پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

396- ای ملک العرش "مراد"ش بده

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ب.ظ

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

ای ملک العرش مرادش بده

و از خطر چشم بدش دار گوش


اون شب که داشتیم شله زرد درست می‌کردیم، نگار زنگ زد که مامان‌بزرگش اینا آش نذری دارن و 

صبح برم دیگ آشم هم بزنم که دیگه وصالم به مراد قطعی بشه :دی

(هر سال یه کاسه آشو با شله زرد معاوضه می‌کنیم ولی تا حالا نرفته بودم آشم هم بزنم)

مکالمه من و نگار بدین شرح بود:

ابتدا سلام و احوالپرسی و خوبی و چی کار می‌کنی و چه خبر و اینا (حدوداً نیم ساعت :دی)

من: از صبح خبری ازت نیست، تلگرام برات دو تا پیام گذاشتم هنوز جواب ندادی

نگار: آره از صبح درگیرم و چک نکردم و حالا چی کارم داشتی؟

من: می‌خواستم رزومه‌تو برای این پروژه زبان‌شناسی رایانشی بفرستی،

بخش هوش مصنوعی‌ش کار من نیست

اگه فرصت همکاری نداری یه چند تا مرجع و کتاب معرفی کن خودم ببینم می‌تونم یه کاریش بکنم یا نه


یه نیم ساعت در راستای رزومه و روبات حرف زدیم و

نگار: گفتی دو تا پیام گذاشتی، اون یکی پیامت چی بود؟

من: می‌خواستم بپرسم برای سورت کردن و پیدا کردن بزرگترین عدد از بین n تا عدد رندوم،

به جز روش کوئیک سورت روش دیگه‌ای هم هست یا نه، 

ینی یه روشی که تعداد عملیات کمتر از چک کردن n تا داده باشه


یه نیم ساعتم در راستای سورت و کد و دیجیتال حرف زدیم و بالاخره رفتیم سراغ اصل مطلب

که حضور من در مراسم آش‌پزان خونه‌ی مامان‌بزرگش اینا بود 

و هم‌زدن دیگ آش و طلب حاجت ینی همون مراد :دی

داشتم تو اتاق پریسا تلفنی با نگار حرف می‌زدم که پریسا اومد تو گفت منم ببر هم بزنم :دی 

من: پریسا! تو دیگه حرف نزن، مرادِ تو الان نشسته جلوی تلویزیون، اوناهاش!!! ببین...

پریسا: میام آشو هم بزنم که تو به مرادِت برسی!!! بیام؟ نیتم مراده!!! باور کن!!!

من: اگه فقط برای من و مراد دعا می‌کنی بیا

من: نگار پریسا هم میاد!

نگار: باشه :)))))


یه نیم ساعتم مکالمه در راستای خداحافظی و سلام برسون و اینا! :))))


ولی صبح انقدر درگیر شله زردا بودیم که نرسیدم برم آشو هم بزنم و

گفتم نگار به نیت من و مراد خودش هم بزنه دیگو؛ اونم همون لحظه رفت همش زد؛

ظهر که رفتیم خونه مامان‌بزرگ نگار اینا آش بگیریم سه تا شله زردم بردیم؛

اون شله زرده که روش نگار نوشته بودم و مدار LRC و اونی که روش اسم مراد بود!


اون روز انقدر مراد مراد گفتم که یکی دو تا از فامیلامون کاملاً جدی پرسید که آیا مراد اسم یکی از هم‌کلاسیامه؟

و خبریه عایا؟!!!

من: :|||||||||

یکی از فامیلامونم گفت انقدر مراد مراد نگو، یه وقت دیدی جدی جدی اسمش مراد شدااااااااااااا!

