پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

برنامه‌هایی که دانشگاه برامون تدارک دیده بود به‌قدری فشرده بود که اگه کسی می‌خواست بره زیارت، یا باید قید خواب رو می‌زد یا قید جلسات و کارگاه‌ها رو. یا مثل بعضیا میومد سر جلسه چرت می‌زد. از صبح خروس‌خون می‌رفتیم سالن رودکی حضور به هم می‌رسوندیم و تازه دهِ شب شام می‌خوردیم. بلیت برگشتمو چند روز بعد از تموم شدن این گردهمایی گرفتم که هم به برنامه‌های دانشگاه برسم هم با خیال آسوده برم زیارت.

دوم اسفند به‌مناسبت روز جهانی زبان مادری، به کشف زوایای غیرفارسی‌زبان حرم امام رضا (ع) پرداختم و دستاورد تحقیقاتم این چندتا عکسه. یه قسمت به زبان اردو، یه قسمت به زبان ترکیِ کشور آذربایجان و یه قسمت هم برای عرب‌زبانان اختصاص داره. مسلمانان سایر کشورها هم چون در اقلیت هستن اگه بخوان برنامه داشته باشن موقتاً براشون برگزار میشه، ولی دائمی‌ها همین سه‌تایی بود که عکس گرفتم و محل برگزاری‌شون ثابته.

اینجا بیشتر عربی بود:

این خبرنامه به همۀ زبان‌ها بود:

به زبان ترکی:

به زبان اردو:


از این آقاهه پرسیدم زبان اردو هم بلده یا نه. گفت نه، ولی یکی هست که بلده و اگر زائری به این زبان چیزی بپرسه ارجاعش می‌دیم به اون شخص.

۰۲/۰۱/۱۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۸)

دلم برای حتی فرش های لاکی حرمم تنگ شد...

پاسخ:
ایشالا به‌زودی قسمتت بشه بری بشینی روی همین فرشا و از اونجا برام کامنت بذاری بگی نائب‌الزیاره‌ام

امروز دوازده ماه رمضون بود یا یازدهم؟

پاسخ:
ببین بامداد که میشه به قول آقای خیابانی دیگه امروز نیست و می‌ریم تو فردا :)) الان دوشنبه ۱۴ فروردین، ۱۲ رمضانه. پست هر روزو قبل از خوردن سحری می‌ذارم که در طول همون روز بخونید.

ساعت بیان خرابه؟

 

چه جالب که این مکان هست 

ولی کم نبود؟ نباید بیشتر باشه؟

 

یه استادی داشتیم  بنده خدا فوت شد 

کلا با همایش‌ها مشکل داشت خودش هم بعضی وقت‌ها قبل‌تر مسؤلیت برگزاری گرفته بود ولی هرکاری کرده بود نتونسته بود سیستم اون همایش رو تو دو سه سالی که مسؤلیت داشت عوض کنه کلا بیخیالش شده بود 

حرص می‌خورد از برنامه‌ریزی بد ولخرجی الکی و ....

روحت شاد استاد=)

پاسخ:
آره خرابه. در واقع جلوئه. مثل تلگرام. الان مثلاً ساعت چهارونیمه ولی ساعت کامنت شما پنج و سیزده ثبت شده. پستایی که می‌ذارم هم با یه ساعت تعجیل منتشر می‌شن!

تنها فایده‌ش برای من پیدا کردن چندصد دوست جدید و توسعهٔ روابطم بود. که با عضویت تو گروه و به‌صورت مجازی هم می‌شد بهش رسید و لازم نبود هتل شبی خداتومن برامون بگیرن و برای رفت و برگشتمون هزینه کنن.

اینقدر دلم میخواد یه بار برم خودمو تحویل بخش گمشدگان حرم بدم و همونجا موندگار بشم تا بالاخره تحویلم بگیرن ...

حالا چرا یاد این افتادم چون یه دفعه به یه خانم عراقی که تو حرم گم شده بود گفتم بره امور المفقودین:)  حالا اصلا نمیدونم واقعا همین میشه به عربی یا نه:|

و در راستای کامنتای دوستان و پاسخ شما: تنها فایده:|

منم همایش گریزم و نشست تخصصی دوست...و کاش یه روزی بساط هر چی همایش خراج تراشه جمع بشه....

و البته برام جالبه که به همه اون چندصدنفر میگی دوست:)

پاسخ:
آره یه جایی هم بود که آدمایی که گم می‌شدن می‌رفتن اونجا. معمولاً بچه‌ها و پیرها

دوست الکی دیگه. راست‌راستکی منظورم نبود. آخه اگه دوست نگم چی بگم؟ 

این پستت رو که خوندم یاد دانشجوهای بین‌المللی افتادم که پارسال دانشگاه پذیرش کرد. دو نفرشون رو توی خوابگاه دیدیم که همکلاسی دوستم بودن. سوری بودن و نه ما بلد بودیم باهاشون عربی صحبت کنیم و نه اونا زیاد فارسی یا ترکی متوجه میشدن. تنها راهی که به ذهنمون رسید این بود که با گوگل ترنسلیت با هم صحبت کنیم ولی خیلی کلافه کننده بود!

