دیگه ذخیره زندگیه =))))))) نزار بره ها -_-
7.مشکل از تو نیست از بالاخونته ! آیم ساری
8.باتوجه به کتاب احکام من الان جام تو قعر جهنمه :|
9.جای خجالت داره برای من
10.تصحیح کن : "معمولا وقتی چمدونام میبندم پاچه ی راضیه رو میدرم " [بیناوا راضیه بالامی] دونقطه ضجه خدایاااااااااااااااااااااا منو بکش از دست این
11.مشخصه افاضاتت هنوز اون طفلک معصومو نگرفته ! جمع بشه همه ش یهو کی بگیرتش خداعالمه

پاسخ:
منضبطو غلط نوشتی :)
نسریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
بمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییر
جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
خدایا بکش منووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
ضجهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
پاسخ:
آمین. خدایا بکشش لطفا :دی
O_____________________________o


پاسخ:
:|
شدت گرد شدن چشمام از شدت آمینی بود که گفتی :||||

بدبخت من یروز سکوت کنم تو دق میکنی از دست خودت.بله. دنقطه خیلی به شدت انتقام جویانه نگاه کردن

دراکولای تاسمانی
پاسخ:
اون آمین و نفرین از صد تا دعا قشنگ‌تره :دی
حافظ میگه:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
http://sv.jenabmusic.com/94/mordad/9/Mehdi%20Yariyan%20-%20Gher%20Bede%20(Ft%20Misagh%20Raad)%20(128).mp3


دا من رفتم.
گولَ گولَ
پاسخ:
اینا چیه گوش میدی تو؟! :|
خسته شدم از آهنگ ترکیه ای هایی که گوش میدم داغونم کردن خب !
رفته بودم عروسی اونجا شنیدم تا خونه دست دسی کردم من :دی

+آهاااااا ! از اون آمینا بووووووووووووووووووود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی خب نظرم عوض نشده همچنان دراکولای تاسمانی
پاسخ:
خدایی یه کم به محتوای چیزی که گوش میدی هم دقت کن. مبینا اینا دست دست مامان سینا دست دست قر بده لرزونش کن هم شد آهنگ؟
2. کاش دوستت نمی رفت، یعنی این لحن دعوت پسر اصلا قشنگ نبوده، مثل روز برام روشنه که دو سه ماه، آخر هفته هاش رو با دوستت پر میکنه و ...
4. من هم شماره جدیدم رو به خیلی ها ندادم چون حوصلشون رو نداشتم، یه وخت زشت نباشه؟! ؛))

پاسخ:
من از بدو تولد همین یه شماره رو داشتم. دوستامو دوست دارمااااا. ولی حوصله‌ی جمع ندارم راستش
اهنگای شاد محتوا ندارن خب😂😂😂یه اهنگ شاده بامحتوا بده :|

داوود و مینل رو جا انداختی تازه😆
پاسخ:
من که نگفتم برو مرتضی پاشایی و حامد زمانی گوش بده ولی خب همین دلبر امید حاجیلی هم شاده هم پرمحتوا!
والا :)))
دست دستی برای راضیه 2 ساله س نییییییییییییییااااااااز داره بچه م !!!

بسته به حالم اهنگ گوش میدم !! هیچ ربطی بهم ندارن اینا !!!!!
http://dl.pop-music.ir/music/1393/Shahrivar/Hamed%20Zamani%20Ft%20Abdoreza%20Helali%20-%20Imam%20Reza%202%20(128).mp3


http://dl.bobet.ir/music/turkish/ilyas%20yalcintas/Ilyas%20Yalcintas%20-%20Icimdeki%20Dunam%20[192]%20[bobet.ir].mp3
پاسخ:
نمی‌گم این جوری غمگین گوش بده. ولی اون چی بود آخه... دست دست... به ولای علی اگه بذارم یه همچین آهنگایی تو عروسیم پخش بشه و باهاش برقصن.
محتوای سومیه

