486- هر کس در وقت غروب ۴۱ بار این آیه را بخواند حاجتش روا گردد
برایِ آدمِ همیشه هندزفری به گوشی مثلِ من، جا گذاشتن هندزفری یه اتفاق غمانگیز محسوب میشه
مسیر برهوت تا کریمخان، با احتساب ترافیک و چراغهای قرمز، یه مسیر بیست دقیقهایه و
اگه ماشین گیرت نیاد و با مترو برگردی، خدا ساعت طول میکشه؛
مسیر مترو ده دیقه بیشتر طول نمیکشه ولی اون مسیر برهوت تا ایستگاه متروئه که پدر آدمو درمیاره...
با هر چی که برگردم کریم خان پیاده میشم و تا بلوار پیاده میام؛
تنها فرصت پیادهرویم همین مسیر کریم خان تا بلواره که یه نیم ساعتی طول میکشه
اون مسیر بیست دقیقه ای و این مسیر نیم ساعته، شاد باشم شاد گوش میدم، غمگین باشم غمگین
افتخاری، اصفهانی، عقیلی، شجریان و هر از گاهی هم همینهایی که جوونا گوش میدن
اون روز صبح سر کوچه فهمیدم که هندزفریم رو تختم جاموند، ولی دیگه نمیتونستم برگردم و بردارم
(دارم تلاش میکنم این پستو شاد بنویسم ولی نمیدونم چرا نمیشه!!!)
خب بذار از اول بگم...
اون روز هندزفریمو جا گذاشتم و سر کوچه فهمیدم ای داد بی دود!!! هندزفریم کو؟!
خب داشت دیرم میشد و به طی طریقم ادامه دادم و سعی کردم تا عصر بهش فکر نکنم
عصری که برمیگشتم، تا کریم خان که سوار ماشین بودم، با مطالعه و تفکر در باب آفرینش سرمو گرم کردم و
دیدم اصن نمیتونم! انگار حتماً باس یه چیزی تو گوشم باشه و بخونه!
شروع کردم به زمزمهی یه چند تا از آهنگایی که فکر میکردم حفظم ولی خب زهی خیال باطل!
همچین که میخوندم بگذر ز من ای آشنا، بقیهاش نمیومد!!!
یه چندتاییشو تا نصفه خوندم و دیدم نه آقا نمیشه!
زدم تو خط شعرهای حفظی ادبیات! که اونم به حول و قوه الهی هیچی یادم نیومد
شکر خدا جز ناس و کوثر و عصرم که چیز دیگه ای از کتاب آسمانیمون بلد نبودم و
تنها گزینههای روی میزم یه صفحه تاریخ بیهقی و داستان بوسهل و بر دار کردن حسنک بود و
فرمول تبدیل جمع به ضرب و ضرب به جمع توابع مثلثاتی و
آیة الکرسی!
ینی اون لحظه همینا و فقط همینارو حفظ بودم!!!
کریم خان پیاده شدم و شروع کردم به خوندن آیة الکرسی
تا میدان ولیعصر بیست و سه چهار تایی خوندم و تا سر کوچه خوابگاه شد سی و هفت هشت تا
رسیدم و در زدم و تا نگهبان برسه و درو باز کنه (خوابگاهمون مثل خونه ها آیفون و اینا داره)
منتظر نگهبان بودم و خبری نبود
فکر کردم لابد دستش بنده، چه میدونم، نمازی، ناهاری، لابد یه کم باید صبر کنم
تا نگهبانه برسه چهل تا تکمیل شد و تا دم در اتاقمونم چهل و یکمی رو خوندم
هیچی دیگه... همین!
مگه دستم به این مراد نرسه
که آدمو به چه کارایی وادار میکنه!
عنوان را دریابید :دی