پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۸۴- روز بیست‌وسوم رمضان (بخش آخر سفرنامۀ مشهد)

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

امروز آخرین جمعهٔ ماه رمضان و روز قدسه.

۱. صبحانه‌های هتل رو قبلاً نشونتون دادم. اینا ناهارها و شام‌های دانشگاهه. عکس اوّلی رو یکی از بچه‌ها گرفته. داشته از میز عکس می‌گرفته منم افتادم. یادم نیست تلفنی با کی حرف می‌زدم. احتمالاً با خونه. عکس‌ها مربوط به هفتهٔ آخر بهمنه.



فلسطین پارهٔ تن اسلام است.

۲. این یه‌بارمصرفایی که توشون کوبیده‌ست شام اوناییه که رفته بودن حرم. دو سه نفرشونم سپرده بودن من غذاشونو بگیرم ببرم هتل.



فلسطین از نهر تا بحر، نه حتی یک وجب کمتر.

۳. صبحانۀ سلف‌سرویس هتل به این صورت بود. فکر کنم معادل فارسی مصوّب یا پیشنهادی سلف‌سرویس میشه خودخدمتی.



فلسطین آزاد خواهد شد.

۴. شرط استخدام تو کارخونهٔ این زیتون پرورده داشتن سوءپیشینه‌ست.



به مادری که جوانش شهید گشته قسم
که شهر قدس یهودی‌نشین نمی‌ماند 

۵. مسجد دانشگاه این‌شکلی بود. عکسو همون دوستی که از میز عکس می‌گرفت و منم گوشی‌به‌دست تو کادرش بودم گرفته. من تو عکس نیستم.



برای عبرت دنیا نوشته شد تاریخ

چنان نمانده و هرگز چنین نمی‌ماند

۶. یه جشنواره‌ای هست به اسم حرکت. این نمایشگاه برای نشون دادن دستاوردهای دانشجوها در راستای همین جشنواره بود.



زمین به گفتهٔ قرآن که نیست غیر از حق

همیشه در کف مستکبرین نمی‌ماند

۷. برای انجمن‌های علمی دانشجویی یه سامانۀ جدید طراحی کردن، موسوم به «هدف». سرواژه‌های همیاری دانشگاهیان در فرهنگه. هر سال یه بودجۀ جدید می‌گیرن یه سامانۀ جدید طراحی می‌کنن و خوشحالن که یه کاری کردن. دانشگاه خودمونم برای خودش یه سامانهٔ جدیدتر طراحی کرده :|


نگاه کن که جهان یک‌صدا فلسطین است 

امام گفته و حرفش زمین نمی‌ماند

۸. راهیان نور شنیدین دیگه؟ هر سال آخرای سال بچه‌ها رو اردو می‌برن مناطق جنگی. یه راهیان پیشرفت هم جدیداً اختراع شده که گویا هر سال بچه‌ها رو اردو می‌برن از کارخونه‌ها و نیروگاه‌ها و جاهای علمی بازدید کنن. کارشناسا داشتن بحث می‌کردن که کیا رو ببریم. این کار براشون هزینه داشت و می‌خواستن کارشون مفید واقع بشه و حداکثر استفاده رو ببرن. نظر منم پرسیدن. گفتم آدمایی رو ببرین که قلم و دوربین به دست باشن و چیزایی که دیدن رو بازنشر کنن. این‌جوری شما یه نفرو می‌برین ولی صدها و شاید هزاران نفر شرکت می‌کنن و بهره می‌برن. نظرمو پسندیدن.


همیشه بازی دنیا همین نمی‌ماند

بساط غصب در آن سرزمین نمی‌ماند 

۹. جمعه پنجم اسفند مشهد رو با قطار به مقصد تهران ترک نمودم و شنبه صبح رسیدم تهران.



اون چند بیت از نفیسه‌سادات موسوی بود.

۱۰. من اگه شنبه‌ها تهران باشم حتماً یه سر می‌رم فرهنگستان. اون هفته هم جلسۀ شورای واژه‌گزینی بود و تصویب واژه‌های حمل‌ونقل هوایی و مهندسی حرارتی. دربارۀ معادل فارسیِ اصطلاحِ گِین بحث شد. متخصصان حرارتی، واژۀ «بهره» رو معادل مناسبی برای گین نمی‌دونستند و دریافت و گرمای دریافتی رو به بهره ترجیح می‌دادند. فرهنگستان هم گرمای دریافتی رو تصویب کرد. 