Biri vardı çoktan izi kaldı kalpte
Çamımın damlasında
Duruyormuş orda sanki bir düşmancasına
Sevemezmisin aşkı bağlayamazmı gönlümün bahçesine
Kanadım kırıldı bak yağmurum ol yağ yüzüme

Tükendim çok yaraları açan
Dağılmıyor içimdeki duman
Sen istersen yanalım o zaman
Gel artık yok yüreğe dokunan



یکی هست که خیلی وقت است ردش بر روی قلبم مانده است
در چکه‌های پنجره شیشه‌ای من
در همانجا ایستاده است طوری که انگار دشمنم هست
توانایی عاشق شدن نداری؟ نمی‌توانی عشق را به باغچه دلم ببندی
ببین که بال‌هایم شکسته اند، مثل باران باش و به صورت ببار

دیگر تمام شده ام، ای کسی که زخم‌های زیادی را باز کرده‌ای
ابر درونم پراکنده نمی‌شود
اگر بخواهی، آن وقت آتش خواهم گرفت
پاشو بیا که دیگر کسی نیست که قلبم را لمس کند



پاسخ:
داشتم این آهنگو :)
ورژنِ فارسیش همین آهنگ پاشاییه که میگه یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
تو اون موقع روی صندلی ور دل مراد نشستی و داری گل میگی و گل میشنفی و تبریکارو پاسخ میدی و هیچ چیز در اختیار تو نیست
خودم شخصا هماهنگی ایجاد میکنم پخش کنن و خودمم باهاش میرقصم :پی
پاسخ:
تو برای عروسی خودت هر چه قدر آهنگ خز و خیل خواستی پخش کن. من دوست ندارم خب...
من که قراره امشب چه شبیست شب مرادست امشب و 
شب شب شور و حالِ لیلا فروهرو نان استاپ پخش کنم. اونجا که میگه عروس باید ببوسی شاه دومادو این عاشق رسیده به مرادو
خودم برات فرستاذم که داشتی اولا
دما پاشایی فوت شده درد اهنگ 2 چندان میشه جدیدا قلب منم که باتری ای شده :|
پاسخ:
هممم. از مزایایِ کامنت گذاشتن اینه که اینجا خونواده رد میشه و نمی‌تونم مثل تلگرام پاچه‌تو بگیرم :(
بلایی که حاجیلی بسرمن آورد مراد نیاورد
یبار داشتم تو ماشین با بابام میرفتم بعد حاجیلی گذاشته بودم رسید به این آهنگ ربابه ش
بابام گفت باهمینا روزاتو شب میکنی که نتیجه  میشه انصراف از دانشگاه تهران دیگه :دی

http://dl2.musicmp3.ir/1.3/Omid%20hajili_Robabe.mp3

یبارم که حاجیلی رو از نزدیک نشونش دادم گفت ایییییییییییییینهههههه؟؟؟؟گیر داده به ربابه ؟؟؟ بااین قد و قواره ش ؟؟ اصن بهش نمیادا

دغون شد بابام اصن یه وضی :دی
پاسخ:
:))) نشنیدم این آهنگو. بذار دانلود کنم ببینم چیه فازش. کلهّم اجمعین از این خواننده دو تا آهنگ دلبر و باغ مولوی رو شنیدم
نچ نچ نچ
جلو جمع میخای مرادو ببوسی؟؟؟؟؟جلفه خونوکه سبوکه مراد ندیده :ددی
پاسخ:
بروووووووووووووووووووووووووووووووو برو راضیه تا اون رویِ... الله اکبر!
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اتفاقا واسه همینه که دارم حین انجام کارام از این کانال مستفیضت میکنم😂😂😂😂😂اینجا دهنت بسته س😂😂😂😂


