396- ای ملک العرش "مراد"ش بده
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
ای ملک العرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش
اون شب که داشتیم شله زرد درست میکردیم، نگار زنگ زد که مامانبزرگش اینا آش نذری دارن و
صبح برم دیگ آشم هم بزنم که دیگه وصالم به مراد قطعی بشه :دی
(هر سال یه کاسه آشو با شله زرد معاوضه میکنیم ولی تا حالا نرفته بودم آشم هم بزنم)
مکالمه من و نگار بدین شرح بود:
ابتدا سلام و احوالپرسی و خوبی و چی کار میکنی و چه خبر و اینا (حدوداً نیم ساعت :دی)
من: از صبح خبری ازت نیست، تلگرام برات دو تا پیام گذاشتم هنوز جواب ندادی
نگار: آره از صبح درگیرم و چک نکردم و حالا چی کارم داشتی؟
من: میخواستم رزومهتو برای این پروژه زبانشناسی رایانشی بفرستی،
بخش هوش مصنوعیش کار من نیست
اگه فرصت همکاری نداری یه چند تا مرجع و کتاب معرفی کن خودم ببینم میتونم یه کاریش بکنم یا نه
یه نیم ساعت در راستای رزومه و روبات حرف زدیم و
نگار: گفتی دو تا پیام گذاشتی، اون یکی پیامت چی بود؟
من: میخواستم بپرسم برای سورت کردن و پیدا کردن بزرگترین عدد از بین n تا عدد رندوم،
به جز روش کوئیک سورت روش دیگهای هم هست یا نه،
ینی یه روشی که تعداد عملیات کمتر از چک کردن n تا داده باشه
یه نیم ساعتم در راستای سورت و کد و دیجیتال حرف زدیم و بالاخره رفتیم سراغ اصل مطلب
که حضور من در مراسم آشپزان خونهی مامانبزرگش اینا بود
و همزدن دیگ آش و طلب حاجت ینی همون مراد :دی
داشتم تو اتاق پریسا تلفنی با نگار حرف میزدم که پریسا اومد تو گفت منم ببر هم بزنم :دی
من: پریسا! تو دیگه حرف نزن، مرادِ تو الان نشسته جلوی تلویزیون، اوناهاش!!! ببین...
پریسا: میام آشو هم بزنم که تو به مرادِت برسی!!! بیام؟ نیتم مراده!!! باور کن!!!
من: اگه فقط برای من و مراد دعا میکنی بیا
من: نگار پریسا هم میاد!
نگار: باشه :)))))
یه نیم ساعتم مکالمه در راستای خداحافظی و سلام برسون و اینا! :))))
ولی صبح انقدر درگیر شله زردا بودیم که نرسیدم برم آشو هم بزنم و
گفتم نگار به نیت من و مراد خودش هم بزنه دیگو؛ اونم همون لحظه رفت همش زد؛
ظهر که رفتیم خونه مامانبزرگ نگار اینا آش بگیریم سه تا شله زردم بردیم؛
اون شله زرده که روش نگار نوشته بودم و مدار LRC و اونی که روش اسم مراد بود!
اون روز انقدر مراد مراد گفتم که یکی دو تا از فامیلامون کاملاً جدی پرسید که آیا مراد اسم یکی از همکلاسیامه؟
و خبریه عایا؟!!!
من: :|||||||||
یکی از فامیلامونم گفت انقدر مراد مراد نگو، یه وقت دیدی جدی جدی اسمش مراد شدااااااااااااا!
من: خب چه اشکالی داره، خیلی هم خوبه! اصن اسمش هر چی باشه من مراد صداش میکنم :))))
خلاصه صبونه خوردیم و ماشینو برداشتیم و
عکس: من و پریسا و محمدرضا و امید
تا کی به تمنای وصال تو یگانه، نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه؟ :پی
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خویش “طاهره” گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
+ عنوان، مصراعی از حافظ و شعر بالا از طاهره قرة العین