برای رادیاتور و فن‌کویل هم دنبال معادل فارسی بودند. بحث راجع به تفاوت عملکرد رادیاتور در خانه و خودرو و جاهای دیگه بود. رادیاتور از این واژه‌هاست که جا افتاده. دکتر حداد گفت چون به گردَش نمی‌رسی، واگَرد. می‌خواستند همین رادیاتور را بپذیرند اما برخی مخالفت کردند که یک معادل فارسی مثل گرماتاب هم پیشنهاد بدهیم، شاید رایج شد.

گروه حمل‌ونقل هوایی معتقد بود اتاقک معادل مناسبی برای کابین نیست، چون این‌ها هم به جایگاه خلبان می‌گفتند کابین، هم به جایگاه مسافران. جایگاه چندصد مسافر نمی‌تونست اتاقک باشه. خودشون به قسمت مسافران، سالن می‌گفتند. که البته سالن هم فرانسویه. نتیجه این شد که به کابین خلبان، همون اتاقک رو بگن و برای کابین مسافران هم معادل‌سازی نکردند و همون کابین تصویب شد.

همیشه سعی می‌کنم دقیقاً نقطۀ مقابل جناب رئیس بشینم. این چای‌های فرهنگستانم خوردن داره ها. خوش‌رنگ نیست ولی خوش‌عطره.



امشب سومین شب قدره. قدر خودتونو بدونید و ما رو از دعای خیرتون بی‌نصیب نذارید. امشب شب فکر کردنه. 

۰۲/۰۱/۲۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر

نفیسه سال‌پایینی ارشد

نظرات (۱۹)

یه حسی به من می‌گه بعد ماه مبارک می‌خوای کلا جمع کنی بری🤔

پاسخ:
این جمع کردن و رفتن تصمیمیه که اگه اغراق نکنم و نگم هر روز، حداقل هر هفته به سرم می‌زنه و در جدالم باهاش که جامهٔ عمل نپوشونم بهش. مثلاً آخرین بار همین دو روز پیش بود که بی‌انگیزه بودم برای نوشتن. حالا از اونجایی که دارم جمع می‌کنم برم تهران و کلی برنامه دارم و از اونجایی که جز اینجا جایی ندارم که راحت حرفامو بزنم، لذا هستم فعلاً. 
الان نمی‌خوام اسپویل کنم قصه رو ولی یکی از برنامه‌ها دیدنِ بچه‌های لیسانس بعد از ۹ ساله و از این خفن‌تر دیدن کسیه که تا حالا از نزدیک ندیدمش :| یه سفر شمال به مقصد دانشگاه مازندران هم در پیشه‌.

۱۰. فکر کنم یکی از اساتید ما هم که تخصصش پلیمره و زبان تخصصی رو خیلی بد تدریس و تصحیح کرد، توی تصویر هست. :/

پاسخ:
اسم این استادی که می‌گی ع. پ. ج. نیست احیاناً؟ :))

آره همینه :)) 

پاسخ:
می‌دونستم شریفیه ولی نمی‌دونستم استاد دانشکدهٔ شماست. چندتا استاد دیگه هم از شریف با فرهنگستان همکاری می‌کنن.
۲۵ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۳۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

پیشنهادتون عالی بوده.

امیدوارم کار هرچه بیشتر بیافته دست جوون‌ترها، ارتباطات دانشگاه‌ها با جامعه بیرون واقعی ‌تر و هدفمند‌تر بشه.

+ چندین قرن هست غربی ها از مردم منطقه ما می‌کشن. و حالا مترسکشون توی منطقه داره این کار رو می‌کنه. جدایی از شرع و اخلاق حذف اسرائیل یه مسأله حیاتی از دیدگاه ملی هم هست نه فقط برای ایران بلکه برای ملت‌های منطقه.

+دارم به این نتیجه می‌رسم  که نقطه انتهایی همه آرزوها ختم می‌شه به ظهور

پاسخ:
گفتین ظهور، بذارید یکی از موضوعات پست بعدی رو لو بدم که در مورد ظهوره. با این دوست افریقایی سنی‌مذهبمون داشتم حرف می‌زدم. راجع به دلاری که شصتو رد کرده بود اون موقع. گفت درست میشه. به‌شوخی گفتم تا امام زمان ظهور نکنه درست نمیشه اوضاع این مملکت. بازخورد نگرفتم ازش. دیدم همین جوری نگام می‌کنه. یهو گفتم آهان، شما امام زمان نداری :| ولی به هر حال هر موقع ظهور کنن اوضاع رو درست می‌کنن.
یه بارم گیر تلهٔ تبرکی امام رضا افتادم. حواسم نبود تبرک هم ندارن اینا. 

زیارت قبول. 