بمن چههههههههههه خودت گفتی تو کامنت پیشین نگاه کنننننننن 😂😂😂😂😂😂
پاسخ:
من برم صلاتِ اول وقتمو بخونم. نیام ببینم لینک آهنگ خز و خیل گذاشتیاااااا. وگرنه کامنتا رو می‌بندم و شمارش معکوسِ گشایش کامنت می‌ذارم تا 25 بهمن :))))
نه دیگه
داشتم حقوق ملتو میریختم پای سیستم بودم الان دارم میرم پی کارم
تو بمان و امید و ربابه ش :دی
پاسخ:
بیچاره ملتی که حقوقشون دست توئه
لعنت بر شمر و یزید و معاویه و عمر و عثمان و ابوبکر و طلحه و زبیر
هوووووووووووف 
نفس عمیییییییق
راضیه آرووووووم باش.نفس عمیق بکش اینجا خانواده نشسته.روی سگم بالا اومد

به عقیده ی من بیچاره مراد که قراره طرفش یه دراکولای تاسمانی باشه :دی😡😡😡😒


دااااااااا منن دانیشمااااااااااااااا
پاسخ:
بذار برم سرچ کنم ببینم این دراکولا که میگی چیه دقیقا :؟
چه پست خوبی
4 خیلی غم انگیز بود 
5 رو درک میکنم خیلی هم زیاد
8اطللاعاتم رو بالا برد مرسی
پاسخ:
چه خوب که مفید بوده :)
۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۶ محمد عباسی
این پستای شما هم ی دنیای عجیبیه.
پاسخ:
نه به عجیبی دنیای واقعی
۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۴:۲۱ محمد عباسی
نمیدونم شاید.
پاسخ:
:|
راضیه دهنتو ببند زیادی حرف زدی
داری بی احترامی می کنی
آدم مسلمان حق نداره به مسیحی و یهودی بی احترامی کنه حتی چه برسه به امام سنیها

پاسخ:
ها؟!!! چی شد؟!!!
تو وبلاگ من دعوای شیعه و سنی ممنوع!
من از طرف راضیه عذرخواهی می‌کنم :)
آهنگ نگاه کن پالت توصیه می شود

پرمفهوم :)
و همچنین آهنگ والتز  1 پالت که معنی شعرش رو نمیدونم ولی ریتمش شاد تره
پاسخ:
کلیک: www.irmp3.ir/play
متن شعر:
منو بشنو از دور
دلم می خواهدت
هر روز با آواز
دلم می خوانَدت
میگویمت به باد
باد می نالَدت
میریزمت به ابر
ابر میباردت
میشینمت به مبل
مینوشمت چو چای
ابرهای سبز
سبزهای دور
کوههای سخت
های عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست
منو بشنو از دور
دلم می خواهدت
هر روز با آواز
دلم می خواندت
میریزمت به خاک
خاک می رویدت
میگویمت به گل
گل می بویدت
میگویمت به شعر
میخوانمت ز حفظ
میگویمت به شعر
میخوانمت ز حفظ
شعرهای نو
ناب های دور
کوه های سخت
آی عشق
آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
بیخود از طرف من عذرخواهی کردی شما نسرین جان 
ببخشیدا 
این انقدر شخصیت نداشته اسمش بنویسه!
همونایی که بالا گفتم و لاغیر
پاسخ:
اتفاقاً خودمم می‌خواستم تذکر بدم پای اون کامنت ولی خب نخواستم بحث بشه که شد.
دلم نمی‌خواد تو این وبلاگ دعوای سیاسی و مذهبی پیش بیاد.
:) صلوات بفرست راضیه جان... می‌دونی که من اگه کامنتا رو ببندم تر و خشک باهم می‌سوزن و حالا حالا ها هم باز نمی‌کنم.

شخصیت ، ادب ، فرهنگ ، تربیت چیزیه که ربطی به دین و مذهب نداره فکر کنم 
نشون داد شخصیتش رو با حرف زدنش
دیگه حرفی ندارم.
پاسخ:
:|
آهنگش خیلی قشنگه ولی نمیدونم شعرش یعنی چی . مینوشمت چو چای یعنی چی ؟ ولی قشنگه
پاسخ:
ینی از بودنِ با تو، خوشبختم و دارم از حضورت لذت می‌برم و خوشحالم از اینکه هستی
چه جالب . پس برای همینه قرابت معنایی کنکور رو خوب نزدم . کلا  باید روی درک شعرم کار کنم . 


آقا من دورگه ام . هم شیعه هم سنی . بیخیال بابا .هر کی هر کاری دوست داره بکنه و هر چی که میخواد  بپرسته به بقییه چه ربطی داره؟ چرا دعوا ؟
پاسخ:
معنی هر شعر و آهنگیو متوجه نشدید بپرسید براتون تفسیر کنم :دی

سعی می‌کنم در این مورد سکوت کنم.
آهان ،  باشه . خواستم به برقراری صلح کمک کنم . بد تر شد یعنی ؟ پس منم برم سکوت کنم
پاسخ:
در شرایط فعلی، اتحاد رو به تبیین اصول و عقایدم ترجیح میدم.
نسرین؟!درسته رو مامان بابا نمیشه حساب کرد و نمیشه باشون حرف زد ولی بیا مامان من شو و به فرزندی قبولم کن!در همین حد که مورد یک رو گذاشتی و میفهمی کافیه برام مامانی^_^:دی
پاسخ:
:))))) باشه روزای چهارشنبه مامانت میشم
ولی داداشتو به فرزندی نمیخواماااااا! خیلی شر و شیطونه. فقط خودت تنهایی
۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۱:۴۴ محمد حسین
چجوری می تونید اینقدر تایپ کنید ؟! :|
پاسخ:
اینا که چیزی نیست. من ده برابرِ همینا رو تایپ می‌کنم و پاک می‌کنم :دی
دوست دارم تایپ کردنو.
دوست دارم به جای حرف زدن تایپ کنم.
منم یکی از دوستای دبستانمو توی تلگرام پیداش کرده بودم چندوفت پیش و واقعا اینو فهمیدم که چقدررر دنیای من بااون متفاوته!من همش سرم توی درس و کتابام بوده و اینو ترجیح میدم ولی مثلا چندوقت پیش دختر عمم داشت میگفت تو چجوری نمیری بیرون و فرت و فرت لاک نمیزنی یا چرا آرایش نمیکنی؟!یاهمش نمیری خونه دوستات؟!و اونموقع قشنگ فهمیدم این درک نکردن متقابله!
+طویله نویسیت به منم سرایت کرد:دییی
پاسخ:
:) هر کی دنیای درونی خودشو داره و باید درک کنیم همو
۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۴ نگــ ❤ـار
پست قشنگی بود
جای تامل داشت
+ مدرسه واقعا کمرمو شکسته :|
پاسخ:
:) آخی الهی بمیرم.... مدرسه هم تموم میشه، دانشگاهم تموم میشه، همه چی تموم میشه...
۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۹ شن های ساحل
پستت خوندم نظری نداشتم بیشتر دلم برای اینجا تنگ شد بود :)
پاسخ:
تنها دلخوشیم اینه که شما قدیمیا و نزدیک‌ترا یه کم بیشتر می‌فهمین چی میگم :)
راضیه احمق عوضی مگه من چه حرف بدی بهت زده بودم؟ 
گفتم حق نداری به امام سنیها فوش بدی و لعنت بفرستی 
تازه ادعای شخصیت هم می کنی؟
 من یه مخاطبم که وظیفه خودم دونستم به توهینت جواب بدهم 
تو اصلا عددی نیستی که بخواهی بدونی من کی هستم
حرف بد زدی تازه از عذرخواهی مدیر گروه هم شاکی هستی؟
خدا می دونه کی بی شخصیته لازم نیست تو قضاوت کنی
پاسخ:
:|
مدیر گروه؟ :|
پاسخ:
:))) برای خودمم سوال بود که مدیر کدوم گروه
شاید خواسته بگه مدیر وبلاگ!