من: خب چه اشکالی داره، خیلی هم خوبه! اصن اسمش هر چی باشه من مراد صداش می‌کنم :))))


خلاصه صبونه خوردیم و ماشینو برداشتیم و


عکس: من و پریسا و محمدرضا و امید

تا کی به تمنای وصال تو یگانه، نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه؟ :پی


گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو


از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو


می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو


دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو


ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو


مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو


در دل خویش “طاهره” گشت و ندید جز تو را

صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو


+ عنوان، مصراعی از حافظ و شعر بالا از طاهره قرة العین

۹۴/۰۸/۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

شوهر پریسا

مامان‌بزرگ نگار

محمدرضا

مراد

نگار

پریسا

نظرات (۱۵)

۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۵ نگــ ❤ـار
چرا شله زرد منو دادی به نگاااااااار؟؟؟؟؟؟ :((((
پاسخ:
:))) خب تو نگار مجازی هستی اون نگار حقیقی
برای تو باید آپلود کنم :پی
مراد ها
من
نسرین
شیفت دادم بیان :دی

+ نسبت محمدرضا با پریسا چیه ؟؟؟؟ گیـــــــــــــــــــــج شدم :اس
پاسخ:
خواهر برادرن
محصول مشترک پسرعمه و دخترعموی بابا

اون مرادی که مد نظر منه اون مرادی نیست که تو قراره شیفت بدی :دی

۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۰ نگــ ❤ـار
اینو ببین http://khavarestan.ir/sites/default/files/fullimages/siU9E3_535.jpg
پاسخ:
ما هم از اینا نوشتیم :دی
داداشم نذاشت عکساشو منتشر کنم :(((((
اییییییییییییییییییییییییش نه که من شیفت دادمش حالا :دی
پاسخ:
:دی
چرا من فکر میکردم اینا زن و شوعرن ؟
[تشویش ذهن عمومیم] :دی
پاسخ:
معلومه وبلاگمو عمیق و دقیق نمی‌خونی
منم مراد خودمو میخوام [ضجه][گریه][خودزنی][خودسوزی با اسید]
پاسخ:
:)))) ای بابا
نخعیرم یادم رفته بود بوخودا وگرنه عمیق و دقیق میخونم نشون به اون نشون که مادر همین پریسا گییییر داده بود کدوم از تازه داماده خوشگل ترن !!!!
پاسخ:
نه!!!!!!!!!!!!!!!!
مادربزرگ میترا و ندا گیر داده بود
ینی همون خاله 80 ساله بود
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۸ مـــیـــمـــ ☺☺
:)))))
تا کی؟
تا کی؟؟؟؟؟
پاسخ:
هعی...
تا کی؟! :((((( 
آیکون ضجه و گریه و آه و فغان
ای بابا مهم اون گیره بود که دادن دیگه
خلوص نیتم مهمه یا شیخ :ایکس
پاسخ:
:دی آره نیت مهم تره
پست 394 خدا بود [گریه جانسوز]

+ کپی میکنمش این یدونه رو :دی
پاسخ:
کپی حتی بدون ذکر منبع آزاد است
ولی اون دنیا یقه تو می‌گیرم اگه خاطراتمو چاپ کنی و معروف شی :))))
خاطرات چیه بابا ؟؟ چه کشکی چه ماستی ؟؟؟
اون شعرو عکس گفدم بابا
آخه خاطرات توعه برقی به چه کار من شیمیست میاد ؟؟»:|
ضمن اینکه من از این حرکتا نمیزنم دارم اجازه میگیرم ازت !!!!
پاسخ:
:))) آقا بردار 
هر چی میخوای بردار

نه دیگه بهم برخورد ایشالله مراد 1 ماه دیرتر بیاد :دی
پاسخ:
:دی
دیر و زود داره
ولی سوخت و سوزم داره انگار
سوزشی سوزشه که نتیجه بده :دی

اصن روایت داریم آدم سوز به سوز بشه مراد سوز نشه !!!!!!
پاسخ:
:)))
والا
پریسا مگه شوور نکرده؟ بدون شوورش میرین آش میخورین؟ خب اون طفلک رو هم ببرین

پاسخ:
:)))) شوورش آش میخواد چی کار!!!
مگه بچه است که آش بخوره :پی
وااااااااا چطور شماها میخورین؟( الکی مثلا مدافع حقوق مردان هستم )
پاسخ:
:))))
ایشالا سال بعد به مردا و مراد هم میدیم :دی