التماس دعا

 

  

ففط با نوشته های قرمزت اصلا موافق نیستم

 

 

 

 

پاسخ:
ببین کی اومده و کامنت‌دونیِ اینجا رو به قدومش متبرک کرده. من همیشه موقع خوندن مناجات امیرالمومنین یاد شما می‌افتم. اولین بار تو وبلاگ شما آشنا شدم باهاش.
اصلاً به برکت همین قدوم و قدم‌رنجهٔ شما می‌خوام موضوع پست روز سه‌شنبه رو از الان لو بدم که خاطرهٔ افطاری بیت رهبریه :)))

ولی بیا و یه ذره موافق باش با همدلی و حمایت از مردم مظلوم. فقط هم مختص فلسطین نیست. افغانستان از اونا هم مظلوم‌تره که گیر ظالم مسلمان افتاده.

سلام :)

برام جالب بود که توی عکس‌های غذای هتل که گذاشتی، برنج کم کشیدی. خیلی کم. البته قبلا هم ازت دیده بودم و جای تعجب نداشت ولی الان بیش‌تر توجهمو جلب کرد.

یاد خودم افتادم که هربار می‌خوام غذای سلف بگیرم به مسئولش می‌گم برنج کم بریزین لطفا!

ولی خب کمِ اونا بازم خیلی زیاده :)) گاها هم به خاطر همین یا غذا رو بدون برنج می‌خورم یا خودم برنج می‌پزم یکم. اصلا برنجاشون خوب نیست و آشپزشون هم متاسفانه خوب نمی‌پزه هرچند اگه خوب هم بود برای من یکی فرقی نداشت. عوضش سوپ‌هاشونو دوست دارم!

 

چقدر این پست‌های سفرنامه‌تو دوست داشتم/دارم!

انگار باهات یه دور اومدم مشهد و الانم رسیدم تهران.

 

امشب، برای احیا مسجد دانشگاه بودیم و تا حدود ساعت ۲ طول کشید. یکی از همون دخترای سوری هم اومده بود. در مورد سوالت که پرسیده بودی مهرماه کی میان؟ باید بگم یکم زودتر از شروع ترم، اواخر شهریور میان.

مداحی‌ها مخلوط ترکی و فارسی بود و سخنرانی کلا فارسی. جوشن کبیرم تقسیم کرده بودن هرشب حدود ۳۰ فرازش رو می‌خوندن. این دختر هم فقط زیارت عاشورا و جوشن کبیرش رو متوجه می‌شد و باقی چیزها رو مدام نگاه بقیه می‌کرد چیکار می‌کنن تکرار می‌کرد.

موقع سخنرانی غرق در تفکر بودم و توی خودم بودم که چشم تو چشم شدیم و دیدم داره می‌خنده! حس کردم معذب شده و غریبی می‌کنه از اینکه چیزی متوجه نمیشه. هیچ دلم نمی‌خواد جای اون می‌بودم!

خلاصه این همه رو گفتم،‌ بگم در یاد بودی و دعاگوت بودم. الهی که هر حاجتی داری بر‌آورده به خیر بشه...

 

از این پست، نوشته‌های قرمزت بیشتر از همه فکرمو درگیر کرد...

پاسخ:
سلام
من خیلی کم‌غذام و خوشحالم غذاهاشون تو دیس بود و قدرت اختیار داشتیم خودمون هر چقدر خواستیم بکشیم.

ولی چقدر خوشبختید شما خوانندگان وبلاگم که سفرنامه‌مو باهاتون به اشتراک می‌ذارم. به هم‌کلاسیا و فامیل در حد سه چهارتا پست و عکس نشون دادم از این سفر. در واقع ظرفیتشون همون‌قدر بود :))

امیدوارم زودتر بتونیم یه کاری براشون بکنیم.

پس بهتره صداتون کنیم مارکو دردانه :دی 

حالا برایمان چی می آورید از این سفرها :دی 

چرا اینقدر غذا کم‌ریختن تو ظرف غذا یا خودتون کم ریختین؟

تو این تایم که مهمون دانشگاه بودید و سلف دانشگاه غذا خوردین مگه تو هتل بهتون غذا نمیدادن؟

ورود عموم به فرهنگستان و ورود به جلسه آزاده؟

پاسخ:
اونا کم ندادن. برنج تو دیس بود، من خودم کم کشیدم. تازه اینم برای عکس کشیدم وگرنه زیاد برنج‌خور نیستم و خورشتو خالی می‌خورم. دیس برنج تو یکی از عکسا افتاده. 
خیر.‌ هتل‌ها همیشه جای خواب و صبحانه می‌دن. ناهار و شامشون آزاده.
ما صبح تا شب دانشگاه بودیم. نمی‌تونستیم برای غذا برگردیم. هم وقت بیشتری تلف می‌شد هم هزینه‌ش خیلی بیشتر از غذای دانشگاه بود.
خیر. ورود خود منم آزاد نیست چه برسه عموم :))

