677- به قول یه عزیزی، تا بستنی و سیبزمینی سرخکرده هست، زندگی باید کرد
+ صبح داشتم بخش مالکیت معنوی وبلاگمو چک میکردم ببینم ملت چیارو کپی میکنن (هر چند باز هم تاکید میکنم مشکلی با کپی ندارم و اصن بردارین همین خاطراتو به اسم خودتون منتشر کنین) و متوجه شدم یکی هست چند وقته با ویندوز 8 و آیپی گیلان، دونه دونه کلمههای پستامو کپی میکنه، همهرو سلکت نمیکنه البته! دونه دونه کلمههارو جدا جدا کپی میکنه و سوالی که ذهنم رو به خودش درگیر کرده بود این بود که خب چرا واژه به واژه کپی میکنه؟ مثلاً چرا سلکت نمیکنه همهی پست رو؟ که خودشون اومدن توضیح دادن (لینک)
امروز تو مترو:
خانوم شماره1: واااااای شما هم فلان جا کار میکنی؟
خانوم شماره2: آره عزیزم
خانوم شماره1: چه جوری استخدام شدی؟
خانوم شماره2: شوهر خواهرم سرهنگ فلانیه، تو چی؟
خانوم شماره1: آقای فلانی از دوستای بابام هستن و اونجا رئیسن
چند دقیقه بعد:
یه دختره: این ترم فورترن برداشتی؟
دختر دومی: نه، سخته
دختر اولی: بردار بابا! نخونده نوزده بیست میشی
دختر دومی: تو رو خدا؟
دختر اولی: والا!
+ یه پسره دیر رسید و درای واگن بسته شد و با لگد زد به در. ینی میخواستم شات گانمو دربیارم یه همچین لکهی ننگی رو از جامعه پاک کنم، ولی خب دیرم شده بودم و منصرف شدم و یه فرصت دیگه بهش دادم!
+ اون رژ، دونهای دو تومن که سه تاش شد پنج تومن و بعدش چهار تا پنج تومن، امروز هزار تومن بود. فکر کنم یه کم بگذره یه چیزی هم دستی بدن به مشتریا :))))
+ یکی از عذابهای جهنم این میتونه باشه که ایستگاه شادمان پیاده شی و به سمت صادقیه خط عوض کنی
+ پریروز تو مترو یه پسره در خلاف جهت حرکت من و در راستای مسیر من به سمت من در حرکت بود و یهو آغوشش رو باز کرد که بح! مهندس!!! و از اونجایی که خیلیا مخصوصاً پسرا حتی هنوز هم منو با همین لفظ مهندس خطاب قرار میدن، یه لحظه قیافهام دیدنی بود :دی هاج و واج و مات و مبهوت برگشتم عقب و دیدم دقیقاً پشت سرم و در فاصله 30 سانتیم یه پسره وایستاده و منظور و مرادِ پسره از مهندس همین مهندسی بود که پشت سر بنده بود!!!
+ یه پسره هست تو شرکت (اسمشو نمیدونم)، روز اول سلام داد، روز دوم علاوه بر سلام خداحافظی هم کرد و خسته نباشید هم گفت، روز سوم علاوه بر سلام و خسته نباشید و خداحافظی، مارک فلاسک (و به روایتی فلاکس) م رو هم پرسید و اینکه چند ساعت آب رو داغ نگهمیداره و تصمیم داره یکی برای خودش بخره و داره تحقیق میکنه!!! روز چهارم علاوه بر سلام و خسته نباشید و خداحافظی، رشتهم رو هم پرسید و پارهای توضیحات در مورد ارشد و سوالاتی از این قبیل که عضو IEEE1 هستم یا نه که گفتم نه و روز پنجم ازم خواست راهنماییش کنم کنکور مهندسی پزشکی وزارت بهداشتو شرکت کنه و منم فکر میکردم سال چهارمه و لابد از من کوچیکتر و یه کم در مورد منابع و دانشگاهها راهنماییش کردم و اینکه تا دهم بهمن میتونه ثبتنام کنه و اگه تصمیمش جدیه سریعتر اقدام کنه و اینم اضافه کردم که فقط یه سری رشتههای مهندسی میتونن کنکور وزارت بهداشتو بدن و اونم گفت خب منم برقی ام و فلان گرایش و روز ششم فهمیدم این دومین ارشدشه و ارشد قبلیو 5 سال پیش فارغالتحصیل شده!!!
+ روی سنگ قبر آن بانو، این تصویر را حک نموده و بنویسید:
Institute of Electrical and Electronics Engineers, IEEE, pronounced I triple E 1