پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۴ ب.ظ
میحانه اصطلاحی است عامیانه که در میان مردم بغداد رواج داشته است. میحانه مخفف جملۀ ما حان موعدنا، بهمعنای مگر وقت دیدارمان نبود؟ است. این اصطلاح برای خُلف وعده و نیامدن معشوق بر سر قرار بهکار میرود. یه شعر عربی هست به اسم میحانه که مهدی یراحی هم خوندتش. اونجا میگه غابت شَمِسنا الحِلو ما جانا. ینی آفتاب ما غروب کرد و زیباروی ما نیامد. علی جسر المُسَیب سَیبونی. معنیش میشه منو روی پل مُسَیب کاشتی و نیومدی. ینی کاری که سازمان سنجش کرده با ما. گفته بود هفتۀ اول شهریور نتایج اعلام میشه و هنوز خبری نیست. ینی انقدر که من تو این یه هفته رفرشش کردم، دیگه کم مونده آیپیمو بلاک کنن بگن بسه دیگه، سایتمون سوخت. ینی شبی نبوده که من خواب نتایجو نبینم. صبحی نبوده که با چشمای بسته از زیر بالش و تختم دنبال گوشیم نگردم و روزم رو با سنجش دات اُ آر جی آغاز نکنم. وای که هر بار با هر پیامکی که برای خودم و بقیه اومد از جام پریدم که سنجشه. وای که چقدر کلافهام.
نتایج که اعلام بشه، عکس کارنامهمو میذارم تهِ همین پست. بالاخره یا قبول میشم یا نمیشم. عکسه رمز داره و رمزو اونایی دارن که پستِ قبلو خوندن. خط آخر اون پست گفته بودم رمزو. رمز شش هفت تا پست اولم برداشتم که هی نگین نیمفاصله نداریم و بلد نیستیم و نمیشه. بقیۀ رمزا دیگه ساده است. اونایی هم که هنوز نمیدونن رمز هر پست آخرین کلمۀ پست قبله، ینی اون پست اول رو نخوندن و اونایی هم که پست میذارن میگن عنوان نداریم، بیا الان من سه تا عنوان دیگه هم برای این پستم دارم: کار دل رفته رو به بیتابی، لحظهها را انتظارم روز و شب، اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى.
+ بچهها نتایج اومد. کلیک کنید روش، بعد رمزو بزنید. رمز یکی از اون دو تا کلمهای هست که بهتون گفتم :)
http://s2.picofile.com/file/8370868992/980607.png
۹۸/۰۶/۰۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)
واژهها
پاسخ:
بله بله خودشه. منم از پارسا یاد گرفتم و نمیدونم تو کدوم سوره و دعا و زیارته. معنیش اینه که خدایا منو تو اون مسیری موفق کن که خودت دوست داری. یه چیزی تو مایههای شعرِ هر چه تو را خوشتر است، راه به آنم بده.
پاسخ:
علاوه بر پستای خودم که یه وقتایی هفت هشت ده تا عنوان براشون به ذهنم میرسه، یه وقتایی پستای ملتو که میخونم کلی عنوان خوشگل هم برای پستای بقیه میاد به ذهنم.
اصن شما بنویسین، پست از شما، عنوان از ما :))
پاسخ:
اللَّهُمَّ وَفِّقْ زوجها لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى
پاسخ:
من درست و حسابی نتونستم ببینم این برنامه رو، ولی هر بار که نشستم پاش یکی یه چیزی گفت که خیلی به دلم نشست. انگار که جواب سؤال ذهنم باشه. یه بارم کامبیز دیرباز داشت تو همین برنامه راجع به تقدیر صحبت میکرد. گفت ما مثل عروسکای خیمهشببازی خدا هستیم. تا وقتی اون سیمها و نخهامون به خدا متصل باشه، بهترین نقشها رو بهمون میده. امان از وقتی که این سیمه پاره بشه...
پاسخ:
نوش جونت. از این جملهها زیاد دارم و همه رو زدم به در و دیوار اتاقم. یکیشم اینه که خطاب به خدا نوشتم: هر سلطنت که خواهی، میکن که دلپذیری.
پاسخ:
من چون خوانندههای عرب رو نمیشناسم، نمیدونم اصلی رو کی خونده.
پس برم ناظم الغزالیه رو هم گوگل کنم. با تشکر از معرفیش.
پاسخ:
من خودمم میخانه میشنیدم اولین بار. اون کلیپی که من دارم زیرنویس فارسی هم داره. چون حجمش بالا بود برای شما بدون زیرنویسشو گذاشتم. گوگل کنی میاره معنی و زیرنویسشو.
چند ساعت پیش فکر میکردم که کاش یه فامیل تو سازمان سنجش داشتیم که نتیجه رو نگاه میکرد میگفت یواشکی. بعد گفتم تو چه فرقی با دانشجوی بدون فامیل در سنجش داری که این استرسو تحمل نکنی و اون بکنه. این شد که استغفرلله گفتم و به تحمل استرسم ادامه دادم.
پاسخ:
سلام و سپاس :)
یه نوع چشمانتظاری هست که آدم میدونه منتظر چیه ولی نمیدونه کی میاد. ولی اینکه حتی ندونی چی قراره کی بیاد، این کشنده است واقعا.
پاسخ:
آره منم چند وقته تو قنوتام میگم. بهنظرم یکی از قشنگیای نماز اینه که تو قنوتاش هر چیو بخوایم به هر زبانی میتونیم بگیم
پاسخ:
اوهوم صداش قشنگه :)
آره شما بنویسید، عنوان با ما:)
پاسخ:
:)) بیشتر از خود داوطلب فامیلاش پیگیر و منتظرن
پاسخ:
خیلی هم قدیمی نیستا. چه بد که یادم نبود :(
پاسخ:
والا کاش بمیریم ولی یه بار بمیریم. هی میمیریم هی زنده میشیم دوباره میمیریم :|
پاسخ:
سلام :)
میدونم. اصصصلاً مهم نیست. اونی هم که هی کامنت میذاشت میپرسید چه خبر من بودم.
پاسخ:
ممنون از پارسا که تو عصر جدید گفت و یادمون داد :)
پاسخ:
اگه صلاحم توی قبول نشدنه دوست دارم قبول نشم.
پاسخ:
من از اون تقدیرگراهاییام که معتقدم خواستن نه، خاستن توانستن است. تا بلند نشی و حرکت نکنی، به نتیجه نمیرسی. یه وقتایی هم البته ممکنه بلند شی و آسمونو به زمین بدوزی و همۀ زورتو بزنی و نشه. این نشدن دیگه دست خودت نیست. ولی نشدنِ قبلی تقصیر خودته.
پاسخ:
وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ
پاسخ:
ایشالا که از من علاقهمندترها و از من مفیدترها انتخاب شدن :)
پاسخ:
خدا اول صبرشو میده بعد غم و غصه رو
پاسخ:
به هر زبانی میشه :) من پرسیدم از چند تا عالم گفتن میشه. ترکی، فارسی، عربی، چینی حتی!
پاسخ:
شاید الان وقتش نبود. اون بالایی بهتر میدونه.
پاسخ:
من برای قنوتام یه دعای ترکیبی دارم که ترکیب هفت هشت ده تا دعا هست. در واقع از هر دعا هر جملهای یادم مونده رو ترکیب کردم و آخرشم میگم و توفنا مع الابرار :)
پاسخ:
سلام خانوووم
کمپیدایین
میگم امسالم اگه ایشالا زائر کربلا بودین فراموشمون نکنینا
پاسخ:
ناراحت که شدم. چند ساعتم گریه کردم :)) ولی الان خوبم. تازه تنها هم بودم و یک دل سیر! گریه کردم.
من قبلاً هم چند بار به استادهام گفته بودم که هدفم از دکتری خوندن بودن تو فضای آموزشی و دانشگاهیه. من جاهای مختلفی مثل باشگاه و فروشگاه و بازار و انواع کلاسای هنری و آشپزی و خیابون و قبرستون رو برای گذران اوقاتم امتحان کردم و دیدم تو هیچ کدوم از این اماکن! به اندازۀ دانشگاه آرامش ندارم.
پاسخ:
ولی واقعیت اینه که من بهترین نیستم و از من بهتراش هم هست. ظرفیتا هم کمه. خون منم که از خون بقیۀ صد نفری که قبول نشدن رنگینتر نیست. پس بیا غصه نخوریم :)
پاسخ:
آره، شاید :))
تراز اون دانشگاه خیلی بالاست. باید مثل تراکتور درس بخونم برای اون رتبه :|
ولی هنوز بهش نگفتم قبول نشدم. حقوق این ماهمو که خواست واریز کنه یادش میافتم.
پاسخ:
شما که رمز نداری باید خودت همت کنی رمزدار بشی دیگه. ببین ملت خودشون یکییکی پستا رو خوندن و رسیدن به چهلمی. توی پست چهلم گفتم رمز عکس این پست چیه :)
ایشالا قبول میشی :)
پاسخ:
من هنوز تو شوک اینم که شبانه و پردیس هم قبول نشدم. حتی شبانه و پردیسی که استاد و دانشگاه باید از خداش باشه دانشجو بیاره صد تومن بریزه تو حلقشون.
پاسخ:
احتمالاً ناراحت که چه عرض کنم، قطعاً و یقیناً ناراحت بودم و گریهها کردم زااااااااااار زار! بعد یه کمم با خدا بحثم شد دعوا کردیم و بعدشم آشتی کردیم و الان در خدمتتونم :))
خدایی حال کردین با این رمزگذاری؟ یه کاری کردم که حال و روزم رو با تمام وجود درک کنید :دی ینی مثل خودم که شماره داوطلبی و پرونده رو وارد میکردم که نتیجه رو ببینم شما هم یه چیزی رو وارد کردین و نتیجه رو دیدین. هیچ پست و متنی به اندازۀ این عکس رمزدار نمیتونست شما رو تو شرایط من قرار بده.
پاسخ:
ممنون. دیگه قسمتمون این بوده که بمونیم برای سال بعد.
پاسخ:
سلام :)
باورت میشه خودمم سه بار سایت سنجشو بستم دوباره اطلاعاتم رو وارد کردم؟ فکر میکردم اشتباه شده. باورم نمیشد :|
پاسخ:
رمزشو برداشتم :)
ولی بذار نیمفاصله رو هم یادت بدم. اگه با گوشی هستی، میتونی اون کلمه رو عیناً کپی کنی و پیست کنی. اگه با لپتاپ یا کامپیوتری اول بنویس زاینده بعدش کنترل شیفت و عدد 2 رو باهم بگیر بعد ولشون کن بعد بنویس رود. میشه زایندهرود.
پاسخ:
یه جایی خدا خودش میگه چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است.
پاسخ:
نمیدونم تو کدوم مریمی، کلی مریم و فاطمه داشتم اون موقع. ولی خوشحالم که هنوز دارمت.
اتفاقاً بستنیا رو از سوپری بغل خوابگاهتون خریدیم و خوابگاهتونم بهصورت اجمالی بررسی کردیم از پشت در.
پاسخ:
خودمم تا چند دقیقه تو شوک بودم. هی اسم و اطلاعاتمو میخوندم و میگفتم مگه میشه؟ آخه من علاوه بر روزانه، شبانه و پردیسم زده بودم و تعداد دانشجوهایی که برای پردیس اومده بودن کم بود و خیلی عجیبه که قبول نشدم. خیلیا.
ایشالا :)
پاسخ:
سلام
برای بعضیا انگار قابلیت مهم نیست اصلاً.
بله حتماً مصلحت این بوده
ممنون
پاسخ:
چقدر گرونه!
آقا من کلی ظرف و قابلمه و خرت و پرت جغدی از دیجیکالا انتخاب کرده بودم که بخرم برای خوابگاه. الان خورده تو ذوقم که قبول نشدم.
پاسخ:
ممنون. اولش با توجه به رتبهم گفتم احتمال کمه. بعد رفتم مصاحبه دیدم اونجا رتبه مهم نیست و منم از مصاحبههام راضی بودم تا حدودی.
پاسخ:
شگفتانه :))
ممنون. ایشالا
پاسخ:
بابت کامنتت و اون عکسا ممنونم عزیزم. نحوهٔ کپی پیست نظرات بیان عوض شده و برای منم سخت شده لینک دادن. همین روشی که تکتک میفرستی فکر خوبیه. عمومی هم بفرستی مشکلی ندارم من. هر جور که خودت راحتی
+ نفر 56 امی
پاسخ:
ممنون. دیگه چیزی که با نیت خوابگاه قرار بود بخرم یا خریدمو سخته تو خونه استفاده کنم.
پاسخ:
سر که میزنم بهتون. فراتر از سر زدن اینه که آدرساتون تو اینوریدرمه و تا پست میذارین خبردار میشم. من حدود نهصد تا وبلاگ تو اینوریدرم دارم که همه رو میخوندم یه زمانی. البته خیلیاشون حذف و تعطیل شدن. از یه جا به بعد چون دیدم یه سریاشون دیگه سر نمیزنن بهم، فکر کردم لابد تمایلی به ارتباط ندارن و منم فاصله گرفتم و کامنت نذاشتم و بهمرور زمان پستاشونو نخونده رد کردم. به هر حال ارتباط باید دوسویه باشه. زمان منم که محدوده. منصفانه اینه که برای وبلاگهایی وقت بذارم و بخونم که وبلاگمو میخونن. الان وبلاگ همین شصت هفتاد نفری که چهل تا پستو خوندن جدا کردم گذاشتم تو یه فولدر که باهاشون بیشتر در ارتباط باشم. بقیه رو هم گذاشتم تو فولدر بیمعرفتها.
دستهبندی وبلاگهامو ببین:
پاسخ:
اگه قرار بود بلاهت سیستم منو سست و ناامید کنه پیشتر عطای این فضا رو به لقاش بخشیده بودم. ینی یه حرکتایی میبینم از این سیستم و استادها و کلاً فضای آموزشی که همین که سکته نمیکنم جای شکر داره. نمونهش استاد مشاورم که بیشتر از یه ماهه کارمو ایمیل کردم بخونه نظر بده، ایمیلمو باز هم نکرده. ایمیلهای قبلیمم ندیده. با اینکه هر بار ایمیل زدم، پیام هم دادم از طرق دیگه و سین هم شده پیامهام. بعد که دیروز پیام دادم که آیا کارم رو تأیید فرمودید که دفاع کنم؟ میگه شما؟! بعد که خودمو معرفی میکنم و میگم یه ماهه منتظر تأیید شمام میگه دوباره ایمیل کنید. بعد میگه خانوم، شما اصلاً پیگیر کاراتون نیستید. حیف که نمرهم دستشه وگرنه جواب خوبی براش داشتم. حداقل میتونم پیامها و ایمیلهایی که یه ساله براش میفرستم رو فوروارد کنم براش ببینه کی پیگیر نیست. خدا فقط صبرمو زیاد کنه.
پاسخ:
من تحمل کردن رو از موقعی شروع کردم که معلم عربی اول دبیرستانم روی جواب درستم خط قرمزِ ضخیم کشید و حرکهام موند زیر خطش و گفت حرکه نذاشته بودی و نمرهمو نداد.
علوم شناختی منو نمیخواد بزرگوار. وگرنه رتبۀ علوم شناختیم خییییییلی بهتر از رتبۀ زبانشناسیم بود. زبانشناسی هم بهنظرم به این دلیل نگرفت که رشتۀ لیسانسم یه چیز دیگه بود. علوم شناختی که دیگه جای خود دارد. نه لیسانسم شناختی بود نه ارشدم.
من علاقۀ اصلی ندارم :))
پاسخ:
منو تا حالا ننداختن بیرون. اتفاقا همیشه رعایت میکردم که چیزی نپرسم که ندونن. یا حداقل جلوی جمع نمیپرسیدم.
من هیچ وقت تو زندگیم نقطهٔ هدف یا مقصد نداشتم. همیشه تو فضای بیکران که مبدأ و مقصد نداره زندگی کردم. دلیلشم اینه که نمیدونم چقدر عمر یا زمان دارم. و اگه هدفم رسیدن به یه نقطه و یه مقصد باشه و زودتر از رسیدن، زمانم تموم بشه احساس ناکامی بهم دست میده. ولی چون همیشه سعی کردم هدفهامو در طول مسیر زندگیم قرار بدم، حالا هر موقع که بمیرم میگم تا همینجاشم خوب زندگی کردم.
پاسخ:
حالا البته یکی دو بارم یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید رو تجربه کردم تو زندگیم :)
پاسخ:
تو هر کدوم از دستهها دویست سیصد تا وبلاگ هست. دستهٔ حسابشان جداست وبلاگهاش هفت هشت تاست البته. تو پوشهٔ اختتامیه هم اونایی هستن که وقتی شباهنگ تموم شد اومدن برای خداحافظی. اینوریدر چیز خوبیه. اوصیکم بِالاینوریدر
:)
پاسخ:
حس یه پارچ آب یخی که رو سرت بریزن
پاسخ:
اگه نمونه داخلی داشت منم ترجیحم ایرانیش بود. ولی نیست متأسفانه.
پاسخ:
متأسفانه شوخی نبود :(
یا رب دل ما مصلحت خویش نداند...
پاسخ:
دلایل منطقی زیادی هست برای قبول نشدن تو یه امتحان. یک اینکه ظرفیت کمه، دو اینکه باید بپذیریم که از ما باسوادتر هست و ما بهترین نیستیم، سه اینکه قبول شدن به صلاحمون نیست و... حتی یه وقتایی فکر میکنم بعضی از ناکامیا مجازات کارای بدمونه. بعضیاشونم امتحان صبره. حالا نمیدونم این کدومش بود :))
اینوریدر برای خوندن وبلاگه، گودریدز برای خوندن کتاب
پستی که برای اینوریدرز نوشته بودم:
پاسخ:
من گودرز هم دارم، ولی حال نکردم باهاش زیاد :دی
(اسمش سخته، گودرز صداش میکنم)
پاسخ:
ولی جالبه بدونی که اولین کسی هستی که اینو میگی! :))
هیشکی تا حالا نتیجۀ کنکورو فدای سرم نکرده بود :دی
پاسخ:
آره از فرداش دوباره رفتم کتابای کنکورو گرفتم و شروع کردم به خوندن :) تجربۀ پارسالو تکرار نمیکنم. پارسال دو ماه تو شوک بودم. ولی چیزی که آدمو نکشه قویترش میکنه دیگه
پاسخ:
سلام نرگسی که کیک پخت :دی
ممنونم عزیزم :)
دیگه امسالم تلاشمو میکنم. ایشالا هر چی که خیره پیش بیاد :)
پاسخ:
:) آره دارم دوباره میخونم. تا چه پیش آید و نمیدونم چی چی چه زاید...
پاسخ:
گوشی و لپتاپ منم رمز نداره :)))
این جمله آخری که نوشتی (حدیث)
همونی نبود که پارسا خائف شب اعلام برنده ها خونده بود؟؟
الان که خوندم خیلی برام آشنا اومد
معنیش چی میشه؟