((ورود خود منم آزاد نیست))؟

می‌خواستم بپرسم که حالا اجازه ورود که دارید  نظر هم می‌تونید بدید یا نه که دیدم شما هم پارتی‌بازی می‌کنن راهتون می‌دن قبلش فکر می‌کردم برای دانشجوهای حال و سابق فرهنگستان ورود مجاز باشه

پیر شدم حافظم داره ضعیف میشه یه چیزهایی از قبل یادمه ولی خیلی محو

 

اینم در نظرات پست دیگه خوندم  با اجازتون گفتم الان یادم اومد بگم(عذر بپذیرید) که وضعیت دوست داشتن احساس احترام به افراد همینجوریه شما نسبت به آهنگر دادگر این حسو دارید چون شاید از نزدیکتر باهاشون در ارتباط بودید زمان تحصیل منم همین قضیه بود استاد x که خداوند بیامرزتش برای من خیلی قابل احترام بود و قبولش داشتم(دارم)(استاد راهنمام بودن) ولی برای بقیه یا کاملا برعکس بود یا نسبت به استاد خنثی بودن

پاسخ:
نه پارتی‌بازی نیست :)) من تحت عنوان دانشجوی سابق می‌تونم شرکت کنم ولی هر بار لازمه هماهنگی به عمل بیاد! اجازهٔ رسمی لازم نیست ولی باید اطلاع بدی. نمیشه سرتو بندازی پایین بری تو. چون جلسه خصوصیه و اعضا مشخصه. ده دوازده نفر استاد فرهنگستان تو جلسه هستن و پنج شش نفر استاد متخصص اون رشته. مثلاً اگر واژه‌های هواپیماست خلبان و مهندس پرواز میاد اگر پزشکیه پزشک میاد و...
منم قبل رفتم زنگ می‌زنم می‌گم دارم میام و می‌گن باشه بیا. البته دانشجوها به‌عنوان کارآموزی در طول تحصیل باید چند جلسه برن ولی در طول تحصیل معمولاً یا فرصت نداریم یا کلاً کسی علاقه نداره.

نظر ما رو که نمی‌پرسن ولی اگه نظری داشته باشیم می‌تونیم مطرح کنیم. بذار اون پستی که نظر منم مطرح شدو پیدا کنم. راجع به معادل فارسی برند بود.
این پست:
در راستای همین پست، من اگه یه روز خاطراتمو چاپ کنم اسم کتابمو می‌ذارم «شناسند» :))

موافقم با این حرفتون. تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی

رستوران دانشگاه کلا همینقدر تمیز و مرتب و با کلاس بود با همین ظرف و ظروف چینی یا برای شما اینطوری بود یا کلا اونجایی که بقیه دانشجوها غذا میخورن فرق داره با اینجا که شما بودید؟

حتما قبلا گفتیا ولی دقت نکردم حالا اگر شد مختصر مفید بگو روند تصویب وازه ها چجوریه؟ یعنی به غیر حداد عادل چه عضوهای ثابتی وجود دارن که تصویب میکنن؟ هر هفته چند تا واژه؟ این واژه های تصویب شده کجا ثبت میشه؟ ملاک و معیار معادل سازی ها چیه؟ برای عموم ازاده شرکت توو جلسات؟

پاسخ:
نه اینجا سلفش نیست. اینجا برای مهمونای دانشگاهه.

ببین تو فرهنگستان شصت هفتادتا‌ گروه تخصصی (برق، عمران، هنر، تغذیه، ورزش و...) هست و یه گروه عمومی. اعضای این گروه‌ها زبان‌شناس نیستن. مثلاً خلبان و پزشک و نقاش و کافه‌چی و غیره هستن که با واژه‌های تخصصیشون آشنان. ممکنه استاد دانشگاه و مترجم و نویسنده هم باشن. به هر حال متخصصن. اینا هر چند وقت یه بار یه لیست از واژه‌هاشونو میارن فرهنگستان (تو یه اتاق کوچیکتر در ساعات مختلف و روزهای مختلف هفته) که برای واژه‌ها معادل تعیین بشه. ممکنه معادل از قبل بوده باشه ولی بازم میارن که تصویب بشه اون معادل. فرهنگستان هم یه زبان‌شناس در اختیارشون می‌ذاره که راهنماییشون کنه و بگه فلان معادل قابل‌قبول هست یا نه. بعد از اینکه اینا به جمع‌بندی رسیدن یه نماینده انتخاب می‌کنن و شنبه ساعت ۱۴ اون نماینده واژه‌ها رو می‌بره اون اتاق بزرگتر که دکتر حداد و ده دوازده استاد زبان‌شناسی حضور دارن. اونجا اون نماینده می‌گه ما این معادل‌ها رو پیشنهاد دادیم و لطفاً تأیید کنید. اونا هم یکی‌یکی چک می‌کنن و تصویب میشه. اگه یه واژه‌ای باشه که قبلاً تصویب شده ولی جا نیافتاده، نماینده اونم میاره می‌ذاره روی میز و میگه متخصصان و مردم اینو نپذیرفتن. خروجی این جلسهٔ بزرگتر یه سری واژهٔ مصوب هست که چاپ میشه و میره روی سایت و جاهای مختلف بخشنامه میشه تا سه سال. اگه بعد از سه سال جا نیافتاد دوباره بررسی میشه ولی واژه‌های بدون معادل انقدر زیادن که فرصت نمیشه اونایی که تو این سه سال جا نیفتاده رو دوباره بررسی کنن.

من توو یکی از برنامه های شبکه یک صاحب این کارخونه ی زیتون رو دیدم. اسم برنامه یادم رفته ولی برای کارافرین ها بود. میگفت چون هیچکی به سابقه دارها کار نمیده من اما شرط رو گذاشتم سابقه دار.

خدا خیرش بده.

حالا خوشمزه بود بخرم؟:دی

پاسخ:
مگه میشه زیتون پرورده خوشمزه نباشه؟ 
من دوست دارم. هم پرورده‌شو هم ساده‌شو.

خب به سلامت که پارتی بازی نیست ولی بودم مشکلی نبود همون بحث دانشجوی سابق بودن و حق اب‌وگل داشتن اونجا فکر کنم باعث بشه من با پارتی بازی در این زمینه مشکلی نداشته باشم:دی

اون لینک 

نظرات بسته:)))

رمزها:))

عمری که می‌گذره

 

 

برای دوستات وبلاگی با کد تخفیف کتاب‌ها رو می‌فروشید ؟ =)

 

پاسخ:
چقدر مردم‌آزار بودم. ولی جا داشت که این سفرنامه‌ها رو هم مثل اون موقع رمزدار می‌نوشتم و برای پیدا کردن رمز معادلات چندمجهولی حل می‌کردید :))

به شماها هدیه می‌دیم اصلاً.

من هم با نوشته های قرمز موافق نیستم البته به دولت اسرائیل هم نقد دارم اما به هر حال کشوریه که تا بهش سفر نکنید متوجه نمیشید چقدر مردم نایسی داره . البته میدونم برای ایرانی ها به این راحتی ویزا نمیدن و برای همین تا حدودی درک میکنم که یه جور دیگه در موردشون فکر کنید . 

 

نمیدونم چی بگم . به هر حال  خدا رو شکر میکنم  که خیلی چیزایی که مردم سنتی ایران ازشون میترسن رو از نزدیک تجربه کردم . ترسناکه ؟ آره مخصوصا قبل از این که باهاش مواجه بشی . بعد که میری جلو میبینی انقدر هم مخوف نیستن و حتی نکات مثبتی هم دارند که از دور دیده نمیشه . نه طرفداران فلان گروه قاتل بودن نه پیروان فلان باور فکری ترسناک بودن نه مردم فلان کشور خونخوار بودن . نه لزوما اون همجنسگرا یه آدم بی اخلاقه و .... 

 

زندگی برای من همیشه فرصت به چالش کشیدن خودم و عقایدم بوده . محافظه کار نبودم و هر جایی که فرصت شده قمار کردم و نگران سر سبزم نبودم . 

 

کاملا درک میکنم شمای نوعی که از همه این چیزا فاصله گرفتید ممکنه پیش فرض ها و قضاوت هایی داشته باشید یا از روی فیلم ها بخواید نتیجه گیری کنید . 

 

به هر حال زندگی همینه . امیدوارم اگر اهل به چالش کشیدن افکارتون هستید خدا سر راهتون همین افراد رو البته از نوع خوبش قرار بده . اگر هم اهلش نیستید امیدوارم قدرت تحملتون بیشتر بشه . من خیلی واقع بینانه و بدون هیچ تعصبی بهتون میگم که اسرائیل نابود نمیشه . اصلا بحث حمایت غرب نیست بلکه حتی مردم روسیه و دولتش هم اجازه چنین کاری رو نمیدن . ایران ابرقدرت نیست و هیچ وقت حتی با تغییر حکومت هم ابرقدرت نخواهد شد که بخواد مقابل همه ابرقدرت ها بایسته . مسئله علاوه بر سیاست یه ریشه دینی داره . باز هم میگم حق و باطل بودنش یه بحثه و این که الان هست و چرا هست و چرا خواهد بود یه بحث دیگه است . 

