پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

محوطۀ دانشگاه فردوسی مشهد، دوشنبه ۲۴ بهمن پارسال


از پست‌های اینستاگرام

ورود نابهنگام و دیرهنگام و شب‌هنگامم رو به دانشگاه فردوسی مشهد برای حضور در نشست کارشناسان و دبیران انجمن‌های علمی دانشگاه‌های ایران خوشامد و خیرمقدم عرض می‌کنم.

قرار بر این بود که سه‌شنبه صبح حضور به هم برسونیم، ولی از تبریز فقط برای دوشنبه این ساعت بلیت پیدا کردم و زودتر از صبح اومدم که در واقع این زودم به‌نوعی دیر محسوب میشه این وقت شب.

مسیر فرودگاه تا دانشگاه رو با مترو اومدم و شب اول تو خوابگاه موندم تا سه‌شنبه صبح بریم هتلمونو تحویل بگیریم.

خوابگاه‌هاشون داخل دانشگاهه ولی از اونجایی که دانشگاه بزرگیه و خوابگاهش خیلی فاصله داره با در ورودی دانشگاه، با ون رفتم خوابگاه. اونجا یکی از دانشجوهای دانشگاه فردوسی منتظرم بود و گفته بود هر موقع رسیدی زنگ بزن که بیام دم در و بیارمت داخل خوابگاه.

جز من، هشت کارشناس و دبیر دیگه هم دوشنبه رسیده بودن مشهد و اومده بودن خوابگاه تا سه‌شنبه صبح بریم هتل.

اون خاطرۀ ایام مدرسه یادتونه راننده تاکسی ازم پرسیده بود راهنمایی هستی؟ فکر کرده بودم منظورش مقطع تحصیلیه و گفته بودم نه دبیرستانم. در حالی که منظورش خیابان راهنمایی بود که مدرسه‌مون اونجا بود و من داشتم می‌رفتم اونجا.

اینجا هم یه خانومه ازم پرسید کارشناسی؟ گفتم نه دکتری‌ام. بعد، از اونجایی که این نشست برای کارشناسان و دبیرانه (کارشناسان، کارمندان دانشگاهن و دبیران، دانشجویان مقاطع مختلف دانشگاهن)، به خانومه گفتم میشه یه بار دیگه سؤالتونو تکرار کنید؟ می‌خواستم دقت کنم ببینم می‌گه کارشناسی+ای یا کارشناس+ی. منظورش دومی بود. گفتم نه کارشناس نیستم. دبیرم. البته کارشناسی هم نیستم.


+ چند نفرو می‌شناسم که تو این دانشگاه درس خوندن. مدام یادشون می‌افتادم و به این فکر می‌کردم که اونا هم یه روز اینجا بودن و از این مسیرها رد شدن و این ساختمونا رو دیدن و توشون حضور داشتن و نفس کشیدن.

۰۲/۰۱/۱۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۴)

اول که عکس مجسمه رو دیدم فکر کردم عکس یه غول کچله . صورت فردوسی رو میتونی بازوی غوله در نظر بگیری و اون قسمت بالای عمامه هم سر غول . 

پاسخ:
غول کچل وسط دانشگاه؟ :))
فضاش تاریک بود عکسش خوب نیافتاده زیاد

منم با تمرکز و دقت تونستم غوله رو ببینم :)) شبیه بازیای خطای دیده

یاد این افتادم  که چه شب‌ها فاصلۀ در شمالی تا میدون رو دویدیم که برسیم به آخرین ون :))

البته اون موقع که من ساکن خوابگاه بودم این سردیس هنوز نبود، تازه داشتن کارهاش رو می‌کردن.

پاسخ:
من نمی‌دونم از کدوم در وارد شدم ولی اون در اصلی نبود فکر کنم. چون ماکت حرم و اسم دانشگاهو ندیدم. میدون هم ندیدم. ولی ون‌ها گویا همیشه بودن. البته احتمال می‌دم در طول روز رایگان باشن و شبا کرایه بگیرن. چون منطقی نیست برای کلاساتون هی کرایۀ ماشین بدین از این سر دانشگاه تا اون سرش. پیاده هم عمراً بشه رفت اون مسیرای طولانی رو.

اگه از دری وارد شدی که روبه‌روی ایستگاه مترو بوده می‌شه در شمالی و منم منظورم از میدون همینی بود که مجسمۀ فردوسی داره، که قبلا اسمش میدون علوم بود (به خاطر نزدیکی به دانشکدۀ علوم). اصلا ماکت حرم نمی‌دونم کجا گذاشتن :))

نه همیشه کرایه می‌گیرن، هم شب و هم روز. ولی خب تا ساعت شش اتوبوس‌ها بودن و هر یه ربع هم میومدن و دیگه اگه کسی جا مونده بود و خیلی عجله داشت با ون می‌رفت.

جا داره اینجا از دانشگاه ارشدم بنالم. که خوابگاه و دانشگاه خارج از شهرن و باز این دوتا هم از هم فاصله دارن و فقط ساعتی یه بار سرویس هست به سمت شهر و دانشگاه. جا بمونی باید اسنپ بگیری و هر دفعه بیست‌سی تومن پول بدی :|

پاسخ:
منظورم از ماکت یه چیزی شبیه گنبده که احتمالاً موقتی بوده.
ولی شریف و دانشگاه الانم انقدر کوچیکن که سرویس توش تردد نمی‌کنه و زین حیث راحتیم. 

من حتی نسبت به دوستان وبلاگی که ندیدمشون هم همین حسو دارم که مثلا وقتی میدونم فلانی مال فلان شهره، وقتی میرم اون شهر همش یاد اون فردم‌.

پاسخ:
یه مغازه روبه‌روی باب‌الجواد بود مارشمالو و پاستیل و شکلات می‌فروخت. تا مارشمالوها رو دیدم با ذوق گفتم لافکادیو!