آخرش با حاج‌آقای خوابگاه هماهنگ کردیم که بیان باهاشون صحبت کنه. ما هم یه طوری با دقت نشسته بودیم مکالمه‌شونو نگاه می‌کردیم و گوش می‌‌دادیم انگار می‌فهمیدیم چی میگن :))

آخرش گفتیم ازشون بپرسن که کدوم واحد اند؟

حاج‌ آقا داشت از یکیشون با عربی می‌پرسید ما هم با زبان اشاره و فارسی از اون یکی پرسیدیم و تادا! ما زودتر به جواب رسیدیم :))

داشتم بهشون فکر می‌کردم که تا بیان یاد بگیرن و راه بی‌افتند چقدر بهشون سخت می‌گذره...

پاسخ:
اینا مگه نباید اول فارسی یاد بگیرن بعد بیان ایران؟!

والا نمیدونم روالش چطوریه!؟ الان که واحد کم بهشون دادن که کم کم یاد بگیرن. بعد یکی از درسایی که بهشون دادن زبان فارسیه. فکر کن! دوستم میگفت که سرکلاس استاد روخوانی می‌کرد از متن درس، چیزی متوجه نمی‌شدن می‌خندیدن! :)) بعد اشعار رو معنی می‌کرد به فارسی. باز متوجه نمی‌شدن همدیگه رو نگاه می‌کردن می‌خندیدن.

فعلا که طفلک‌ها دست و پاشکسته در حد چندتا کلمه بیشتر فارسی بلد نیستن و من جای اونا ناراحتم و غصه میخورم که کشور غریب با افرادی که زبونشون فرق داره باید درس بخونن. سخته واقعا.

 

داشتن درباره منابع ازمون می‌پرسیدن و راهنمایی‌شون می‌کردیم. بعد گفتن به چه زبانیه این کتاب‌ها؟ گفتیم تو کتابخونه ترجمه فارسیش فقط هست اما pdf نسخه اصلی انگلیسیشو داریم اگه میخواین براتون بفرستیم که انگار خوندن از pdf براشون سخت بود و ترجیح دادن کتابشو بخرن.

 

دیروز هم داشتم میرفتم بیرون. یه دختری از بالکن از یکی از همین دخترای سوری پرسید بوفه بازه؟ جواب داد فارسی نه بلد! دختره متوجه نشد. دوباره پرسید و همون جوابو شنید. یکم هم آروم می‌گفت. باز پرسید و این دفعه من گفتم میگه فارسی بلد نیستم

 خندید گفت آها. دختره هم خندید و رفت :))

پاسخ:
مگه مجبورن آخه؟ :))
یه دوست آفریقایی پیدا کردم این دفعه. بنده خدا ایام کرونا میاد امتحان بده. حامله هم بوده. کرونا میشه و راه‌ها رو می‌بندن و می‌مونه و بچه‌ش اینجا به دنیا میاد :))

یکی دیگه‌شونم به هم‌اتاقم پیام داده بود که بیا با هم فارسی صحبت کنیم گن مکالمه‌م قوی بشه. بعد یه جا گفته بود اخبار شما؟ دوستم گفت منظورش این بوده که احوال شما؟ منم گفتم به نظرم همینه اگر هم نه شاید میخواسته بپرسه چه خبرا؟ که همون گزینه اول صحیح بود :))

پاسخ:
:)) یه برنامه‌هایی برای این بندگان خدا دارم. فعلاً فرصت نیست اجرا کنم. معمولاً اول مهر میان یا زودتر و دیرتر؟

اتفاقا دوستم از یکیشون پرسیده بود چرا از بین این همه کشور، ایران و از بین این همه شهر و دانشگاه اینجا رو انتخاب کردین؟ با اینکه بورسیه نداشت و باید هزینه بدین و سختی غربت و زبان بیگانه و این‌ها رو تحمل کنین؟ جواب داده بودن که چون عموم تهرانه :| متوجه ارتباطش نشدم ولی خیلییی از اینجا و دانشگاهمون تعریف می‌کردن و توی همین مدت کم خوششون اومده بود.

یاد پست خاطرات سفر اربعینت افتادم که دختر صاحب‌خونه اگه اشتباه نکنم دانشجو بود و از کتاب‌هاش عکس گذاشته بودی.

 

وااای اون دیگه خیلی خوب بوده فکر کن بچه‌ش بزرگ بشه بگه چی شد من متولد ایران شدم :))

 

واو چه برنامه‌ای؟ احتمالا یکم زودتر بیان ولی دقیق نمیدونم بذار دیدمشون ازشون می‌پرسم بهت اطلاع میدم.

پاسخ:
یه برنامه تو مایه‌های بحث آزاد فارسی