 

خودتون اگر خواستید مطالعه کنید . به هر حال نظر من و شما اهمیتی نداره . چیزی رو عوض نمیکنه . 

 

 

 

 

 

پاسخ:
یادمه در مورد بهاییا هم گفتی نایسن. ببین الان منم نایس محسوب میشم تو جمع دوستان و به‌عنوان شهروند. ده‌تا دوست نایس مثل خودمم می‌شناسم. الان یه خارجی بیاد ما رو ببینه، درسته که این نایس بودن رو به حکومت و دولت ایران ربط بده و بگه چقدر خوبن اینا؟ نه. خوب بودن مردم یه چیز شخصیه به‌نظرم. فرق داره با خوب و بد بودن و بر حق بودن یا نبودن حکومت یا دولت. مثل تفاوتی که مردم و ج.ا داره (از نگاه شما). منم همین تفاوت رو بین مردم اسرائیل و دولتشون می‌بینم. 

این شعر رو من وقتی بچه بودم اول کتاب مبتکران ریاضی دیدم . میذارم یادگاری بمونه .

 

هر سه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا
یکی از دریا گفت، دیگری گوش کرد
سومی نه گفت و نه گوش کرد
او در میانه دریا بود غوطه در آب
از پشت پنجره حرکات او آرام، واضح در آبی ِ رنگ پریده‌ی آب
درون کشتی غرق شده‌ای چرخید.
زنگ نجات غریق را به صدا در‌آورد.

 

حباب‌های ریزی با صدایی نرم روی دریا شکستند
ناگهان یکی پرسید: غرق شد؟
دیگری گفت: غرق شد.
سومی از عمق دریا نگاهشان می‌کرد.
گویی به دو نفر که غرق شده اند می‌نگرد.

پاسخ:
مرسی. قشنگ بود.
منم مبتکران می‌خوندم.

الا و بالله که #اسرائیل_ستیزی احتیاجی به #ایدئولوژیکی بودن ، #حکومتی بودن ، #ولایت_مدار بودن ، حتی حتی #اسلامی بودن، #مسلمان بودن ، #ضد_یهودی بودن و #خرافه_پرست بودن و اعتقاد به کنترل اقتصاد دنیا در دست چند نفر یهودی و غیره و ذلک که اینها در مغزمون کردن، نداره!

تویی که میگی، #اسرائیل به ما ربطی نداره! #مردم_فلسطین خودشون خواستن و ما اگه نباشیم اونجا در صلح و آرامشه!! ، میگی ما با اسرائیل #دشمنی نداریم و میتونیم #روابط_دوستانه داشته باشیم!
میخوام بهت بگم منم مثلِ تو فکر میکردم! منم همین حرفهارو میزدم! منم اعتقادم همین ها بود! اما چه موقعی؟! وقتی که «هنوز هیچ نمیدانستم و تصور میکردم میدانم!!»
درسته که کم سختی نکشیدم تا آنچه بر این یه تیکه قبه ی طلایی گذشت را بخوانم و بدانم که هنوز هم کم هست و تاریخ قدرتِ ر‌وایتِ همه ی رنج دوران ها را ندارد، اما انقدر بوده که امروز مطمئن باشم که طرفِ #حق کجاست که آنجا بایستم…
اما تو بیخیالِ تمامِ من و آنهایی که چهل ساله به خیابان میروند و شعار دست میگیرند …با وجود تمامِ مشکلاتی که در هر تیکه جغرافیایی باهاش دسته پنجه نرم میکنی و فکر میکنی #فلسطین به تو مربوط نیست!
«خودت برو دنبالِ جوابهات»! تمام برگ برگ تاریخ را از هر سمتی که نوشته بود، بخوان! با هر دو طرف حرف بزن و نترس! آنوقت خواهی دید که انقدر این مساله #عیان است که حتی خودشان قادر به انکار این حق نیستند!! گرچه با اغماض میگویند ما ناچار به این ظلم بودیم! اما همین که میپذیرند باشد گواهی بر ردِ مدعیانی که ایراد را بر #اعراب_فلسطینی میگیرند که #طرح_تقسیم را نپذیرفتند و آن سمت دیگر تاریخ را نمی دانند و نمی گویندمریم یوسفی صدر 
پاسخ:
ولی حتی اگه حرفات درست و منطقی هم باشه، جوری بیانشون نکردی که تأثیرگذار باشه.

حرف من نیست، اسم نویسنده رو نوشتم.

نویسنده‌ی متن کارشناس ارشد مطالعات اسرائیل در دانشگاه تهرانه.

اینا رو هم که قبول نکنیم همین دوتا دلیل برای دشمنی ایرانی ها با اسرائیل باید کافی باشه اگه ذره ای شرف داشته باشیم. یکی ترور دانشمندانمون و دومی هم جشن پوریم که هرسال به مناسبت کشتار ایرانی ها برگزار میکنن. فهمیدن این دو دلیل حتی سواد سیاسی هم نمیخواد

پاسخ:
خب ببین اینا این متن‌ها رو برای همه می‌نویسن. عمومیه. ولی شما اگه می‌خوای اثرگذار باشی باید برای هر کسی با توجه به پیشینه و پیش‌فرض‌هاش جواب اختصاصی داشته باشی. من مطمئنم این حرفات هیچ کدوم تو کت پائول نمی‌ره.
مثلاً در مورد فرهنگستان و روش‌های معادل‌یابی ده‌ها کتاب و مقاله هست و من می‌تونم ارجاعتون بدم بهشون. ولی آیا درک و پذیرش کسی که سواد دانشگاهی داره با کسی که تحصیلات نداره یکیه؟ یا کسی که تعصب داره روی ترک بودنش با کسی که فکر می‌کنه خون آریایی تو رگاشه و وطن‌پرسته یه جور راجع به فرهنگستان فکر می‌کنه؟ طرز تفکر اصولگرا و اصطلاح‌طلب هم حتی متفاوته راجع به اونجا. برای هر کدوم از اینا جداگانه باید توضیح بدی تو فرهنگستان چه خبره. حالا من مثال فرهنگی زدم که ملموس‌تر باشه.

آره درسته . ببین مثلا دروغ نمیگن . برای حفظ جان هم دروغ نمیگن مگر این که یه کودک زیر ۱۵ سال این وسط باشه که نخوان قبل از این که خودش تصمیم بگیره که عقیده اش چیه به دردسر بیفته .به جز این دروغ گفتنشون نیاز به نامه نگاری کتبی و اخذ اجازه از مراجعشون رو داره که اون هم همینیه که وضع ما رو میبینی . اتفاقا سفر من هم بی ارتباط نبود یعنی دقیقا مرتبط بود که ببینم گره از کار فروبسته ی ما میگشایند یا نه و با ضمانت نامه کتبی مرکزشون و نامه نگاری های متعدد و چندین ماه رفت و آمد و سوال و جواب تونستم ویزا بگیرم یعنی خانواده همسرم اگر نبودن اصلا نمیتونستم با این پاس گران بهای ایرانی! برم اونجا . کنسولگری میگفت من توی عمرم همچینن چیزی رو ندیدم و خیلی خوش شانس بودی که با این گذرنامه داری میری . حدود نیم ساعت گفت و گو داشتم و برخوردشون عالی بود. کاش میشد با جزئیات بگم که چی شد . حتی من رو دعوت کردن به پله های بالاتر باغ که مخصوص خودشونه و من خودم قبول نکردم . زیباترین باغی بود که تا حالا دیده بودم. 

 

نایسن چون خودشون رو توی ایران به خطر انداختن که من ویزا بگیرم و بتونم خودم حرف بزنم در حالی که میتونستن بگن دختر ما خودش پرسیده و جواب رو گرفته و همینه که هست . نایسن چون حس میکنم دخترشون رو من بدبخت کردم یعنی حقش نبود این همه بلاتکلیف باشه ولی اگر فکر کنی حتی یه بار از این پدر و مادر من کنایه ای شنیده باشم اشتباهه . انگار پسر خودشون بودم . من به اینا میگم نایس بودن . 

 

اسرائیل هم به دولتش نقد دارم. شاید بهتر بود توی ایران بعضی ترور ها رو انجام نمیداد . به نظر من هم دولت بی نقصی نیست 

پاسخ:
فکر کنم اولین باره میگی همسر. برداشتم از داده‌های قبلیت این بود که مجردی و در فراق یار. یا مبارکه یا دروغگو حافظه‌ش کمه و داری داستان غیرواقعی تعریف می‌کنی یا من کم‌دقتی کردم تا حالا.

درست نیست من اون دولت رو به ج.ا تشبیه کنم ولی یه عده که به ج.ا نقد دارن هم از اساس می‌خوان که نباشه. این تشبیه‌ها برای ایجاد هم‌حسیه صرفاً. 

طبیعتا از نظر قانونی بهش نگاه کنی همسر نیست چون اصلا ازدواج رسمی توی ثبت احوال ایران نکردیم . پارتنر یا همسر آینده یا هر چی میشه بهش گفت ‌‌. ازدواج شرعی خودمون رو با دو تا دین انجام دادیم اما از نظر قانونی جایی ثبت نشده .‌‌ اگر بیاد تازه ازدواج میکنیم که باز هم از نظر ایران ازدواج نیست . این دیگه تقصیر ما نیست . اسمش رو هر چی میشه گذاشت . چه اهمیتی داره قانون ایران چی بخواد بگه ؟ شما میتونی باور نکنی . من که نمیتونم بیام همه چی رو با جزئیات و عکس و فیلم نشون بدم که شما قبول کنی من اونجا بودم :))) میدونستم دستاورد بزرگیه ولی اگر میدونستم انقدر غیر قابل تصوره توی لینکدینم درجش میکردم :)

 

دولت اسرائیل برای من قابل احترام تر از دولت های مسلمونه . با تمام نقدهایی که هست و هیچ چیز رو سیاه و سفید نمیبینم اما در مجموع به حق نزدیک تر میبینمشون

 

 

پاسخ:
نه بابا اثبات لازم نیست. صرفاً یه احتمال بود :)) این چند وقت چندتا مقاله راجع به صحت‌سنجی و دروغ و... خوندم. برای تشخیص اخبار دروغ. اینه که حساس شدم روی جملات بقیه و سریع واکنش نشون می‌دم به کلمات مشکوک.
تو این چند سالی که وبلاگ داشتم دو سه نفر بدجوری فریبم دادن با قصه‌هاشون. یکیشون یه آقای وکیل به اسم ماهان بود که کل بلاگستان رو سر کار گذاشته بود. اون عکس هم می‌ذاشت ولی گویا عکساشم دروغ بود.

یکی از شباهت‌های ایران و اون دولت که عمداً اسمشو نمی‌برم که تو پیکره‌های زبانی پربسامد نشه اینه که خیلی به ایدئولوژی اهمیت می‌دن و جنگشون سر عقیده‌شونه.

من مشکل اصلی ام اینه که خانواده ام و پارتنرم الان ایرانن اگر نه تا الان حتما کانال یوتیوب زده بودم و همه چی رو خیلی شفاف میگفتم چون من قصد برگشتن به ایران رو ندارم که بابت خودم نگران باشم . صرفا مشکلم اونا هستن . اگر بیان یا حداقل از ایران برن فیلم تمام جاهایی که رفتم و فیلم برداری ممنوع نبوده رو نشون میدم . 

 

منم اهمیت میدم . اصلا من از وقتی رفتم زیارت دیگه کاری برای انجام دادن ندارم یعنی خیالم راحته . آرامش روانی دارم . 

 

به هر حال اگر مشکلات حل شد و کانال یوتیوب زدم آدرسش رو میذارم که از خودم و یار رونمایی کنم . فکر کنم مشکل اینجاست که چیزی که توی یوتیوب میتونست خیلی واضح و مشخص باشه رو ریختم توی کامنت های وبلاگ شما :))

 

والا شما دعا کنید بیاد من کانال یوتیوب بزنم هم پول توشه هم فیلم ها مشخصه هم میتونم بشینم جلوی دوربین در مورد بهاییت و مسیحیت حرف بزنم . 

پاسخ:
چه کار هیجان‌انگیزی :)) 
کار خوبی می‌کنی که احتیاط می‌کنی. 

حالا شماها به کسی که عقد شرعی کرده باشه چی میگید ؟ همسر نیست ؟ تازه مسئله حتی شرعی هم نیست یعنی خیلی ها توی ایران ازدواج سفید میکنن . به نظر من فرق دوست دختر با همسر اینه که نمیدونی با دوست دخترت قراره تا کی ادامه بدی ولی اگر بدونید که تا اخرش با همید میشه همسر . برای شما هم فکر کنم عقد دائم یعنی همسر . قبلا هم گفتم پیامبرها هم ازدواج هاشون رو توی ثبت احوال ج ا ثبت نکردن . ولی هتل ها مدرک میخوان یعنی حتی به پیامبر خودشون هم توی ایران هتل نمیدن با این قانوناشون . حالا شما به نتیجه خاصی در مورد تعریف این واژه ها رسیدی بگو

پاسخ:
نمی‌دونم والا، ما به موقتشم می‌گیم همسر به‌شرطی که یه قراردادی عقدنامه‌ای چیزی بینشون باشه و رو هوا نباشه.