494- اون میانترم دو هفته پیش یادتونه؟! نمرهی وزینِ 13 رو گرفتم!!!
به واقع 13.25 گرفتم که استادمون موقع جمع کردن نمرات حوصله نداشته گردش کرده 13 داده
میانگین 13 بود، ینی همه تقریباً 13 بودن، جز دو نفر که یکیش 18 گرفت و دیگری 8
به نحس بودن 13 اعتقاد ندارم ولی خب 13؟ :|
تو خیابون، یه پیرمرده، با قد خمیده اومد سمت من و: ...
هندزفریو از تو گوشم درآوردم و: نشنیدم پدر جان، چی؟
پیرمرده: دخترم این ورا مسجد میشناسی؟
(نیست که من شیخم، از ظاهرم معلومه خیلی میرم مسجد لابد!) من: مسجد؟ اممممم
پیرمرده: تو یکی از این کوچههاست
من: اسم مسجدو نمیدونم ولی دو تا کوچه پایینتر یه مسجد هست
(نیست که من شیخم، مساجد حومه و حوالی محل سکونتمو میشناسم :دی) پیرمرده: چی؟!!!
من با صدای بلندتر: دو کوچه پایینتر
پیرمرده: برم بالاتر؟
من: نه! منظورم 100 متر پایینتره، کبکانیان!
پیرمرده: چمرانیان؟
من: کبکانیان
پیرمرده تشکر کرد و خلاف جهتی که نشون داده بودم در حرکت بود
من: پدر جان، کبکانیان پایینتره
پیرمرده: چی؟
مسیرو با دستم نشون دادم و با دو انگشتم 2 رو نشون دادم و گفتم دو تا کوچه پایینتر!
امیدوارم گم نشده باشه...
پدربزرگ و مادربزرگم قبل از اینکه آلزایمر بگیرن یا گوششون سنگین بشه فوت کردن
دلم یهو وسط خیابون تنگ شد براشون!
یاد مسجد رفتنای بابابزرگم افتادم
اصن میخواستم پیرمرده رو محکم بگیرم بغل کنم :دی
تو مترو نشسته بودم و (بله، گوش شیطون کر، یه بارم قسمت شد صندلیا منو طلبیدن و منم نشستم؛ که البته این جلوس همایونی بنده دیری نپایید و یه خانوم میانسال سوار شد و جامو دادم به خانومه، خدا این شعورو از ما نگیره!)
نشسته بودم و در باب لزوم و اهداف احتمالی آفرینش در جیب مراقبت مستغرق بودم و
تفکر میکردم
که خانومی که کنارم نشسته بود رشتهی افکارمو گسست و
+ دخترم؟ قربون دستت، میشه این شارژو وارد گوشیم کنی؟
یه چیزی به ابعاد یه سانت در پنج سانت به انضمام گوشیش داد دستم و
یه نگاه اجمالی به اون یه تیکه کاغذه کردم و شروع کردم به وارد کردن یه مشت عدد
خانومه: همیشه بچهها شارژش میکنن، مادر، اون لایهی روی کدو پاک نمیکنی؟
و من فیالواقع داشتم یه سریالی که نمیدونم چی بودو وارد میکردم :دی
144 و 143 رو با مربع و بی مربع و با ستاره و بی ستاره امتحان کردم و اشکال در شبکه و خطا و از این صوبتا!
به روم نیاوردم و گفتم انگار آنتن نمیده :دی
همینجوری گه داشتم 140 های مختلفی رو امتحان میکردم، خانومه هم حرف میزد و میگفت بچههام با 141 وارد میکنن ولی من چشامم خوب نمیبینه مادر!
پس از تقلای بسیار بالاخره شارژش کردم ولی خب وقتی سایت همراه اول و شارژ مستقیم هست این کدا چیه آخه! چه جوری حفظ میکنید اینارو؟ اصن یکی نیست بگه میمیری بگی بلد نیستم؟
موقع خروج، یه خانوم مسن دیگه: دخترم؟
من: جانم مادر جان
خانومه: من کارت خروج ندارم، چه جوری برم بیرون؟
من: برای خروج که کارت نمیخواد مادر!
خانومه: پس چرا همه کارت میزنن میرن بیرون؟
من: اگه بلیت کاغذی گرفته باشین هزینهاش ثابته ولی اگه از این کارتا دارید موقع خروج، مکان خروجو ثبت میکنیم که هزینهی بقیه مسیر به کارتمون برگرده
خانومه: الان ینی برم دره باز میشه
من: چرا باز نشه، بیاین باهم بریم ببینیم باز میشه یا نه :)
+ مسئول آموزش: خانمِ شباهنگ؟
- جانم؟
+ پروندهتون ناقصه؛ ما کارنامه دوره کارشناسی شمارو نداریم!
- مدرکم کافی نیست؟
+ نه! کارنامهتونم باید از دانشگاه سابقتون بگیرید بیارید، همین فردا پیگیری کنید
- :(
+ سخته براتون؟
- نه، آخه فردا سه شنبه است... :دی
ناهارِ دیروز، همون یرآلمایومورتایی که قرار شد الویه صداش کنیم: